بیتا ناصر | آرمان ملی
فاطمه احمدیآذر، نویسنده و مدرس دانشگاه معتقد است دامنه کارکردهای نقد ادبی، آنچنان گسترده است که تبیین و ترویج آن از سنین کودکی میتواند علاوهبر آموزش مبانی انتقادی، افراد را در قضاوت و تصمیمهای مهم زندگی نیز یاری دهد. این رویکرد در کشورهای غربی، با تشویق کودکان به کتابخوانی و نگارش مقالههای مختلف، تمرین میشود اما کلاسهای درس در مدارس ایران، عمدتا به معنی کردن اشعار و سایر متون اختصاص مییابد. احمدیآذر همچنین درباره فضای نقد ادبی در کشور، ورود پژوهشگران و چهرههای دانشگاهی را به عرصه رسانهها و مطبوعات و تبیین شاخصها و معیارهای صحیح نقد ادبی، کارگشا میداند. مشروح این گفتوگو را در ادامه میخوانید:
بهنظر میرسد نقد ادبی در زمانه ما، یا بیشتر به سمت تکنیکگرایی صرف گرایش پیدا میکند و یا فارغ از بررسی ویژگیهای اثر، به مدح یا تکفیر نویسنده اختصاص مییابد. در وهله اول، جایگاه و سطح ادبی در ایران را چطور میبینید؟
از منظر پژوهشهای دانشگاهی، نقدهای تخصصی و خوبی داریم. اما، اغلب پژوهشگرها بیشتر به سراغ آثار خارجی و بیشتر غربی میروند. بهعلاوه، پژوهشهای انجام شده، فقط در نشریههای علمی – پژوهشی بهچاپ میرسند و در دسترس عموم مردم نیستند. یا حتی اگر باشند، بهقدری تخصصی هستند که مخاطب عام بهسختی چیزی از تحلیل اثر متوجه میشود. شاید یکی از علتهای محبوبیت آثار خارجی در میان ایرانیها، نقدها و بررسیهای تخصصی بیشماری باشند که منتقدهای ادبی غربی در سطح عمومی ارائه میدهند. برای مثال، به محض چاپ و انتشار مجموعه داستان کوتاه دلربایان پیر در جنگل (2023) از مارگارت آتوود (زاده 1939) نویسنده کانادایی، خبرگزاریهای غربی شروع به نقد و بررسی کتاب جدید او کردند. شما در عرض چند ساعت، نقدهای بیشماری میدیدید که روی سایتهای خبری بهطور رایگان قرار گرفته بودند. کافی بود شما اسم کتاب را در گوگل جست وجو کنید تا با سیلی از نقدهای عمومی مواجه بشوید. اما، در ایران چنین اتفاقی برای یک اثر ادبی نمیافتد.
بهطور معمول، آثار یک نویسنده خاص فقط در دو حالت مورد توجه منتقدها و یادداشتنویسهای رسانههای داخلی قرار میگیرند: نویسنده از دنیا برود، یا برنده یک جایزه مهم بشود. البته، برخی نشریهها و روزنامهها هستند که سعی دارند این قاعده را بشکنند. متاسفانه، بسیاری از اوقات میبینیم که افرادی خود را به اصطلاح منتقد ادبی مینامند و نقد خود را محدود به بیان نظرات شخصی و خلاصهای از داستان میکنند. با بررسی پیشینه تحصیلی این افراد متوجه میشویم که اصلا در سطح دانشگاهی به مطالعه تخصصی ادبیات نپرداختهاند. آنها فقط تصویری سیاه و سفید از اثر ادبی میبینند. حال آنکه ادبیات مدرن و پستمدرن به ما میگوید که زندگی نه سیاه و نه سفید، بلکه خاکستری است؛ در یک اثر ادبی نباید فقط به دنبال پیام اخلاقی گشت. آثار ادبی بزرگ جهان، عقاید جاری جامعه یا زمانه خود را به پرسش میکشند و از چارچوب کشور خود خارج میشوند. بهنظر من، برای جبران این موضوع در ایران باید از جامعه دانشگاهی کمک بیشتری بگیریم. اساتید باتجربه ادبیات میتوانند معیارهای مشخصی برای ارزیابی و بررسی آثار ادبی تعریف کنند. بهعلاوه، آنها میتوانند کمبود منتقدهای صاحبنظر را نیز جبران کنند.
