سفرِ ناخودآگاه و ناخودآگاهِ سفر | اعتماد


به بهانه چاپ دوم مجموعه دو نمایشنامه موزیکال کودکانه «نون و حلوا» نوشته مریم رها که منتخب جشنواره بین‌المللی تئاتر کودک و نوجوان همدان در سال ۱۳۹۵ بود، بر آن شدم تا به واکاوی این مجموعه شایسته بپردازم.

نمایشنامه نون و حلوا

از آنجا که قصه بیشتر جنبه غیرواقعی و خیالی دارد تا جنبه واقعی و محسوس و برگرفته از الهام و خرق عادت و امور کلی است نویسنده با توجه به مسائل اخلاقی و معنوی که شاید خاص قصه ایرانی است با مضمونی شاد و موزیکال و برگرفته از افسانه‌ها و حکایات و ضرب‌المثل‌ها با انتقال مفاهیم به مخاطب، این متن را نوشته است. در نمایشنامه نخست که ماجرای پسربچه‌ای به نام «دارا» است، نمایش با صحنه همهمه مردم برای گرفتن نذری (که مظهر لطفی معنوی است) آغاز می‌شود. نام اثر نیز با مفهوم معنوی آن گره خورده است. (ابتدای صحنه نمایش تلاش ابدی انسان برای رسیدن به نعمت و انگیزه بهره‌مندی بهشت را یادآور است که همراه با مخاطرات است، فضا‌سازی نمایش از ابتدا و صحنه نذری دادن زیر درخت و مفهوم قدسی آن تاکید می‌شود) و دقیقا انسان پس از خوردن از درخت ممنوعه است که آگاه می‌شود. دارا که مظهر زندگی و عقل معاش است با چالش و مصائب زندگی و رسیدن به عقل معاد (پیرمرد- ماه) روبه‌رو است و در پایان نیز به این معنای عمیق می‌رسد. شخصیت‌های نمایش و گفت‌وگوهای موزیکال، این مفاهیم بلند را با زبانی شیرین ارایه می‌دهند.

ابتدای نمایشنامه کدهایی اساطیری وجود دارد که کلیدهای تحلیل نمایش‌اند‌. مزرعه مشرف به جنگل، درخت مقدس، پیر لاغر و خمیده، نان و حلوا، در فضایی قدسی مخاطب را به راحتی مجذوب نمایش می‌کند. یکی از مباحثی که در داستان‌ها و افسانه‌های کهن به شکل‌های گوناگون مطرح می‌شود وجود پیر یا مرشد است که در سفرهای معنوی و سفرهایی که منجر به پختگی شخصیت اصلی داستان می‌شود همراه او است و ویژگی‌های الهی و معنوی دارد. بسیار مهربان و خیرخواه است و می‌تواند بخش روشن وجود آدمی باشد. صحنه نخست نمایش یادآور این معنی است و در پایان نیز به همین مفهوم ختم می‌شود.

اصولا نمایش در فضایی قدسی اتفاق می‌افتد، لذا جغرافیای نمایش نیز جغرافیایی معنوی و عرفانی است. از ابتدای نمایش مخاطب وارد سفری روحانی می‌شود. زمان و زمانه قدسی‌اند و شخصیت‌های داستان علاوه بر داشتن بار عاطفی به ‌شدت اساطیری‌اند و یادآور کهن الگوی پیر خردمند در روانشناسی یونگ.

کهن الگوی پیر فرزانه در این نمایشنامه به عنوان پیرمردی که زیر درخت قدسی نذری می‌دهد و به شکل ماه که پس از ناکامی اولیه دارا در گرفتن نذری در نمایشنامه متجلی است، تکرار می‌شود. این کهن الگو در افسانه‌ها با عنوان پادشاه، پیر فرزانه یا پری که به کمک قهرمان گرفتار می‌شتابد، نمایان است و یادآور کهن الگوی سفر قهرمان در اساطیر است و از طریق عقل برتر به او کمک می‌کند تا از چالش‌هایش با موفقیت گذر کند. کهن الگوی پیر فرزانه مظهر زندگی است و در این نمایشنامه نخست ماه که شکل دیگری از پیرمرد است و پیرمرد که شکل دیگری از ماه، هر دو یک شخصیت‌اند و همراه دارا (قهرمان سفر) تا پایان نمایش همراهند. پایان نمایش، آغازی است از فهم جدید شخصیت دارا و می‌توان گفت پایان نمایش آغاز سفر دوم داراست و جالب‌تر آنکه در پایان دارا می‌فهمد و می‌بیند هر دوی اینها یک شخصیت‌اند. خلسه شخصیت قهرمان در سفر معنوی و عدم آگاهی نسبت به حضور پیر در پایان نمایش شهود می‌شود که یادآور نادانی انسان نسبت به انسان فرزانه و تقدیر او است. گویی ناکامی در گرفتن نذری در ابتدای داستان بهانه‌ای است برای این سفر متعالی و شخصیت‌سازی قهرمان داستان که داراست.

