روزنه‌ای به دیپلماسی اقتصادی آمریکا | الف


آیا تا کنون با این جمله روبرو نشده‌اید که باید در دیپلماسی منافع ملی را لحاظ کرد؟ واقعا مقصود از منافع ملی در اینجا چیست؟ آیا تاکنون با خود اندیشیده‌اید که منفعت کشورها از بهبود دیلپماسی با یکدیگر چیست؟ اصلا چرا وزارت خارجه هر کشور تلاش می‌کند روابط نزدیک با کشورهای دیگر ایجاد کند؟ اگر اخبار مربوط به سیاست خارجی کشور آمریکا را دنبال کرده باشید احتمالا به این اخبار برخورده‌اید که آمریکا کمک‌های بلاعوض به برخی کشورها اعطا می‌کند. واقعا مقصود آمریکا از این کمک‌ها چیست؟ چرا آمریکا و اروپا در یک تقسیم‌بندی با هم قرار گذاشته‌اند که رئیس بانک جهانی را آمریکا و رئیس صندوق بین‌المللی پول را اروپا تعیین کند؟ آنها چه اصراری بر این امر دارند وقتی که ماموریت این نهادها صرفا کمک به کشورها و تنظیم اقتصاد جهانی است؟ علاوه بر موارد فوق اگر احتمالا به مداخلات آمریکا در کشورهای مختلف اعم از ایران در کودتا علیه مصدق، حمله علیه نوریگا در پاناما و نهایتا حمله صدام در جنگ عراق توجه کرده باشید شاید این سوال به ذهن شما رسیده باشد که آیا انگیزه آمریکا از این اقدامات صرفا سیاسی بوده یا اهداف اقتصادی متنوعی را در ذهن داشته است؟

اعترافات یک جنایتکار اقتصادی» [Confessions of an economic hit man] جان پرکینز John Perkins]

پاسخ‌های متعددی به این سوال‌ها وجود دارد که یافتن آنها مجال زیادی می‌طلبد، ولی یکی از پاسخ‌هایی که به این سوال می‌توان داد در کتاب «اعترافات یک جنایتکار اقتصادی» [Confessions of an economic hit man] به تفصیل تشریح شده است. این کتاب شرح زندگی کسی است که به اتفاق به جای اینکه در نهادهای امنیتی آمریکا مشغول به کار شود در یک شرکت پیمانکاری مهندسی معروف شروع به کار کرد. این شرکت پروژه‌های زیربنایی در کشورهای مختلف از جمله کشورهای در حال توسعه اجرا می‌کرد. آن چیزی که فعالیت این شرکت را غیرمتعارف می‌ساخت این بود که منابع اجرای این پروژه‌های زیربنایی از محل وام‌ها و کمک‌هایی تامین می‌شد. نویسنده کتاب [جان پرکینز John Perkins] در این شرکت مسؤولیت داشته تا طرح توجیهی این پروژه‌ها را تهیه کند و اعداد و ارقام را طوری دستکاری کند که انجام آنها قطعا توجیه داشته باشد و به این ترتیب این پروژه نصیب شرکت شود. به همین دلیل فعالیت این شرکت همسو با فعالیت وزارت خارجه آمریکا بوده است.

در واقع کتاب می‌خواهد به خواننده این پیام را منتقل کند که بخش خصوصی آمریکا با وزارت خارجه آن در تعامل هستند و به شکلی هماهنگ عمل می‌کنند. اگر وزارت خارجه آمریکا روابط حسنه‌ای با یک کشور برقرار می‌کند و به عنوان امتیاز وام‌هایی را در اختیار این شرکت‌ها قرار می‌دهد همزمان پیمانکاران آمریکایی در بخش خصوصی را گسیل می‌دارد تا این وام‌ها را در جهت پروژه‌های‌شان هزینه کنند. به عبارت دیگر پول مذکور مجددا به جیب شرکت‌های آمریکایی برگردد. ادعای دومی که وی بر ادعای اول اضافه می‌کند این است که کشورها در ابتدا از دریافت این وام‌ها خوشحال هستند، اما بعد از مدتی بهره این وام‌ها بر دوش آنها باقی می‌ماند.

شایان ذکر است که نویسنده بی‌فایده بودن این پروژه‌ها را مفروض می‌گیرد و منافع احتمالی ناشی از اجرای این پروژه‌ها را خیلی برجسته نمی‌کند و صرفا منافع شرکت‌های آمریکایی را برجسته می‌سازد. به عنوان مثال وی به تفصیل به شرح این امر می‌پردازد که چگونه آمریکا توانست با عربستان رابطه استراتژیک برقرار کند. عربستان به آمریکا نفت می‌فروخت، اما این پول صرف انجام پروژه‌های زیربنایی خاصی می‌شد که توسط شرکت‌های آمریکایی اجرا می‌شد و یا منابع حاصل از فروش نفت، صرف خرید اسلحه و تجهیزات نظامی از شرکت‌های اسلحه‌سازی آمریکا می‌شد. به این ترتیب آمریکا در این مبادله بازنده نمی‌شد و رابطه‌ای استراتژیک برقرار می‌گردید. نویسنده، منافع عربستان از اجرای این پروژه‌ها را ناچیز می‌انگارد و کم اهمیت جلوه می‌دهد.