نبود استانداردهای مشخص و کمبود منتقدان صاحبنظر در ارزیابی آثار، چه آسیبی به بدنه ادبیات وارد میکند؟
نخستین آسیب از آنجایی نمایان میشود که خوانندههای ایرانی، بیشتر با آثار ادبی خارجی آشنا هستند تا با آثار ادبی کشور خودشان. رسانهها و شبکههای اجتماعی، منبع فراوانی از نقد و تحلیل آثار ادبی خارجی را فراهم میکنند. حتی پژوهشهای دانشگاهی ایرانی نیز بیشتر درباره آثار ادبیات غربی هستند. رسانههای داخلی ایران میتوانند برای جبران این موضوع و تعریف معیارهای مناسب، از گروههای دانشگاهی و پژوهشگران کمک بگیرند. بهعلاوه، برگزاری کلاسهای آزاد نقد ادبی آثار ایرانی در محیطهای دانشگاهی میتوانند کمک بهسزایی در ایجاد علاقه خوانندهها و نحوه خواندن اثر داشته باشند. خواننده باید بیاموزد که فقط به خواندن لایه اولیه معنا بسنده نکند؛ او فقط نباید یک رمان را بخواند تا بفهمد در پایان چه اتفاقی خواهد افتاد یا پایان داستان به کجا میرسد. نقد ادبی به خواننده میآموزد که «چرا» و «چگونه»، یک اتفاق خاص رخ میدهد. خواننده برای رسیدن به جواب این پرسشها بارها به متن بازمیگردد و در خوانشهای دوم به بعد است که به نکات درخشان اثر پی میبرد. در این مرحله است که ذهن خواننده نیز رشد میکند و از تجربههای شخصیتهای داستان، درس میگیرد. باید این تفکر را از بین ببریم که نقد یک اثر ادبی، به معنی انتقاد منفی از آن است. نقد ادبی به باز شدن پیچیدگیهای یک اثر و قابلدرک شدن مفاهیم مخفی در آن میپردازد. تعریف معیارهای مناسب و وجود منتقدهای حرفهای میتوانند به رشد و پویایی ادبیات ایران کمک شایانی کند.
وقتی از نقد ادبی صحبت به میان میآید، اساسا منتقد باید با چه رویکردی با یک اثر مواجه شود؟
بهطور کلی، نقد ادبی باید به درک بهتر یک اثر ادبی کمک کند. منتقد باید با استفاده از یک رویکرد کاملا غیرشخصی، از منظر خاصی به بررسی یک اثر بپردازد؛ یعنی، فارغ از احساس خودش نسبت به متن. یک منتقد ادبی حرفهای، فقط خلاصهای از داستان و برداشتهای شخصی و احساسیاش را ارائه نمیدهد. اینکه بگوییم یک اثر ادبی را دوست داشتیم یا نه، آن را نقد نکردهایم. یکی از مواردی مهمی که دائما در دانشگاه به دانشجوها متذکر میشویم این است که در نقد یک اثر ادبی، با رویکردی کاملا بیطرفانه به توضیح پیچیدگیهای اثر میپردازیم. نقد ادبی باید به ما کمک کند تا پیچیدگیهای یک اثر را قابل درک کنیم. منتقد ادبی، باید رویکردی همانند یک ناظر و دانشمند به اثر داشته باشد؛ شاید چیزی شبیه تصوری که ناتورالیستها از ادبیات داشتند: نویسنده همانند یک دانشمند است و باید همانند یک دوربین عکاسی، هرچه میبیند را بدون کم و کاست ثبت کند. از منظر ناتورالیستهایی همچون توماس هاردی (1840- 1928) رمان نویس و شاعر انگلیسی، کار نویسنده این نیست که روایت داستان را قطع کند و خود به قضاوت رفتار و کارهای شخصیتها بپردازد. او فقط باید هرچه را میبیند، روایت کند. این کار خواننده است تا به نتیجه خاصی برسد.
از سوی دیگر، نقد یک اثر نباید خواننده را گیج کند. اگر نقد ادبی برای مخاطب عام در نشریه یا مجلهای فرهنگی نوشته میشود، باید زبانی ساده نیز داشته باشد. علت این است که این یادداشت یا تحلیل درباره یک اثر ادبی، در اختیار طیف گستردهای از خوانندهها قرار میگیرد؛ خوانندههایی که ممکن است سطحهای متفاوتی از آموزش را گذرانده باشند: از یک دانشآموز ابتدایی گرفته تا استاد یک دانشگاه. زبان ساده به مخاطب کمک میکند تا بهآسانی متن را مطالعه و اطلاعات زیادی درباره اثر به دست بیاورد. استفاده از زبان ساده، و رویکردی بیطرفانه اما حرفهای، کارآزمودگی و تسلط منتقد ادبی را نشان میدهد.
