دانسته های ما چقدر می ارزد! | الف
پیش از کشف استرالیا، مردم بی چون و چرا باور داشتند هر قویی سفید است، چون تجربیات ایشان پیوسته این باور را تایید میکرد. دیدن نخستین قوی سیاه برای چند پرنده شناس باید شگفتی جالبی بوده باشد؛ اما اهمیت داستان در این است که شکنندگی دانش ما را نمایان میکند و نشان میدهد آموختن ما از تجربیات و مشاهدات با چه محدودیتهای شدیدی رو به روست. تنها یک مشاهده کافی است تا گزارهای کلی که دستاورد هزاران سال تماشای میلیونها قوی سفید است، بی اعتبار شود - تنها با دیدن یک قوی سیاه. قوی سیاه ما سه ویژگی دارد: نامنتظر است، پیامدی سنگین دارد، پس از وقوع پیش بینی پذیر مینماید.
قوی سیاه درباره چیست
فکر کنید در قرن نوزده میلادی زندگی میکردید. آیا درکی که از جهان پیرامون خود داشتید، میتوانست در پیش بینی رویدادهای آینده کمکی به شما بکند؟
آیا میتوانستید ظهور و سقوط هیتلر را پیش بینی کنید؟ فروپاشی شوروی را چطور؟ داعش را؟ سیل مهاجرت به اروپا را؟ گسترش اینترنت را؟ و یا فروپاشی بازار و برگشت نامنتظره آن را؟ مدهای زودگذر، ایدز، مکاتب فکری مختلف، مکاتب هنری مختلف همه و همه از دینامیک قوی سیاه پیروی میکنند.
بحث اصلی کتاب «قوی سیاه» [The black swan: the impact of the highly improbable] درباره نابینایی ما در برابر پدیدهای احتمالی است و این که چرا ما همیشه به جای اسکناسها، سکهها را میبینیم؟ چرا پیشامدهای بزرگ و مهم را بهرغم نشانههای آشکاری که از آثار سنگین آنها داریم رها میکنیم و به مسائل کم اهمیت میچسبیم؟
قوی سیاه اهمیتی معماگونه دارد، چرا که از ترکیب دو ویژگی (احتمال ضعیف و پیامد ناخواسته قوی) تشکیل شده است. معما وقتی پیچیده تر میشود که میبینیم رفتار ما و حتی دانشمندان علوم اجتماعی به گونهای است که انگار قوی سیاهی وجود ندارد.
منطق قوی سیاه به ما میگوید نادانستههای ما نقشی بسی بزرگتر از دانستهای ما دارند. اگر دشمن شما بداند که شما چه چیزی را میدانید، دیگر دانستن آن چیز ارزشی نخواهد داشت. شاید عجیب باشد که در چنین بازی استراتژیکی آن چه میدانید به راستی بیارزش باشد. این ویژگی درباره همه کسب و کارها صادق است. در مجموع میتوان گفت بازده هر داد و ستد مخاطره آمیز، با امیدی که به آن بسته شده است نسبت وارونه دارد. به طور معمول رفتار ما به گونهای است که انگار میتوانیم رویدادها را پیش بینی کنیم، حتی گاهی توهم دگرگون سازی روند تاریخ را داریم. بهای نفت و بورس را در چشم انداز سی ساله بر روی کاغذ میآوریم غافل از اینکه نمیتوانیم این ارقام را برای تابستان سال آینده نیز پیش بینی کنیم. بدفهمی ما از زنجیره علت و معلول میان برنامه تا اجرا، و نا آگاهی ما سبب پیدایش قوهای سیاه میشود همچون کودکی که با مواد آتشزا بازی میکند.
