زاده‌شدن از دل روایت‌ها | ایبنا


«ایشان»، سومین کتاب احمد ابوالفتحی‌ است. بعد از یک مجموعه داستان و یک رمان، «ایشان» رمانی است در ۲۵۴ صفحه و این عدد قطعا عدد مهمی است در روند کشف زیر متن‌ها و دیگر لایه‌های داستان. همچون چهارده فصل داستان که عددش مهم است و همچون تاریخ‌هایی که مبنای هر فصل‌اند و از ۱۳۳۲ میَآیند و چهارده تاریخ مختلف را روایت می‌کنند.

ایشان احمد ابوالفتحی‌

«ایشان» از دل روایت‌ها زاده می‌شود. روایت‌هایی که از فرهنگ عامه‌ی مردم می‌آیند و در بستر شهر نهاوند می‌گذرند. قطعا این داستان برای مخاطب نهاوندی‌اش به‌مراتب بیشتر از من تهرانی خرده‌روایت دارد و بسیار جذاب‌تر است؛ هرچند هر مخاطبی در هرجای جهان، در این رمان، با چنان سیطره‌ای از نشانه‌ها و روایت‌ها روبه‌رو می‌شود که قطعا از کشف و شهودش لذت می‌برد.

ایشان داستانی است حول «از ما بهتران». از ما بهترانی که در داستان‌های متفاوتی به کار رفته‌اند؛ اما در اینجا برگ برنده، چیستی‌شان است. چیستی و هستی از ما بهتران در این رمان در نسبت با آدم‌هایی که هریک به نوع خود به آن حیات می‌دهند تصویر می‌شود.

این رمان سرشار از لحظه است؛ سرشار از آن‌های داستانی که مشخص است خودسر نوشته شده‌اند. لحظاتی که قلم بی‌اختیار نویسنده نوشته و داستان شخصیت‌ها را به پیش برده است. داستانی پر از کشف و شهود که هر لحظه جذاب‌تر از پیش به پیش می‌رود.

«ایشان» رابطه‌ی مردان سه نسل خانواده‌ی بهره‌مند را روایت می‌کند. حکیم حافظ، بهرام پسر حکیم و سینا نوه‌ی حکیم. حالا پیدا کنید رابطه‌ی عدد سه را در رابطه با دیگر اعدادی که می‌توانند مضربی از سه یا جمع و تفریقی با آن باشند.

در «ایشان» در سیطره‌ی سلطه‌ی احضار قرار می‌گیرید؛ احضار کلمه‌ها، احضار اموات و آدم‌ها و احضار اعداد. وقتی لحظه‌ی تسخیر «ایشان» فرا می‌رسد.ایشانی که هر بار به هیات تازه‌ای متجلی می‌شود.حتی تا آخرین سطر کتاب.حتی در تخیل مخاطب داستان؛ در ذهن من و تو...

«ایشان» از دل افسانه‌های مادربزرگ برای ما جان می‌گیرد؛ جان می‌گیرد و همراه با همان قصه‌ها به روایت سنگین‌بانو بیان می‌شود. به روایت سینا از لحظه‌ی مرگ سنگین‌بانو و روایت او از حلول و خلق ایشان.

یکی از زیباترین بخش‌های داستان ساخت لهجه‌ی نهاوندی است که بسیار ظریف و دقیق ساخته شده و بیش از پیش به این اثر بُعد می‌دهد.اثری چندبعدی که هر بعدش جذابیت خودش را دارد.به‌خصوص شکل روایت عجیبش.روایت قصه‌گویی که در آخر داستان می‌گوید من بی‌قصه هیچم. پس باز روایت را آغاز می‌کند.

در واقع ایشان در بطن ساختاری دوار خلق می‌شود. ساختاری که ابتدایش انتهای آن و انتهایش ابتدای آن است...

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

دختری نوجوان، زیبا و در آستانه‌ بلوغ است و به خاطر فقر خانواده‌اش در یک محله‌ بدنام زندگی می‌کند... خواهرش نیز یک زن بد نام است... با رسیدن به سن بلوغ باید کار خواهر بزرگترش را انجام دهد تا کمک خرج خانواده باشد... پسر یک راهب ریاکار بودایی است... عاشق میدوری می‌شود اما خجالت می‌کشد از اینکه عشقش را به میدوری اظهار کند؛ به‌رغم اینکه همانند سایر همبازیان خود به کار خواهر بزرگتر میدوری آگاه است ...
تمایل به مبادله و خرید و فروش انگیزه‌های غریزی در انسان‌ها نیست، بلکه صرفاً پدیده‌ای متاخر است که از اروپای قرن 16 آغاز می‌شود... بحران جنگ جهانی اول، رکود بزرگ و جنگ جهانی دوم نتیجه عدم تعادل بین آرمان بازار و رفاه اجتماعی و ناتوانی هرگونه ضدجنبش اجتماعی، نظیر سوسیالیزم و کمونیزم، برای کاهش تنش‌ها بود... تاریخ انگلیس، از جنبش حصارکشی در قرن شانزدهم تا لغو قانون حمایت از فقرا در 1834، تاریخ کالایی سازی جامعه و طبیعت است... نئولیبرال‌ها و فاشیست‌ها همچنان مشغول آرمانشهر بازارند! ...
سنت حشره‌شناسی در ایران به دانشکده‌های کشاورزی پیوند خورده و خب طبعا بیشتر پژوهشگران به مطالعه حشرات آفت می‌پردازند... جمله معروفی وجود دارد که می‌گوید: «ما فقط چیزهایی را حفاظت می‌کنیم که می‌شناسیم»... وقتی این ادراک در یک مدیر سازمانی ایجاد شود، بی‌شک برای اتخاذ تصمیمات مهمی مثل سم‌پاشی، درختکاری یا چرای دام، لختی درنگ می‌کند... دولت چین در سال‌های بعد، صدها هزار گنجشک از روسیه وارد کرد!... سازمان محیط زیست، مجوزهای نمونه‌برداری من در ایران را باطل کرد ...
چه باور کنید و چه نکنید، خروج از بحران‌های ملی نیز به همان نظم و انضباطی نیاز دارند که برای خروج از بحران‌های شخصی نیاز است... چه شما در بحران میانسالی یا در بحران شغلی گرفتار شده باشید و چه کشور شما با کودتا توسط نظامیان تصرف شده باشد؛ اصول برای یافتن راه‌حل خروج از بحران و حرکت روبه جلو یکسان است... ملت‌ها برای خروج از تمامی آن بحران‌ها مجبور بودند که ابتدا در مورد وضعیت کنونی‌شان صادق باشند، سپس مسئولیت‌ها را بپذیرند و در نهایت محدودیت‌های‌شان را کنار بزنند تا خود را نجات دهند ...
در ایران، شهروندان درجه یک و دو و سه داریم: شهرنشینان، روستانشینان و اقلیت‌ها؛ ما باید ملت بشویم... اگر روستاییان مشکل داشته باشند یا فقیر باشند؛ به شهر که می‌روند، همه مشکلات را با خود خواهند برد... رشدِ روستای من، رشدِ بخش ماست و رشدِ شهرستانِ ما رشد استان و کشور است... روستاییان رأی می‌دهند، اهمیت جدولی و آماری دارند اهمیت تولیدی ندارند! رأی هم که دادند بعدش با بسته‌های معیشتی کمکشان می‌کنیم ولی خودشان اگر بخواهند مولد باشند، کاری نمی‌شود کرد... اگر کسی در روستا بماند مفهوم باختن را متوجه ...