آرمانشهر سرزمین شوراها | آرمان ملی


نام روسیه نه‌تنها در ادبیات کلاسیکش که در انقلاب‌هایش با نام‌های لنین و استالین هم عجین شده است. ریچارد استایتز [Richard Stites] در کتاب «رویاهای انقلابی» (رویاهای آرمانشهری و زندگی آزمایشی در انقلاب روسیه) [Revolutionary dreams : utopian vision and experimental life in the Russian] با بررسی تاریخ اجتماعی و فکری و فرهنگی روسیه در سال‌های پیش و پس از انقلاب اکتبر 1917، بر این باور است که انقلاب روسیه فقط پیرامون آرمانشهرهای مارکسیستی شکل نگرفته، بلکه برخاسته از برخورد و تلاقی سنت‌های آرمانشهر‌باورانه تاریخ روسیه است که رویاها و کابوس‌های دهقانان و کارگران و روشنفکران و دولت و نظامیان و دیگر گروه‌ها را دربرمی‌گیرد.

ریچارد استایتز [Richard Stites] رویاهای انقلابی» (رویاهای آرمانشهری و زندگی آزمایشی در انقلاب روسیه) [Revolutionary dreams : utopian vision and experimental life in the Russian]

استایتز در این کتاب تصویر روشنی از زندگی انقلابی و عوامل فرهنگی، اسطوره‌ها، آیین‌ها، فرقه‌ها و نمادهایی که مبنای آن را تشکیل می‌دادند ترسیم می‌کند. او با تحلیلِ شکل‌های اصلیِ تفکر آرمانشهری و انگیزه‌های تجربی و برخورد گریزناپذیر اقتدارگرایی بلشویکی و رفتار آزادی‌خواهانه و آرزوهای بخش‌های بزرگی از جمعیت روسیه و سپس، نفی تمام‌عیار همه جریان‌های آرمانشهری و تجربه‌های انسان‌گرایانه در دوران استالین، سرنوشت تک‌‌تک این آرمانشهرها و منادیان آنها را به تصویر می‌کشد.

کتاب استایتز حدود 700 صفحه است و شامل چهار فصل اصلی: «از رویا تا بیداری، «زندگی با انقلاب»، «ما، جامعه آینده» و «رویاها و کابوس‌ها». ریچارد استایتز آنطور که در مقدمه کتاب می‌نویسد ما با اثر تاریخی مواجه هستیم که در این باور ریشه دارد که آنچه بسیاری از مردم می‌خواهند درباره جامعه گذشته بدانند در واقع مسائل مهم آن جامعه است. استایتز می‌نویسد این کتاب سرشار از مطالب روشنگر است، ولی طرحی ساده دارد و می‌افزاید: «استدلال اصلی این کتاب، درباره سرنوشت آرمانشهرگرایی و تجربه اجتماعی در فرایند انقلابی روسیه است که تقریبا از سال 1917 تا 1930 را دربرمی گیرد.

آنچه این کتاب می‌گوید این دیدگاه را به چالش می‌کشد که آرمانشهرگرایی در انقلاب روسیه عمدا یا صرفا مارکسیستی بود و این مارکسیسم (بسته به دیدگاه‌های فردی ما) درنهایت به شدت با لنین یا استالین یا هر دو تحریف شد، یا اینکه آرمان‌هایش تحقق یافت. بی‌اینکه بخواهم مارکسیسم را از انقلاب حذف کنم (که کاری ناممکن است) تفسیر خود را بر حوزه گسترده‌تر تاریخ اجتماعی و فکری و فرهنگی روسیه (قبل، در طول و بعد از سال 1917) مبتنی می‌سازم. این وسعت کانون تمرکز، مرا به این نتیجه رسانده است که انقلاب روسیه شکل‌های معنوی، ذهنی و بیانی اصلی خود را از برخورد و همدستی سنت‌های آرمانشهری عمده در تاریخ روسیه، یعنی آرمان‌های مردم، دولت و روشنفکران تندرو گرفته است. آرمانشهرگرایی، آزمایش اجتماعی و فرهنگی و نوآوری‌های شدید خودآگاهانه (نمادین و ملموس) در میانه همه انقلاب‌های اجتماعی عمده دوران مدرن رخ می‌دهند. دلیل چنین آزمایش‌هایی، مقایسه، سرایت و احساس سرخوشی است. منظره سقوط بت‌ها و سرنگونی پادشاهان، (از تخت سلطنت در کتاب‌ها و شیوه زندگی) اسطوره قدرت سقوط‌ناپذیر را درهم می‌شکند. نیاز به سازواری در غریزه فرهنگی برخی را وادار می‌کند بعد از نفی و انکار نظامی تحمیل‌گر، همه‌چیز را از نو بسازند...»

