مَنَعنا الرسولَ رسولَ الملیكِ ببیض ٍتلألأ لمعَ البُرُوق
أذبُّ و أحمي رسولَ الملیك حمَایَه حام ٍعلیه شَفیق
و ما أن أدبُّ لأعدائه دَبیبَ البِكار حِذار الفَنیق
ولكن أزیرُ لهم سامتاً كما زارَ لیثٌ بغیل مَضِیق

بازداشتم پیامبر را، پاسداشتم پیام آور مقتدر را، از برق شمشیرهای آخته و رخشان.
پناهش دادم و در حمایتش گرفتم پیامبر والامقام را، چون حمایت مهربان ترین مدافعان او.
در برابر دشمنانش نرمخو نبودم، چونان آهسته رویِ شتران ماده از هراس اُشتر نر.
بلکه غرش فریادگری بودم بر مخالفانش، چون نعره شیر بیشه در تنگنا.

این ابیات فصیح و بلیغ و ادیبانه مردی است، که پیامبر رحمت، محمد(ص) مصطفی در ستایش ایشان پس از رحلتش فرمود: «ما نالت قریش منی شیئا اکرهه حتی مات ابوطالب.» «هیچ آسیب و گزندی از قریش بر من نتاخت، تا آنکه ابوطالب رخ بر نقاب خاک نهاد.»

اَبوطالِب، عبدمناف، عمران، سیدالبطحاء، شیخ القریش، رئیس‌المکه، بیضه البلد و شیخ الابطح، فرزند عبدالمطّلب بن هاشم، عمو و حامي پيامبر خدا (ص) بود. هم او که علاوه بر«سقايت و آبرسانی»، «رفادت و غذارسانی»، «سیادت مکه» و «کلیدداری کعبه»؛ «کفالت و حمایت محمد» را نیز تا آخرین لحظات زیست 80 ساله خود ثبت و ضبط دارد.
کارنامه ای مشحون از سلاسل نورانی شرافت ها و فضیلت های هاشمی و خصایل نیکوی نسل در نسل پیوسته اسلاف احمدی.

شعب ابیطالب

تاریخ تولد ابوطالب، ۳۵ پیش از عام الفیل همزمان با سال ۵۳۵ میلادی و پس از حفر چاه زمزم، در شهر مکه گزارش شده است. گزارش های تاریخ نشان می دهد که بر دین حنیف ابراهیم باوری عمیق داشت.
سخاوت و سفره داری، درايت، عدالت و نفوذ کلام ابوطالب بين قريش تا آنجا بود كه قبايل عرب در مكه، ابوطالب را بزرگ و شیخ و داور خود مي شناختند.
تنها همسر ابوطالب، فاطمه بنت اسد از فرزندان هاشم بن عبدمناف بود. طالب، عقیل، جعفر، علی، فاخته به ترتیب پنج فرزند او هستند.
ابوطالب 35 ساله بود که محمد(ص)زاده شد. پس از درگذشت عبدالمطلب رئیس قبیله بنی هاشم شد. به گزارش یعقوبی تاریخ نگار، عبدالمطلب که خود كفالت محمد(ص) (ص) را تا 8 سالگي بر عهده داشت، شخصا نگهداری او را به ابوطالب واگذاشت.

ابوطالب از همان کودکی محمد(ص) را به عنوان فرزندخوانده خانه خود و عضوی خاص از قبیله بنی هاشم محافظت کرد و همین دفاع و حمایت های بی دریغ او تا پایان عمر، با وجود دشمنان بزرگ و حوادث خطیر، پیامبر را از همه گزندها و بحران ها رها و حفظ کرد. هرچند آشنایان حسود و بیگانگان عنود، با نامیدن محمد(ص) به نام «یتیم ابوطالب»، وی را به نیش و طعن و گزند می آرزدند؛ اما ابوطالب بی توجه به همه زشت گویی ها و درشتخویی ها، آن چنان در حفاظت از محمد(ص) کوشا بود که آتش حسادت را در بین دشمنان خود شعله ور و دوچندان می ساخت.
ملاقات محمد(ص) درسن 12 سالگی با راهب مسیحی شهر بصری در سفر تجاری به شام، و پیش بینی های راهب باعث شد تا مراقبت ابوطالب از او دوچندان و تمام توان خود را برای محافظت از او به کار بندد.

