بهانه‌ی اصلی این سفرنامه‌ مهاجران است | شفقنا


کتاب «چای سبز در پل سرخ» سفرنامه‌ای گروهی و روایتی جمعی از سفر به افغانستان است که به تازگی منتشر شده است. در گفت‌وگویی با پیمان حقیقت‌طلب و حسین شیرازی (از نویسندگان این کتاب) انگیزه‌ها، تجربه‌ها و دستاوردهای آنها را از این سفر بررسی کرده و نانوشته‌های کتاب را در اختیار شما می‌گذاریم.

چای سبز در پل سرخ قلم پیمان حقیقت‌طلب، محسن شهرابی فراهانی و حسین شیرازی

آغاز؛ سفر به افغانستان برای شناخت بهتر از انسان مهاجر و عوامل مهاجرت بود
حسین شیرازی درباره‌ی پیدایش فکر و انگیزه‌ی سفر به افغانستان گفت: علاقه‌مندی به کشورهای منطقه وجه مشترک تیمی بود که درخصوص موضوع مهاجران گردهم‌آمد. مهاجران داخل کشور برای تیم دیاران اهمیت و اولویت داشت، اما فراوان شنیده بودیم که بین تصور ما از مهاجران افغانستانی و آنچه واقعا در افغانستان است تفاوت زیادی وجود دارد و تا افغانستان را نبینیم درک درستی از فرهنگ و مردم افغانستان نداریم. آرزو شده بود یک مرتبه کشور افغانستان که کشور مبدأ است را ببینیم و با فرهنگ‌شان بیشتر آشنا شویم؛ ولی به دلایل مختلف میسر نمی‌شد. آن‌قدر به تأخیر افتاد که بالاخره مهلتی برای خودمان تعیین کردیم تا کار را در آن مهلت انجام بدهیم و سفر به افغانستان محقّق شد.

پیمان حقیقت‌طلب در تکمیل صحبت‌های شیرازی به تاریخ‌های مهم برای این سفر اشاره کرد و گفت: انجمن دیاران در اواخر ۹۵ و اوایل ۹۶ با دغدغه‌ی مهاجران حاضر در ایران و نحوه زیست‌شان شروع به کار کرد. مطالعات اولیه و حتی مطالعات تطبیقی با مؤسسات غیردولتی و مردم‌نهاد اروپایی در حوزه‌ی مهاجران را انجام داد و حول تلاش برای بهبود وضعیت زندگی مهاجران شکل گرفت، تلاش برای بهبود قوانین و نگرش‌ها درباره‌ی زندگی مهاجران، نه به صورت کمک‌های خیریه. کار ما از همان اول، بیشتر افغانستانی شد، چون ۹۵ درصد از مهاجران حاضر در ایران افغانستانی‌اند.

در همان آغاز به ما می‌گفتند: مهاجران حاضر در ایران با مهاجرانی که سال‌هاست در ایران‌اند فرق می‌کنند و باز اینها با مهاجرانی که تازه از افغانستان می‌آیند، فرق می‌کنند. همچنین، شما از عوامل مهاجرت شناخت ندارید و خیلی از صحبت‌های شما از ناآگاهی نسبت به عوامل مهاجرت از سرزمین مبدأ است.
از پایان سال ۹۶ درصدد بودیم به افغانستان برویم، اما به دلایل مختلف ممکن نشد، تا این‌که در نیمه نخست آبان ماه ۹۷ سفر دو هفته‌ای ما به افغانستان انجام شد.

سبک اثر؛ بهانه‌ی اصلی سفرنامه‌ی «چای سبز در پل سرخ» مهاجران است
پیمان حقیقت‌طلب درباره‌ی شیوه‌ی نگارش این سفرنامه گفت: سفرنامه سه نویسنده دارد و بحث کردیم چه‌طوری بنویسیم. یکی از گزینه‌ها این بود که سه سفرنامه‌ی مختلف با سه دیدگاه مختلف بنویسم، ولی دیدگاه‌ها خیلی مشترک بود و تکراری می‌شد. بنابراین، به این نتیجه رسیدیم که یک سفرنامه با روایت اول شخص جمع بنویسیم و روایت‌محور باشد تا روزنوشت. به این ترتیب، اول روایت‌های خودمان را یک‌به‌یک نوشتیم و بعد موضوعات مشترک روایت‌ها را برهم نهی کردیم. موارد مشترک را به یکی تبدیل کردیم و موارد افتراق را هم افزودیم.

او افزود: اصولاً سفرنامه‌های ایرانی که درباره‌ی افغانستان نوشته شده‌اند حول زبان مشترک و فرهنگ مشترک و یک کنجکاوی توریستی نسبت به افغانستان است، مهاجرت و مهاجران حاضر در ایران بهانه‌ی سفر نیست؛ اما در این سفرنامه بهانه‌ی اصلی سفر، مهاجران بودند؛ چه مهاجرانی که از افغانستان به ایران آمدند، چه مهاجرانی که از ایران به افغانستان برگشتند.