استایتر در ادامه، کتابش را کتابی درباره رویای آزادی انسان و درد و رنج بازسازی جامعه و بشر در گرمای انقلاب توصیف می‌کند و دلیل را فرآیندی از اندیشه و احساس و عمل برمی‌شمرد که جاودانی است و با دوران ما مطابقت دارد. او در ادامه می‌نویسد: «تخیل آرمانشهری (خیزشی نودوستی همراه با اعتماد فزاینده و خیال‌پردازی آزاد اجتماعی) برخلاف نظر برخی منتقدان که آن را فاجعه می‌دانند، بهترین چیزی است که تاریخ فکری و فرهنگی روسیه به سده بیستم ارزانی داشته است. آرمانشهر‌گرایی انقلابی در گسترده‌ترین مفهوم کلمه نه‌تنها این سنت را خلاصه کرد و وارد آزمایشگاه اجتماعی دهه 1920 کرد، بلکه به‌عنوان بازمانده‌های آرمانگرایی در سرتاسر سال‌های تاریخ دوران استالین، حتی در اردوگاه و حتی در قلب برخی قربانیان استالین باقی ماند.

مهم‌تر اینکه عناصری از آن، تا به امروز نیز باقی مانده‌اند و به‌ویژه در این لحظه تغییر شگفت‌انگیز در اتحاد جماهیر شوروی نیز حضور دارد. آرمانشهر انقلابی روسیه، سرشار از چشم‌دوختن به ستاره‌ها بود هم در معنای تفکر کیهانی و تخیلات فضایی و هم در معنای تمثیلی رویابینی اجتماعی. تاریخ به ما اجازه می‌دهد از سرزمین رویایی آرمانشهری اجتماعی که بر فراز ابرهای رویای بناشده به واقعیت‌های زندگی هرروزه بنگریم که در دوره‌های انقلاب، اغلب به معنای آشفتگی، سردرگمی و وحشگیری و جنگ داخلی بود. هیچ‌کس نباید رهبران انقلاب‌ را مقصر بداند. آنها در رویارویی با وظایف دشوار و فرساینده کشورسازی، در برابر تصویر زیبایی که آرمانشهر ترسیم می‌کرد تسلیم نشدند. ولی از سوی دیگر نمی‌توان آرمانشهرگرایان را برای ترسیم پارامترهای عصر آینده و مشارکت در گفتمان فوتوریستی ملامت کرد. رویاهای آنها از عناصر اصلی عصر انقلاب بود و حس عدالت و کرامت و جنبه انسانی به آن می‌بخشید.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

«خرد»، نگهبانی از تجربه‌هاست. ما به ویران‌سازی تجربه‌ها پرداختیم. هم نهاد مطبوعات را با توقیف و تعطیل آسیب زدیم و هم روزنامه‌نگاران باتجربه و مستعد را از عرصه کار در وطن و یا از وطن راندیم... کشور و ملتی که نتواند علم و فن و هنر تولید کند، ناگزیر در حیاط‌خلوت منتظر می‌ماند تا از کالای مادی و معنوی دیگران استفاده کند... یک روزی چنگیز ایتماتوف در قرقیزستان به من توصیه کرد که «اسب پشت درشکه سیاست نباش. عمرت را در سیاست تلف نکن!‌» ...
هدف اولیه آموزش عمومی هرگز آموزش «مهارت‌ها» نبود... سیستم آموزشی دولت‌های مرکزی تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا توده‌ها را در مدارس ابتدایی زیر کنترل خود قرار دهند، زیرا نگران این بودند که توده‌های «سرکش»، «وحشی» و «از لحاظ اخلاقی معیوب» خطری جدی برای نظم اجتماعی و به‌علاوه برای نخبگان حاکم به شمار روند... اما هدف آنها همان است که همیشه بوده است: اطمینان از اینکه شهروندان از حاکمان خود اطاعت می‌کنند ...
کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...