ما به جای اینکه سادهلوحانه در پی پیشگویی قوهای سیاه باشیم باید با آنها کنار بیاییم برای این کار راههای زیادی داریم به شرط اینکه روی نادانستهها و چیزهایی که نمیدانیم دقت کنیم. در برخی از زمینهها از جمله اکتشافات علمی و سرمایه گذاریهای پر خطر، دستاوردی که گاه از نادانستههای ما فرا میآید بسی بیش از آورده ما است چرا که در این موارد بابت چیز کمی که از دست میدهیم بسیار به دست میآوریم. کمی دقت در پدیدهها به ما نشان میدهد کمابیش هیچ کشفی، هیچ فنآوری قابل اعتنایی حاصل برنامهریزی و طراحی نبوده؛ همه قوی سیاه بودهاند.
راهبرد کاشفان و سرمایه گذاران این است که با برنامه ریزی بالا به پایین کمتر کار دارند و بیش تر به شناسایی و دستکاری فرصتهای پدید آمده میپردازند. بخت به کسانی روی میآورد که سعی در آزمون و خطاهای پی در پی دارند، آدمهایی که تمرکز بیش از اندازه روی دانسته هایشان ندارند. به نظر میرسد انسانها در درک قواعد پنهان طبیعت چابک نیستند.
نویسنده کتاب میگوید کتابش درباره عدم قطعیت است و به نظرش رویداد کمیاب همسنگ عدم قطعیت است.
«شاید گزافه به نظر آید ولی منظورم را روشن میکنم. برای رسیدگی به پدیدهها دو راه داریم: یکی اینکه "فراهنجارها" را کنار بگذاریم و بر پدیدههای "به هنجار" تمرکز کنیم. در این شیوه آزمایشگر فراهنجارها را رها و موارد به هنجار را یعنی عادی را بررسی میکند. دوم این که پیش از هر چیز فراهنجارها را در نظر بگیریم؛ به ویژه اگر مانند قوی سیاه پیامد انباشته سنگینی داشته باشند.»
فراموش نکنیم که در زندگی اجتماعی، کمابیش همه چیز در پی تکانهها و پرشهای کمیاب اما پی در پی پدید میآید.
درباره نویسنده کتاب
نسیم نیکلاس طالب [Nassim Nicholas Taleb] اقتصاددانیست که وقتی گفت اقتصاد جهان به سمت فاجعه پیش میرود، مورد تمسخر واقع شد، اما اینک معاملهگران بازار سهام، اقتصاددانان، حتیسازمان فضایی ناسا، برای شنیدن صحبتهای او هیاهو میکنند. این پژوهشگر و نویسندهی لبنانی – آمریکایی، متولد ۱۹۶۰ در لبنان است. هر دو خاندان پدری و مادری وی، در حوزهی سیاست فعال بودند.
طالب مدرک کارشناسی خود را در رشته علوم از دانشگاه پاریس ، مدرک MBA را از دانشگاه پنسیلوانیا و دکترا در رشتهی Management Science را از دانشگاه پاریس دریافت کرده است. وی همچنین به جز عربی، انگلیسی و فرانسه با زبانهای متعددی نظیر ایتالیایی، اسپانیایی، یونانی کلاسیک، لاتین، آرامی و عبری باستان آشنایی دارد. وی پس از مدتی کار تجاری، در کنار این فعالیت، در حوزههای نظری احتمالات و عدم قطعیت متمرکز گردید که حاصلِ آن، در کنار مقالات متعدد، به طور خاص کتاب قوی سیاه ( ۲۰۰۷ تا ۲۰۱۰ ) بوده است. تمرکز کاری وی در حوزهی پژوهشی بر مقولات «تصمیم سازی تحتِ شرایطِ عدم قطعیت» و مسایل فلسفی و فنی در زمینهی احتمالات و فرااحتمالات بوده است. به طور خلاصه میتوان تمرکز پژوهشیِ او را در این مقوله خلاصه کرد: «در جهانی غیرِ قابلِ ادراک چه باید کرد». وی در حال حاضر استاد موسسهی پلی تکنیکِ دانشگاه نیویورک است.