حسین شیرازی در تأیید و تکمیل صحبت‌های حقیقت‌طلب گفت: هرکدام از ما در طول سفر یادداشت‌های شخصی خودش را داشت که بعضی از محتواها مشترک بود، یعنی با هم رفته بودیم و مناطقی را دیده بودیم، بعضی از محتواها هم مختص یک نوشته بود، یعنی فقط یک نفر رفته و دیده بود. بنابراین، همان متن مرجع شد و مورد استفاده قرار گرفت. یک نفر هم همه متن را یک پارچه کرد؛ و بعد از آن، یک ویراستار بیرون از این سه نفر، متن را یک‌دست و پیراسته کرد. کل فرایند چاپ و انتشار کتاب به همین خاطر طولانی شد و بین تاریخ سفر و انتشارش فاصله افتاد. به خاطر اینکه فرآیند فرآیندی بود که باید کشف می‌شد.

تفاوت مهاجر؛ پیوندهای قومی و سنتی در افغانستان بسیار پررنگ بود
حسین شیرازی در پاسخ به مشاهده‌ی تفاوت‌های جامعه‌ی مهاجر و جامعه‌ی داخل افغانستان گفت: بیشترین تفاوتی که می‌توانستم ببینم این بود که پیوندهای قومی و سنتی در جامعه‌ی افغانستان هنوز بسیار پررنگ بود و حرف اول را می‌زد، اما بین کسانی به ایران آمدند مقداری کم‌رنگ شده است. اینکه می‌گویم یک مقدار کمتر، واقعا فقط یک مقدار کمتر است! این پیوندها این‌جا هم حفظ شده، اما آنچه در افغانستان دیدیم بسیار پررنگ‌تر بود. حتی به نظر می‌رسید از مذهب هم پررنگ‌تر است. مهاجرانی هم که به ایران می‌آیند، به خصوص تازه‌واردها این قومیت را با خودشان دارند و به تدریج کم‌رنگ می‌شود، به‌خصوص در نسل دوم و سوم مهاجران در ایران این قومیت کم‌رنگتر شده است، ولی همچنان هست.

دستاورد سفر به افغانستان؛ بازگشت اجباری و بدون آموزش فایده‌ای ندارد
پیمان حقیقت‌طلب برای دستاوردهای شناختی سفر گروه به افغانستان از سیاست بازگشت مهاجران یاد کرد و گفت: سیاست دیرینه‌ای‌ به اسم سیاست بازگشت در قبال مهاجران وجود دارد که به صورت رسمی می‌گوید: مهاجران به هر طریقی که شده باید به کشور خودشان برگردند. این سفر به ما یاد داد که بازگشت اجباری و بدون آموزش فایده‌ای ندارد. هر مهاجری که در آن‌جا توانسته بود موفق شود، این‌جا آموزشی دیده بود. افزون بر آن، داوطلبانه‌بودن بازگشت حس خیلی بهتری ایجاد می‌کرد.

او افزود: برخلاف تصوری که وجود دارد و افغانستان را فقط یک سرزمین ناامن و مهاجرفرست می‌بیند، در این سفر برای ما اثبات شد که افغانستان فقط این دوتا نیست؛ کشور خیلی مهمی است، مهمتر از آنچه فکر می‌کردیم.

چای سبز در پل سرخ در گفت‌وگو با پیمان حقیقت‌طلب و حسین شیرازی

بیشتر از پیش احساس کردم که این آسمان یک رنگ است!
حسین شیرازی در تکمیل دستاوردهای سفر گروه به افغانستان بر شناخت بهتر مردم افغانستان و مهاجران افغانستانی تأکید کرد و گفت: آن‌جا توانستیم نسبت به سیاست‌های این حوزه تا اندازه‌ای بهتر قضاوت کنیم و به‌واسطه‌ی صحبت‌هایی که با مسئولان حوزه‌های مختلف روابط بین ایران و افغانستان داشتیم بهتر نقد کنیم. همچنین، شناختم نسبت به حساسیت‌های مردم افغانستان بیشتر شد و به نوعی بر تعامل بعدی‌ام با جامعه مهاجران داخل ایران اثر گذاشت. با فرهنگ‌شان بیشتر آشنا شدم، حساسیت‌هاشان را بیشتر متوجه شدم و توانستم تا حدودی خودم را جای آنها بگذارم و رابطه مهاجر با جامعه‌ی میزبان و رابطه او با خود کشور افغانستان را از دریچه نگاه آنها ببینم.

او اضافه کرد: به‌طور کلی، برداشتم از جامعه‌ی افغانستان نسبت به آنچه در هرات و کابل دیدیم این بود که از نگاه فرهنگی قرابت زیادی با ایران داشتند و تفاوت‌شان به نظرم خیلی ناچیز آمد؛ شبیه تفاوت شهرهای شرقی ایران با شهرهای غربی ایران. خیلی بیشتر از پیش احساس کردم که این آسمان یک رنگ است!