با آنكه آوازه سيادت ابوطالب بر همه قریش گسترده بود، اما در دوره ای دچار فقر و تنگدستی شد. علی بن ابی‌طالب درباره فقر او؛ می‌گوید: «پدرم سید قریش شد، در حالی که فقیر بود و کسی پیش از او، با فقر به سیادت نرسیده بود.»
با این وصف ابوطالب بلند طبع و والا همت، تنگدستی خود را بر كسي آشكار نكرد و یکه و تنها با دل و جان پیامبر را چونان فرزندان دیگر خود پرورید .
ابوطالب اگرچه مردي تاجر پیشه بود، اما بیش از هر پیشه و خصلت و سلاح و توانی در دفاع از پیامبر، از سپر درایت و سیاست و تیغ سخن و شعر بهره جست. او مردی فصیح و بلیغ و ادیب و سخنوری شاعر بود. ویژگی برجسته ایی که از او در برابر هجوم تبلیغات و توطئه های علیه پیامبر خدا، زبانی گویا و سلاحی کارا و بیانی قاطع و شیوا، ساخته بود. لسانی هنرمندانه که ادیبان و نحويان عرب، تا قرن های قرن به اشعار منسوب به ابوطالب، همواره استناد جسته اند.

قصیده ها و ابیات و سروده های منسوب به ابوطالب با بیش از هزار بیت در «دیوان ابوطالب» جملگی در تأیید و تصدیق نبوت پیامبر(ص) است. قصیده مشهور لامیه ابوطالب گواه محکمی است بر ایمان راسخ و اخلاص کم نظیر او به پیامبری محمد(ص) ص و دفاع قاطع از رسالتش.
آغازین روزهای دعوت به اسلام از سوی پیامبر، حمله ها و هجوم از سوی سران قريش به پیامبر و گشودن زبان به شکوه و گلایه از ابوطالب در دفاع از برادرزاده اش شروع شد. تنها پاسخ ابوطالب در آغاز این هجوم ها و بددلی ها، لحني ملايم و آرام بود. این آرامش و نرمخویی ابوطالب جایی پایان یافت که سران قریش پیشنهاد معاوضه و مبادله غلامی بسیار زیبا با محمد(ص) (ص) را مطرح ساختند. واکنش ابوطالب آن چنان غیرتمندانه، سخت، برآشفته، قاطع و آتشین بود که همه سران قریش را به وحشت انداخت.

قدرت متوازن و تعادل بخش ابوطالب در دفاع محمد(ص) در قبیله قریش تنها در لسان قاطع و بیان صریح خلاصه نمی شد، بلکه رفتار معتدل و کردار کاملا عاقلانه و درایت دوراندیشانه، باعث دورساختن بددلی ها و دفع بدخواهی دشمنان، در بزنگاه ها و اوقات حساس می شد.
گواه این درایت ابوطالب، سکوت وی در ماجرای دعوت خاص پيامبر از عشيرة خود، بود. سکوتی معنادار، تا به عنوان شیخ و بزرگ قوم، نفوذ كلام خود را حفظ و در روز مبادا در دفاع از پیامبر و یارانش به کار گیرد. با این حال تحت هیچ شرایطی اصل را فدای مصالح نساخت و با مقاومت و نستوهی تمام، در دفاع از پیامبر کوتاه نیامد و هرگز اذیت و آزار محمد(ص) (ص) را اجازه نداده و برنتافت.
ابوطالب در ابیاتی قبیله قریش را در این حادثه سخت نکوهید و نزدیکان خود را در دفاع از حريم پيامبر تحريض و تشجيع كرد.