در پایان داستان دارا جای پیرمرد را می‌گیرد که نشان می‌دهد عقل معاش که در لباس کودکی ظاهر شده است به عقل معاد در لباس پیرمرد و پیر روحانی تبدیل می‌شود. داستان روحانی سفر انسان و سلوک معنوی او به شکل بسیار زیبایی و در قالب بسیار شاد و شیرینی در این نمایشنامه جلوه‌گر است. نویسنده با استفاده از مظاهر کودکانه و ناملایمات زندگی ماجراجویانه انسان با تکیه بر خودباوری و تبدیل مشکلات به فرصت‌های پیش رو قصد دارد شخصیت مخاطب را به عمق معنای زندگی برساند و مثل همان پیرمرد یا ماه نمایشنامه عمل کند. گویی نویسنده خود پیرمرد و ماهی است که مرحله به مرحله با مخاطب همراه است و در عمق بخشیدن به شخصیت کودکان و رساندن آنها به خوشبختی حقیقی عامدانه در لباسی دیگر جلوه‌گر است. در قسمتی از نمایشنامه، نویسنده چالش‌های زندگی را به شکل راهزن، همراه کودکان نشان می‌دهد و با سطح دیالوگ‌ها‌ی راهزنان و توجیه‌سازی آنها قصد دارد زندگی را در کمال جدیت، کودکانه ببیند و این خود دلیل دیگری است که نویسنده قصد آموزش و آموزگاری دارد. دارا که در سفر زندگی به سطحی از عقل معاد و شعور معنوی رسیده است به راحتی از عهده راهزنان برآمده و حتی آنان را فراری می‌دهد.

بستن دست راهزنان و فرار کردن آنها از دارا (که حالا دارای دانش رویارویی با چالش‌های زندگی است و به حدی از قدرت معنوی رسیده است) بسیار زیبا و جالب نمود یافته است. همراهی نمایشنامه با موسیقی شاد و جذاب و حرکات موزون باعث شده تا مخاطب کودک با شخصیت‌ها همذات‌پنداری کند و شخصیت‌های زن ارباب، هندوانه بزرگ و راهزن‌ها با توجه به کارکردهای نمایشی‌شان دقیق و بجا در نمایشنامه ظاهر شده‌اند و این فضا‌سازی مناسب در جهت تصویر‌سازی در ذهن کودکان از دیگر نقاط برجسته در این نمایشنامه است.

قسمت دوم کتاب که به کودکان کار تقدیم شده است با نمایشنامه چرخ چرخ عباسی آغاز می‌شود. این قسمت نمایشنامه ۵ پرده دارد. پرده اول با صحنه کهکشانی و راهنما بودن ستاره‌ها برای آنها که به سفر می‌روند، آغاز می‌شود. شاید بتوان گفت محوری‌ترین و کلیدی‌ترین بن‌مایه و تم اصلی کتاب نون و حلوا «سفر» است. سفر شخصیت‌ها از خود به خود و رسیدن به مفهوم نهایی زیستن. آنچه در نمایشنامه اول به شکل شخصیت راهزن‌ها ظاهر می‌شود در نمایشنامه چرخ چرخ عباسی در هیات روباه‌ها، مارها و باباقوری تجلی یافته‌اند که صدای آواز بچه‌ها که صدای حقیقت و صداقت است سرانجام بر روباه‌های شنی و فریاد مارهای گرسنه و زخمی فائق می‌آید. هر دو نمایش به‌رغم تفاوت‌های آشکاری که دارند یک مفهوم را بیان می‌کنند و شخصیت‌های هر دو نمایشنامه را از این حیث می‌توان با یکدیگر مقایسه کرد.

پرده چهارم و پنجم نمایشنامه با شعله‌ور شدن خورشید در آسمان صحنه آغاز می‌شود و در پایان جایش را به ماه تمام می‌دهد که یادآور ماه در نمایشنامه نخست (نون و حلوا) و مفهوم باطن کودکانه شخصیت‌های نمایشنامه است. پایان پرده نمایش پنجم نیز همان پرده اول است. اینکه هر انسانی ستاره دارد، این ستاره حقیقت او است که راه نهایی و سفر معنوی را برایش مشخص می‌کند. باباقوری که شخصیت منفی نمایشنامه است تا پایان با قهرمان‌ها همراه است که یادآور وجود کهن الگوی سایه در روانشناسی یونگ است. همان شخصیتی که در قالب دزدهای نمایشنامه اول ظهور یافته است.

نویسنده نمایشنامه «نون و حلوا» با قلمی گیرا و فضاسازی و پرداخت مناسب شخصیت‌ها به خوبی از عهده کار برآمده است و ناخودآگاه جمعی مخاطبین را از رهگذار شادی به آگاهی نخستین می‌رساند. از دید او زندگی یک سفر مخاطره‌انگیز و جذاب است که با رجوع به خویشتن می‌توان از مسیر لذت برد و بسیاری از چالش‌های آن همین‌قدر کودکانه است که فضای نمایش و نمود آن. مساله‌ای که در نمایشنامه‌های کودک و نوجوان جای پرداخت بیشتر و عالی‌تر دارد و چاپ دوم این‌گونه آثار فرصت تازه‌ای برای علاقه‌مندان این سبک از نوشتن است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...