نقد ادبی در ادبیات آمریکایی و اروپایی چه جایگاهی دارد؟
نقد ادبی، مدیون ادبیات انگلیسی است. درست است که ادبیات انگلستان تا پیش از جفری چاسر (1340- 1400 میلادی) شاعر و نویسنده انگلیسی در قرون وسطی، بیشتر تقلیدی از ادبیات فرانسه و ایتالیا بود. اما، آنچه امروزه از نقد ادبی داریم، حاصل کار نویسندهها و منتقدهای انگلیسی بیشماری است که در طی قرون متمادی تلاش کردند با نقطهنظری بیطرفانه و قانونمند به بررسی و واکاوی آثار ادبی بپردازند. امروزه کشورهای غربی، کودکان را از دوران ابتدایی با روش خوانش نقادانه آشنا میکنند. یک دانشآموز ابتدایی، رمانهایی همچون مزرعه حیوانات (1945) از جورج اورول (1903- 1950) نویسنده، روزنامهنگار و منتقد ادبی انگلیسی را برای کلاس ادبیات مطالعه میکند. سپس، معلم از او میخواهد تا مقالهای کوتاه درباره نقد اثر بنویسد. البته، این مقاله هنوز نقدی تخصصی نیست. اما، نکته حائز اهمیت این است که کودک چندین تجربه مهم به دست می آورد. نخست میآموزد که برای تحلیل یک اثر ادبی، فقط نباید به خواندن داستان آن قناعت کند. رسیدن به پیرنگ داستان، فقط یک مرحله از کار است.
دوم اینکه، برای نوشتن درباره یک اثر ادبی باید بارها و بارها به متن بازگردد و به دنبال چگونگی و علت رخ دادن حوادث خاص باشد. این کار هم باعث افزایش تسلط او بر متن میشود و هم تجربههای بسیاری به او میآموزد. سوم، دانشآموز میآموزد که در فرآیند تحلیل و بررسی اثر باید قضاوت و برداشت شخصیاش را از نقد اثر جدا کند. می توان نتیجه گرفت که نقد ادبی به کودک میآموزد در قضاوتها و تصمیمهای مهم زندگیاش، احساسی و شتابزده عمل نکند و همه جوانب امر را در نظر بگیرد. اما، این خوانش نقادانه در مدرسههای ایران بهندرت اتفاق میافتد. کلاسهای ادبیات مدرسهها، به معنی خط به خط اشعار فارسی محدود می شوند و دانشآموز درگیر خواندن یک متن و تحقیق کتابخانه ای برای نوشتن انشا یا مقاله کوتاه نمی شود. اغلب دانشجوهای ادبیات در ایران، تصوری از خوانش نقادانه ندارند و برای نوشتن مقاله یا تحلیلی کوتاه از یک اثر ادبی، به سراغ سادهترین و در دسترسترین منبع خود میروند: گوگل. بخش زیادی از انرژی یک استاد ادبیات صرف این موضوع میشود که به دانشجوها آموزش بدهد چگونه یک اثر ادبی را بخوانند، خلاصهنویسی انجام بدهند، از منبعهای نقدی معتبر کمک بگیرند و رویکردی نقادانه بهکار ببرند.