پیمان حقیقت‌طلب نیز بر نزدیکی فرهنگ این دو کشور تأکید کرد و گفت: برایم عجیب بود علی‌رغم این‌که همزبانیم، همفرهنگیم و همخونیم، رفت و آمدهای بین ما کم است. رفت و آمدها از افغانستان همیشه به صورت مهاجرت بوده و انواع دیگر رفت و آمد نبوده است! از ایران هم به‌طور عمومی کسانی رفتند که کمی کنجکاو بودند و رفت و آمدهای بین این دو کشور عمومیتی را که باید داشته باشد ندارد. این باعث شده ما فکر کنیم خیلی متفاوتیم، درحالی که آن‌قدر متفاوت نیستیم؛ چون تفاوت اصولاَ براساس زبان شکل می‌گیرد و زبان ما یکی بود و هست. تفاوت بین ما یک تفاوت خیالی است و عوامل متعدد باعث شده است این دیوار ذهنی شکل بگیرد.

کتاب «چای سبز در پل سرخ» نوشته‌ی پیمان حقیقت‌طلب، حسین شیرازی و محسن شهرابی فراهانی است که انتشارات میراث اهل قلم در تهران آن را منتشر کرده است.

خرید چای سبز در پل سرخ فروش
هم اکنون این کتاب را از اینجا بخرید.
 

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تمایل به مبادله و خرید و فروش انگیزه‌های غریزی در انسان‌ها نیست، بلکه صرفاً پدیده‌ای متاخر است که از اروپای قرن 16 آغاز می‌شود... بحران جنگ جهانی اول، رکود بزرگ و جنگ جهانی دوم نتیجه عدم تعادل بین آرمان بازار و رفاه اجتماعی و ناتوانی هرگونه ضدجنبش اجتماعی، نظیر سوسیالیزم و کمونیزم، برای کاهش تنش‌ها بود... تاریخ انگلیس، از جنبش حصارکشی در قرن شانزدهم تا لغو قانون حمایت از فقرا در 1834، تاریخ کالایی سازی جامعه و طبیعت است... نئولیبرال‌ها و فاشیست‌ها همچنان مشغول آرمانشهر بازارند! ...
سنت حشره‌شناسی در ایران به دانشکده‌های کشاورزی پیوند خورده و خب طبعا بیشتر پژوهشگران به مطالعه حشرات آفت می‌پردازند... جمله معروفی وجود دارد که می‌گوید: «ما فقط چیزهایی را حفاظت می‌کنیم که می‌شناسیم»... وقتی این ادراک در یک مدیر سازمانی ایجاد شود، بی‌شک برای اتخاذ تصمیمات مهمی مثل سم‌پاشی، درختکاری یا چرای دام، لختی درنگ می‌کند... دولت چین در سال‌های بعد، صدها هزار گنجشک از روسیه وارد کرد!... سازمان محیط زیست، مجوزهای نمونه‌برداری من در ایران را باطل کرد ...
چه باور کنید و چه نکنید، خروج از بحران‌های ملی نیز به همان نظم و انضباطی نیاز دارند که برای خروج از بحران‌های شخصی نیاز است... چه شما در بحران میانسالی یا در بحران شغلی گرفتار شده باشید و چه کشور شما با کودتا توسط نظامیان تصرف شده باشد؛ اصول برای یافتن راه‌حل خروج از بحران و حرکت روبه جلو یکسان است... ملت‌ها برای خروج از تمامی آن بحران‌ها مجبور بودند که ابتدا در مورد وضعیت کنونی‌شان صادق باشند، سپس مسئولیت‌ها را بپذیرند و در نهایت محدودیت‌های‌شان را کنار بزنند تا خود را نجات دهند ...
در ایران، شهروندان درجه یک و دو و سه داریم: شهرنشینان، روستانشینان و اقلیت‌ها؛ ما باید ملت بشویم... اگر روستاییان مشکل داشته باشند یا فقیر باشند؛ به شهر که می‌روند، همه مشکلات را با خود خواهند برد... رشدِ روستای من، رشدِ بخش ماست و رشدِ شهرستانِ ما رشد استان و کشور است... روستاییان رأی می‌دهند، اهمیت جدولی و آماری دارند اهمیت تولیدی ندارند! رأی هم که دادند بعدش با بسته‌های معیشتی کمکشان می‌کنیم ولی خودشان اگر بخواهند مولد باشند، کاری نمی‌شود کرد... اگر کسی در روستا بماند مفهوم باختن را متوجه ...
تراژدی روایت انسان‌هایی است که به خواسته‌هایشان نرسیده‌اند، اما داستان همه‌ی آنهایی که به خواسته‌هایشان نرسیده‌اند، تراژیک به نظر نمی‌آید... امکان دست نیافتن به خواسته‌هامان را همیشه چونان سایه‌ای، پشت سر خویش داریم... محرومیت ما را به تصور و خیال وا می‌دارد و ما بیشتر از آن که در مورد تجربیاتی که داشته‌ایم بدانیم از تجربیات نداشته‌ی خود می‌دانیم... دانای کل بودن، دشمن و تباه‌کننده‌ی رضایتمندی است ...