نتیجه گیری:
به نظر میرسد در زمانهای به سر میبریم که خواندن این کتاب برای مدیران کشورمان بسیار لازم و ضروری است به دلایلی که بخشی از آن در بالا ذکر شد. ترجمه کتاب گویا و روان است و مفاهیم پیچیده کتاب را تا حد قابل قبولی به خواننده منتقل میکند هر چند در پارهای از قسمتها نارسایی هایی مشاهده میشود که میتواند ناشی از پیچیدگیهای مفهومی و یا طنز نهفته در کلام نویسنده باشد. به طور کلی ترجمه با توجه به بدیع بودن موضوع مقبول است و تلاش مترجم قابل ستایش و قدردانی.
برخی پیشنهادات نویسنده برای زندگی برتر بر اساس تفکر قوی سیاه:
۱. بدگمان بودن پرزحمت و پرهزینه است. بهتر است در مورد موضوعاتی که پیامدهای بزرگی دارند شکاک باشیم و در موارد کوچک و زیباشناختانه زندگی، ناقص، احمقانه و انسان بمانیم.
۲. به مهمانیها بروید. شما حتی نمیتوانید فکرش را بکنید که چه چیزهایی ممکن است در پوشش خوشاقبالی پیدا کنید. اگر از حضور در امکان عمومی اذیت میشوید، همکارانتان را بفرستید.
۳. فکر خوبی نیست از کسی که بیش از به وضعین ظاهریش رسیده پیشبینی بخواهید. در صورت امکان شخصی که خود و دانش خود را خیلی جدی میگیرد دست بیندازید.
۴. بهترینها را برای مراسم اعدام خود بپوشید و با وقار و متانت بایستید. آخرین نقطه کمکی شما در برابر رویدادهای تصادفی این است که چگونه عمل میکنید. اگر نمیتوانید پیامدها را کنترل کنید، دستکم میتوانید شکوه و وقار رفتار خود را کنترل کنید. این شما هستید که همیشه حرف آخر را خواهید زد.
۵. سامانههای پیچیدهای که از زمانهای دور پیرامون ما بودهاند را به همنزنید. ما منطق آنها را نمیفهمیم. سیاره زمین را آلوده نکنید. بدون توجه به «شواهد» علمی، آن را همانطور که کشف کردیم باقی بگذاریم.
۶. یاد بگیرید با غرور شکست بخورید. خیلی سریع و بیغل و غش این کار را بکنید. با تسلط و تبحر یافتن در اشتباهات، آزمایش و خطا را به حداکثر برسانید.
۷. از بازندگان دوری کنید. اگر شنیدید کسی واژههای «غیرممکن»، «هرگز» و «بسیار سخت» را بیشتر اوقات استفاده میکند او را از شبکه اجتماعی خود اخراج کنید. هرگز برای پاسخ از «نه» استفاده نکنید. برعکس بیشتر کلمه «بله» و «به احتمال زیاد» بکار ببرید.
۸. روزنامهها را به خاطر خبر آنها نخوانید. (فقط برای شایعات، درددلهای خوانندگان و البته شرح حال نویسندگان). بهترین فیلترکننده برای دانستن اینکه آیا خبری اهمیت دارد یا خیر این است که آنرا در کافه تریا، رستوران... یا (دوباره) در مهمانی بشنوید.
۹. سختکوشی در نهایت به شما یک استادی دانشگاه یا یک بیامو خواهد داد. برای اینکه جایزه بوکر یا نوبل یا جت خصوصی بهدست آورید نیازمند هم سختکوشی و هم شانس هستید.
۱۰. پاسخ ایمیلهای افراد رده پایین را قبل از افراد ارشد رده بالا بدهید. افراد رده پایین فرصت و تمایل بیشتری در به یادآوردن کسانی دارند که به آنها بیاعتنایی کردهاند.
................ تجربهی زندگی دوباره ...............