یکی از مهمترین بخشهای مجلات خارجی، بخش نقد و بررسی بدون رودربایستی و ملاحظهکاری در سطحهای مختلف نویسندگی است. این شرایط چه تاثیری بر بازبینی و ویرایش از سوی نویسندگان پیش از انتشار آثارشان دارد؟
به نکته جالبی اشاره کردید. نویسندههای تازهکار کشورهای غربی، کار خود را با انتشار آثار خود در نشریهها و مجلهها شروع میکنند. داستانهای کوتاه یا بلندی که بهطور رایگان روی سایتهای نشریههای اینترنتی قرار میگیرند. در درجه اول، خوانندههای زیادی از سراسر دنیا با اثر این نویسنده تازهکار آشنا میشوند. مهمتر اینکه، نویسنده با خواندن نقدهای تخصصی و بازخورد خوانندهها، تجربههای زیادی بهدست میآورد. برای مثال، فیلم ورود (2016) به کارگردانی دنی ویلنوو، از روی داستان کوتاهی به نام «داستان زندگی تو» (1998) از تد چیانگ (زاده 1967) نویسنده داستانهای علمی – تخیلی آمریکایی اقتباس شده بود. نویسنده، این اثر را برای نخستین بار در نشریه استارلایت منتشر کرد. این داستان کوتاه در سال انتشارش، برنده سه جایزه شد: جایزه نبولا، تئودور استورجن، و سیآن. نقدهای حرفهای به چیانگ کمک کردند تا او این داستان را ویرایش کند و نقاط ضعف آن را کمتر کند. او، نسخه ویرایش شده را در مجموعه ای با عنوان داستان زندگی تو و چند داستان دیگر در سال 2002 منتشر کرد. جالبتر اینکه، او نقش اصلی را در نوشتن فیلمنامه این اثر داشت. نگاه حرفهای به بررسی نقاط ضعف و قوت آثار ادبی در کشورهای غربی، به رشد بیشتر نویسنده ها کمک میکند.
یکی از مسائل مطرح در ادبیات ما، وجود گروهها و حلقههایی متشکل از نویسندگان است که بعد از انتشار، از یکدیگر حمایت و در اغلب موارد آثار نویسندگان خارج از گروه خود را تخطئه میکنند. این مساله و برخوردهای شبه مافیایی، چه آسیبهایی را برای نویسندگان جوان و منتقدان جدی به همراه دارد؟
متاسفانه برخورد غیرحرفهای باعث میشود که بسیاری از نویسندههای جوان و بااستعداد، انگیزه خود برای نوشتن از دست بدهند. مسلما هیچ نویسندهای نمیتواند ادعا کند که نوشتههایش از روز نخست به یک شکل بودهاند و در طول زمان تغییر نکردهاند. برای مثال، وقتی لئو تولستوی (1828- 1910) نویسنده و فیلسوف روسی، رمان جنگ و صلح (1867) را نوشت، آن را بهترین اثر خود دانست. پس از نوشتن رمان آنا کارنینا (1878)، احساس کرد تجربهها و تفکرهایش درباره زندگی در اثر قبلی، سادهلوحانه بودهاند. عاقبت، مرگ ایوان ایلیچ (1886) او را در مقام یک فیلسوف ظاهر کرد. همه ما انسان هستیم و در حال رشد. نقدهای سازنده میتوانند نقش پررنگی در بالا بردن کیفیت اثرهای نویسنده بازی کنند. اما، برخوردهای مافیایی باعث میشوند که همه نویسندههای جوان قادر به چاپ آثار خود نباشند. یا حتی اگر اثری از آنها چاپ بشود، این گروهها با واکنش منفی خود به اثر، سد راه پیشرفت استعدادهای نو میشوند. سرخوردگی و ناامیدی نویسنده جوان، ممکن است او را از نوشتن بازدارد.
این موضوع من را به یاد مصاحبهای از فروغ فرخزاد (1313- 1345) شاعر ایرانی انداخت. او در مصاحبهای میگوید که نیما، راهنمای او بود. اما، خودش بود که شعرش را ساخت و نهایتا او با مجموعه شعر تولدی دیگر، تبدیل به یکی از پیشگامهای شعر نیمایی در ایران شد. نکته این است که نقد حرفهای و بیطرفانه میتواند نقش سازندهای در رشد و تحول نویسنده بازی کند. مسلما یک نویسنده در نخستین اثرش، هنوز تجربههای کمی از نوشتن دارد. منتقد ادبی میتواند با نقدی سازنده به او کمک کند تا کاستیهای اثر را جبران کند. بهعلاوه، منتقد ادبی باید بتواند بهخوبی نوآوریهای نویسنده را کشف و آنها را به زیر ذرهبین ببرد. منظور از «به زیر ذرهبین بردن» به معنی انتقاد منفی و کوبنده نیست. اعتبار یک منتقد ادبی، انتقاد کردن و سرزنش یک نویسنده/اثر ادبی نیست؛ منتقد ادبی باید به نویسنده و خواننده اثر ادبی کمک کند تا به درکی عمیقتر از یک اثر برسد.