ابوطالب همچنین در سروده ای زیبا، حمزه را که از نخستین گروندگان به اسلام بود، به نیکی ستود.
برق سرایش ها و نوازش های لسانی و بیانی، بسته به هر واقعه و رویدادی از نیام کلام ابوطالب، بیرون می جهید، و صاعقه وار بر سر راه سران قریش فرو می آمد.
لسانی شیوا و زبانی گویا و بیانی زیبا و در اوج هنرمندی و سخنوری و قاطعیت و استحکام و استدلال و برخوردار از بازدارندگی سریع، که هر توطئه ای را خنثی و سران قریش را خلع سلاح می کرد.
عباس بن عبدالمطلب بزرگ سياستمدار زيرك قريش، تا زمان حیات ابوطالب، هرگز جرات کمترین مخالفت با پیامبرخدا را نیافت.
شاید هیچ کسی همچون ابولهب، در دشمنی با محمد(ص) ص و اسلام، سرسخت و کینه توز نبود؛ اما با وجود ابوطالب، حتی یکی از صدها توطئه و نقشه ی او هم عملی نشد.
گسترش روزافزون دعوت حضرت محمد(ص) ص در مكه سرانجام، سران قريش را به فکر توطئه برای قتل پیامبر در مسجدالحرام واداشت. ابوطالب پس از آگاهی، شجاعانه و بدون هیچ هراسی در برابر همه سران قریش ایستاد و همه آنان را تهدیدی سخت و عتاب کرد.
از آن پس بود که قریش پيمان بستند كه محمد(ص) ص و پیروان او را در محاصره ای شدید و شکنجه و پیگرد و اعمال فشارهای امنیتی و اقتصادی فراوانی قرار دهند. فشارهایی که منجر به مهاجرت برخی از پیروان سرسخت پیامبر به حبشه و واکنش شدید و سریع قریش به این هجرت شد.

ابوطالب پس از اطلاع برخورد قاطع پادشاه حبشه با سران قریش در دفاع از مسلمانان، در ابیاتی کوتاه و زیبا نجاشی را ستود وسروده خود را به نزد وی فرستاد.
کفار قریش و مشرکان که از گسترش دعوت پیامبر به ستوه آمده بودند؛ در دارالنّدوه، جمع شده و سوگند خوردند که به بنی هاشم هیچ خوراکی نداده و با آنان سخن نگفته و خرید و فروش نکرده و به آنان دختر نداده و از ایشان دختری نگیرند، تا آنکه محمد(ص) کشته یا تسلیم آنان شود.
این توافق در پوستی نوشته و در کعبه آویخته شد تا به آن پایبند بمانند.

مکه، شهری است با کوه هایی پیوسته و سر به فلک کشیده که در دامنه ها و شکاف صخره های آن، دره هایی کوچک به نام «شِعب» قرار دارد. شعب ابی طالب در آغاز شعب ابی یوسف نام داشته و پس از رانده شدن بنی هاشم به آن، شعب ابی طالب گفته و اکنون «شعب علی(ع)» نامیده می شود. این شعب در میان کوه ابو قبیس و شعبِ ابن عامر قرار داشته و در فاصله تقریبی سیصد متری کعبه است.
روانه کردن مسلمانان به شعب ابی طالب و حصار بنی هاشم، دقیقا پس از واقعه هجرت به حبشه، رخ داد. ابن سعد مورخ، تاریخ دقیق آغاز این محاصره را نخستین روز ماه محرم سال هفتم بعثت می داند.
در واقع سران قریش و هم پیمانان آنان، با این محاصره و تحت فشار گذاشتن بنی هاشم، به دنبال شکستن مقاومت مسلمانان و ایجاد اختلاف در آنان و تسلیم و کشتن رسول خدا(ص) بودند. برنامه و هدفی که با وجود و حضور و حیات ارزشمند ابوطالب و دوراندیشی و حزم و حلم و لسان قاطع او، هیچ گاه اجرا و محقق نشد.
این هدف دشمنان اسلام با انتخاب رویه دفاع سخت از پیامبر در این برهه تحت هر شرایطی و پذیرش شرایط تحریم داخل شعب، توسط ابو طالب، با هدف حفظ جان پیامبر(ص)و نشان دادن یکپارچگی بنی هاشم در دفاع از ایشان، به خوبی خنثی شد.

هر چند تصمیم بی رحمانه و برخورد خانمانسوز سران مکه، نیز ناشی از خشمی بود که از آرامش مهاجرین در حبشه داشتند و از رویگردانی و عدم پذیرش نجاشی، در تحویل مسلمانان مهاجر به قریش، به شدت خشمگین بودند.
سه سال تمام مسلمانان سخت ترین شرایط زندگی را در شعب سپری کردند و جز موسم حج تا موسم بعدی اجازه خروج از شعب را نداشتند. فرزندان مسلمانان در شعب به قدری دچار سختی و گرسنگی بودند که صدای ناله آنان از بیرون شعب شنیده می شد. سرانجام در سال دهم بعثت و به تاریخ هفتم رمضان به امر الهی موریانه ها پیمان قریش را خورده و جز عنوان«باسمک اللهم» چیزی باقی نماند و پیروزی بزرگی برای مسلمانان و رهایی آنان از تحریم های سخت قریش به ارمغان آمد.

