رؤیابینان و بازگشت به آینده | شرق
در بسیاری از روایتهای تاریخی انقلاب اکتبر روسیه، سوسیالیسم و آرمانشهرگرایی درهمتنیده و گاه یکی فرض شدهاند؛ اما تاریخ سوسیالیسم و تاریخ آرمانشهرگرایی در روسیه اگرچه در نقاطی همپوشانی دارند اما در بسیاری موارد یکی نیستند. میتوان رگههایی از آرمانشهرگرایی را سوسیالیسم انقلابی روسیه دید اما سوسیالیسم یکسره آرمانشهری نبود و آرمانشهرگرایی نیز تنها در سوسیالیسم خلاصه نمیشد و بخشی از آن ارتجاعی، سلطنتطلبانه، محافظهکارانه و مسیحی بود.
ریچارد استایتز [Richard Stites] در کتابی با عنوان «رویاهای انقلابی» (رویاهای آرمانشهری و زندگی آزمایشی در انقلاب روسیه) [Revolutionary dreams : utopian vision and experimental life in the Russian] با بررسی روسیه قرن نوزدهم نشان داده آرمانشهرگرایی ریشه در سنتهای تاریخی این جامعه داشته است. او میگوید که جامعه روسیه در قرن نوزدهم همیشه پرسشهایی درباره آینده مطرح میکرد. پرسشهایی نظیر اینکه جامعه جدیدی که پس از انقلاب تشکیل میشود چه ماهیتی دارد؟ آیا فرهنگ کنونی را حفظ میکند یا از بین میبرد؟ کدام قانون اخلاقی جانشین اخلاق کهن میشود؟ مردم تا چه حد با هم برابر خواهند بود و چگونه با هماهنگی و سودمندی با یکدیگر زندگی خواهند کرد؟ ریچارد استایتز با اشاره به این پرسشها میگوید عمدتا به دلیل دیواری مصنوعی که بین دانشجویان دوران پیش از انقلاب و دورههای پس از انقلاب کشیدند، این پرسشهای قدیمی که موضوع بحث سه نسل بودهاند بهندرت در شرح استاندارد تاریخ شوروی بررسی شدهاند. او در کتابش، تلاش کرده ایده روسه سده نوزدهم را با سرنوشت این ایدهها در خود انقلاب مرتبط کند. او معتقد است که باید سدِ سال 1917 را در مطالعه گذشته روسیه در هم شکست و دوره وسیعتری را در نظر گرفت.
عنوان فرعی کتاب استایتز، «رؤیاهای آرمانشهری و زندگی آزمایشی در انقلاب روسیه» است. محور اصلی این اثر درباره آرمان شهرگرایی و تجربه اجتماعی در فرایند انقلاب روسیه است که بازه زمانی 1917 تا 1930 را دربر میگیرد. نویسنده این تصور غالب را به چالش میکشد که آرمان شهرگرایی در انقلاب روسیه عمدتا یا صرفا مارکسیستی بود و این مارکسیسم درنهایت تحریف شد یا اینکه آرمانهایش محقق شد. درواقع کتاب بدون آنکه قصد داشته باشد مارکسیسم را از انقلاب حذف کند که به واقع غیرممکن است، دامنه بررسیاش را بر حوزه گستردهتر تاریخ اجتماعی و فکری و فرهنگی روسیه پیش از انقلاب، در حین انقلاب و پس از آن مبتنی میسازد. گستردهترشدن کانون تمرکز نویسنده، او را به این نتیجه ناگزیر رسانده که: «انقلاب روسیه شکلهای معنوی، ذهنی و بیانی اصلی خود را از برخورد و همدستی سنتهای آرمانشهری عمده در تاریخ روسیه، یعنی آرمانهای مردم، دولت و روشنفکران تندرو گرفته است. آرمانشهرگرایی، آزمایش اجتماعی و فرهنگی و نوآوریهای شدید خودآگاهانه (نمادین و ملموس) در میانه همه انقلابهای اجتماعی عمده دوران مدرن رخ میدهد. دلیل چنین آزمایشهایی مقایسه، سرایت و احساس سرخوشی است». او میگوید که منظره سقوط بتها و به زیر کشیدن پادشاهان از تخت سلطنت اسطوره «قدرت سقوطناپذیر» را در هم میشکند.