وی با رشد مستمر در این شرکت در جایگاهی قرار می‌گیرد که می‌تواند با مسئولین کشورهای مختلف از جمله کشورهای آمریکای لاتین دیدار رودررو داشته باشد. وی در این کتاب روایت می‌کند که چطور وقتی منافع شرکت‌های خصوصی آمریکایی در کشوری مورد تهدید قرار می‌گیرد دستگاه حاکمه آمریکا سیاست خارجی خصمانه علیه آن کشور اتخاذ می‌کنند و نهایتا از زور برای پیشبرد مقصود شرکت‌های خصوصی به ظاهرچندملیتی استفاده می‌کند.

وی به مرور وجدان خود را که در این رابطه سرکوب کرده بود بازیابی می‌‌کند و به تدریج از این فعالیت‌ها کناره می‌گیرد. تلاش می‌کند تا در فعالیت‌های غیرانتفاعی و بشردوستانه نظیر فعالیت‌های زیست‌محیطی وارد شود، اما نهایتا دست به افشاگری زده و پشت پرده معاملات شرکت‌های بزرگ آمریکایی در کشورهای در حال توسعه را برملا می‌نماید و نشان می‌دهد چگونه قدرت و اقتصاد دست در دست هم منابع کشورهای فقیر را غارت می‌کنند.

اگر بخواهیم با دید نقادانه به مطالب کتاب نگاه کنیم و دربست دیدگاه‌های ارائه شده را نپذیریم باید به این واقعیت اشاره کنیم که نویسنده نگاه بیش از حد منفی به عرصه اقتصاد و سیاست بین الملل دارد و به راحتی این امر را در جای جای کتاب منتقل می‌کند و به سادگی آن را به همه امور تعمیم می‌دهد. مثلا نگاه منفی خود را به تجارت آزاد بسط می‌دهد، در حالیکه تخطئه تجارت آزاد کار ساده‌ای نیست و مدافعین جدی برای آن وجود دارد و به رغم اینکه برخی افراد مشهور نظم موجود را غیرمنصفانه ارزیابی می‌کنند تحقق تجارت آزاد را یک هدف غایی دانسته‌اند.

وی کشورهای در حال توسعه را کشورهایی در بست ناتوان و عاجز جلوه می‌دهد که اگر مطیع اوامر آمریکا و شرکت‌های آمریکایی نباشند به سادگی قربانی می‌شوند. این در حالی است که امروزه وضع به این شکل دراماتیک که کتاب تصویر می‌کند نیست. کتاب به سادگی گرفتن پروژه‌های زیربنایی را به بده‌بستان‌های سیاسی در عرصه نظام بین الملل نسبت می‌دهد، ولی مگر گرفتن پروژه‌های زیربنایی در هر کشور فارغ از تعاملات سیاسی است؟ نویسنده به خوبی اشکالات شرکت‌های پیمانکار آمریکایی در سودآور نشان دادن پروژه‌‌ها را نشان می‌دهد، اما هیچ مقایسه آماری مستدلی از کیفیت عملکرد این شرکت‌ها با شرکت‌های رقیب ارائه نمی‌کند. طبیعی است که خواننده‌ای که دوست دارد نه در وادی دوستی با آمریکا و غرب بیافتد و نه در وادی دشمنی کورکورانه، این نحوه عرضه مطالب برایش خیلی جذاب نخواهد بود.

یک خواننده نقاد تمایل دارد تا علاوه بر شرح خواندنی از زدوبندهای پشت پرده، اعداد و ارقام و استدلال منطقی ببیند. شاید چیزی که خواننده نقاد را در حین خواندن کتاب اذیت کند این است که احساس می‌کند در برخی فرازها مطالب سست و قدری شعاری شده است. در عین حال باید اقرار کرد که مطالعه کتاب چشم خواننده را به برخی روابط غیررسمی باز می‌کند و ذهن او را نسبت به آنچه ورای گزارشات رسمی وجود دارد حساس می‌سازد. قلم نویسنده خواندنی است و کتاب ترجمه روانی دارد و خواننده می‌تواند اطمینان داشته باشد ساعاتی که به خواندن این کتاب اختصاص می‌دهد برایش جذاب خواهد بود.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...