موفقیت ارزشمندی که به واسطه تدبیر و عقلانیت و دوراندیشی و حمایت و استقامت ابوطالب، دروازه فتوحات مکیه و مدنیه پیامبر اسلام را برای سال های رسالت پس از هجرتش گشود.
دهمین سال پس از بعثت و سه سال قبل از هجرت، به واسطه دو حادثه تلخ برای پیامبر اسلام، عام‌الحزن یا سال غم نام گرفت. سال از دست دادن خدیجه (س) حامی مالی و پشتوانه عاطفی و اولین زن مومن به پیامبر و ابوطالب حامی سیاسی و پشتوانه همه‌جانبه اسلام.
در آنکه پیش از رمضان سال دهم بعثت و یا پس از آن ابوطالب از جهان رخت بر بسته است، میان فرقه های مسلمان اتفاق نیست.
هرچه هست در همان روزها و یا چند ماه بعد، چه در نیمه شوال و یا اول ذی‌القعده و یا ۲۶ رجب، اندکی پس از پایان محاصره اقتصادی قریش نسبت به مسلمانان و خروج آنان از شعب، ابوطالب در سن بالای 84 سالگی و 45 سال همراهی پیامبر اکرم رحلت کرد.

خدیجه(س) همسر پیامبر نیز در سن ۶۵ سالگی در هنگامه ۵۰ سالگی پیامبر خدا، به فاصله ای اندک، بین سی و پنج روز و یا به احتمال بیست و پنج،یا پنج و یا سه روز پس از ابو طالب از دنیا رفت.
پیامبر اسلام در مراسم تشییع ابوطالب و غم از دست دادن بزرگترین مدافع و حامی خود، پابرهنه و با گریه‌ و اندوه فرمودند: «چه عموی خوبی! بعد از تو به کجا بروم؟»
پیکرهای این دو یار باوفای پیامبر، در مکه و در آرامستان حجون یا جنت المعلّی و در نزدیکی قبور بزرگان بنی هاشم معروف به «قبرستان ابوطالب»، و درکنار قبر عبدالمطلب به خاک سپرده شد. بارگاه و مزار بزرگ مدافع کم نظیر پیامبر طی 14 قرن مورد احترام و توجه و زیارت عموم مسلمانان جهان بود؛ تا آن که تمامی آثار باقی مانده از مزار و مقبره ابوطالب و خدیجه و دیگر آرامگاه‌ها در بقیع، در ۱۹۲۵ میلادی توسط ملک عبدالعزیز، شاه سعودی در عربستان، با خاک یکسان و تخریب و نابود شدند.

با فراق و هجران ابوطالب، بزرگترین حامی و مدافع چندجانبه و پناهگاه ذوالاضلاع پیامبر خدا، از دست رفت و بی حرمتی و اهانت و استهزا و اذیت و ریختن خاک و خاکستر، در کوچه و بازار حجاز، تا مدتی علنی و آشکار شد.
هرچند در هجران بزرگ حامی نستوه محمد، حمزه سیدالشهدا ع و علی بن ابی طالب ع، بر همان سیره و روش ابوطالب، پای در مسیر حمایت از پیامبر خدا نهادند و ترنم و طنین بلیغ و فصیح و برهان و قاطیعت ذوالفقاری ابوطالب را در تا ابد زنده نگه داشتند. طنینی که ردی از نور و صاعقه و شهاب ثاقب را، از حنجره های فاطمی و زینبی و فرزندان بنی هاشم، بر جهان اسلام منتشر ساخت و فریادگر و مدافع همیشگی حریم اسلام و پیامبر رحمت شد.

شمیمی روحبخش از صلابت و اخلاص ابوطالب در دفاع از حریم پیام آور رحمت که شاعر پیشکسوت آئینی، غلامرضا سازگار، چنین در وصفش سروده:
ای سراپا صفا، ابوطالب
یاور مصطفی، ابوطالب
مصطفی متکی به ایمانت
جان خلق جهان به قربانت
ای تو آرامش دل احمد
همه جا شمع محفل احمد
تو نبی را به هر بلا، سِپَری
تو تمام ائمّه را پدری

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...