انقلاب اکتبر 1917 روسیه مثل تمام انقلابهای اجتماعی و سیاسی دیگر، فضاهای جدیدی گشود و چشماندازهای بیپایانی را آشکار کرد. این انقلاب و تمام انقلابها، به نوزایی و رستگاری دعوت میکنند: «انقلاب مکاشفه و الهام، و برههای فرجامشناسانه در تجربه انسانی است که آغاز نظم جدید، دنیای جدید و زندگی جدید را اعلام میکند. مضامین رهایی، آزادی و واگذاری قدرت که کلام و نماد برهه انقلابی را از خود سرشار میکنند، دعوت به باز-طراحی و تغییر شکل است». انقلاب روسیه تمام این خصلتها را در دورن خود داشت و جز این، همگرایی دو خصلت چشمگیر تاریخ آن، جذابیتش را عمیقتر کرده است: سنتهای رؤیابینی آرمانشهری و آزمودن شیوههای متفاوت زندگی که ویژگی گذشته آن بوده است و تلاقی برهه انقلاب با اوجگیری انقلاب فناورانه در سده بیستم.
نویسنده میگوید انقلاب روسیه نخستین انقلاب در زمانهای بود که سیاست و فناوری در هم تنیده بودند: «سویه سیاسی انقلاب، به نجاتبخشی بینالمللی آن نیرویی ویژه بخشیده بود و سویه فناورانهاش، قدرت پرومتهوار عظیمی را به رؤیاها و الهامات آن داد و موجی از تخیلات فوتوریستی را برانگیخت که بسیار بزرگتر از انقلابهای قبلی بود».
آنطورکه از نام کتاب هم برمیآید، این اثر درباره رؤیاهایی انقلابی، تخیلات، برنامهها و طراحیها و رفتارهای آرمانشهری است و بهعنوان مطالعه تصورات انقلابی و اقدامات مبتکرانه، به دوران طوفان تاریخی قبل و بعد از انقلاب اکتبر روسیه در سال 1917 میپردازد. ریچارد استایتز در اثرش نگاهی تازه به حوزه آشنای تاریخنگاری انقلاب، یعنی سیاست، تلاش برای قبضهکردن قدرت، برنامهها و ایدئولوژیهای حزبی و سیاست اقتصادی دارد و همچنین به هنر و فرهنگ متعالی نیز توجه کرده است. اما بیش از هرچیز بر آن دسته از احساسات، واژهها، اندیشه و اقداماتی تأکید دارد که میتوان آنها را ذیل «گرایش آرمانشهری» دستهبندی کرد.
او میپرسد چرا آرمان شهرگرایی در انقلاب روسیه چنین جایگاه مهمی داشت؟ و دلیل ظاهر هیجانانگیز و رشد عظیم تجربه و آزمایش در حوزههای جامعه و فرهنگ چه بود؟ آیا تنها دلیل، آرمانشهریبودن مارکسیسم است و انقلاب روسیه تنها یکی از تلاشهای پرشمارِ قرن بیستم برای ساختن جامعهای سوسیالیست براساس اصول حیات اقتصادی مارکسیستی بود؟
نویسنده میگوید نگاهی به کشورهایی نظیر اروپای شرقی که نوعی مارکسیسم از بالا در آنجا شکل گرفت نشان میدهد که مارکسیسم، آن نوع «رؤیابینی مشتاقانه و بیشینهگرایی و انتظارات برخاسته از سرخوشی» را ایجاد نمیکند که در روسیه دوران انقلاب شاهدش بودیم. در نتیجه پاسخ به پرسشهای بالا را باید در سنتهای آرمانشهری بومی و شرایط خشونتبار و انفجارآمیز انقلاب روسیه جستوجو کرد: «رؤیابینی آرمانشهری راهکاری روانی بود که بسیاری از مردمان مختلف آزموده بودند و از درکی برمیخاست که از نحوه بقا (بهعنوان یک کشور، یک ملت، یک قوم، یک فرهنگ) در محیط جغرافیایی و مادی-فیزیکی داشتند که بقا و موفقیت را با تردید روبهرو میکرد. خیالپردازی اجتماعی و طراحی اجتماعی هر دو جایگزینهایی برای نظامی بود که به نظر میرسید نمیتواند دو چیزی را که برای سعادت انسان ضروری است تأمین کند: پیروزی بر طبیعت برای تضمین رفاه مادی و پیروزی بر خودپسندی و استثمار برای تضمین عدالت اجتماعی».
نویسنده در کتابش به رفتار آرمانشهری انقلاب از جمله شیوههای مختلف شمایلشکنی، کاروانهای جشن و شادی و مراسم آیینی، اقدامات اخلاقی و تجربه شبهدینی، مساواتگرایی، ماشینیسم و جامعهگرایی توجهی ویژه داشته است. بررسیهای استایتز در پی روزنی تازه در تاریخنگاری انقلاب روسیه است.
اگر به قول استایتز سدِ سال 1917 را بشکنیم و به پیش از آن نیز توجه کنیم، میبینیم که آنچه بعد از انقلاب بهعنوان رئالیسم سوسیالیستی مطرح شد ریشه در گذشته جامعه روسیه داشت. به نوعی میتوان گفت ادبیات روسیه پیش از وقوع انقلاب انقلابی بود و به این خاطر نمیتوان آنچه را که بعدها بهعنوان رئالیسم سوسیالیستی معروف شد صرفا زاییده بخشنامه حزب بدانیم، بلکه باید ریشههای آن را بیش از هرجا در فرهنگ سیاسی روسیه قرن نوزدهم پی بگیریم. گرایشهای رادیکالیسم هنری سالها قبل از اکتبر ۱۹۱۷ در جامعه روسیه به وجود آمده بود و زایش این گرایشها بیش از هرچیز به شرایط خاص روسیه بازمیگشت. نظام استبدادی تزاری از یک سو و عقبماندگی در برابر اروپای غربی از سویی دیگر، ادبیات و هنر را به سمت رادیکالیسم سوق داده و بهعنوان فضایی برای بازتاب وضعیت سیاسی و اجتماعی مطرح میکرد. در چنین شرایطی بود که پس از بهوقوعپیوستن انقلاب اکتبر ۱۹۱۷، بخش غالب جریانهای ادبی و هنری هیچ ابایی از پیوند با سیاست و حتی فراتر از آن هیچ ترسی از «ایدئولوژیک»بودن نداشتند؛ چراکه در روزهای آغازین انقلاب آرمان جمعی بر همهچیز حاکم بود و سیر وقایع تا آستانه انقلاب بهگونهای بود که تمایزی میان هنر و سیاست دیده نمیشد. ازاینرو ادبیات انقلابی اکتبر ۱۹۱۷ نه زاده خواست یک فرد بلکه زاده شرایط عینی و اجتماعی کشور بود. به عبارتی، پیش از آنکه حزب در دهه سی از ضرورت رئالیسم سوسیالیستی حرفی بزند این خود نویسندگان و شاعران بودند که ضرورت تحول را دریافته بودند و حتی میتوان پیش از وقوع انقلاب نشانههای این تحول را در آثار ادبی پی گرفت. مایاکوفسکی پیش از دهه سی ضرورت «رئالیسم متعهد» را مطرح کرده بود. فرهنگ سیاسی قرن نوزدهم روسیه نقشی پررنگ در انقلاب اکتبر داشت و بسیاری از مسائلی که پس از انقلاب سر باز کرد، ریشه در گذشته آن جامعه داشت. تأکید استایتز بر تمایز تاریخ آرمانشهرگرایی و تاریخ سوسیالیسم در انقلاب روسیه منظری دیگر از انقلاب اکتبر را نشان میدهد و این ویژگی مهم اثر اوست.
«رؤیاهای انقلابی» اثر ریچارد استایتز با ترجمه افشین خاکباز توسط نشر نو منتشر شده است.