شعری که دودمان گوینده را برباد می‌دهد! | الف


«…و اگر هجا خواهی که گویی، همچنان که در مدح کسی را بستایی بر ضدّ آن بگوی که هر چه ضدّ مدح بود هجا باشد» قابوسنامه

اگر ادبیات شوخ طبعانه را به چهار دسته طنز، هجو، هزل و فکاهه تقسیم بندی کنیم بی شک هجو از فرزندان ناخلف این گونه ادبی محسوب می‌شود.

گزیده طنز شهاب ترشیزی» ابوالفضل زرویی‌نصرآباد

هجو برخلاف طنز که همواره درد عمومی و اجتماعی دارد با هدف شخصی و خصوصی نوشته می‌شود، پرده دری هجو در خدمت مطامع مادی و حقیر شاعر است در حالی که طنز با هدف والای اصلاح ساختارها و مشکلات فرهنگی و اجتماعی دست به پرده دری میزند، هجو از بی آبرویی و حتی فحاشی منظوم عار ندارد در صورتی‌که طنز با کنایه و تعریض حرفش را میزند. با این همه نمی‌توان مانند دست‌اندرکاران برنامه‌های تلویزیونی که برای کسب آبرو نام طنز را روی کلیه آثار نمایشی شان میگذارند وجود این فرزند ناخلف و علاقه شاعران پارسی زبان را به آن کتمان کرد و از سابقه طولانی هجو در ادبیات فارسی بی هیچ درنگ و تاملی عبور کرد. فلذا شناخت، تعریف و بررسی نمونه‌های موفق و ناموفق آن در ادبیات فارسی برای علاقه مندان به ادبیات طنازانه ضروری است.

شهاب ترشیزی یکی از مدعیان و شاعران شناخته شده در عرصه هجو است که چه در زمان خویش و چه پس از آن به هجو سرایی شهره بوده است. شهاب در قرن نهم هجری می‌زیسته ، روزگاری که از در و دیوار شاعر یا مدعی شاعری می‌باریده و شعر و شاعری به ورطه ابتذال افتاده بوده است. عصری که شاعران پرشمارش نه از آنچنان شان و منزلتی برخوردار بوده اند که از هنر خود کسب آبرو کنند و نه در میان مردم و دربار ارج و قربی داشته‌اند پیداست که در چنین شرایطی آن عده از مدعیان و بهره مندان از ذوق شاعری قدر و قیمت هنر خود را نشناسند و از ذوق خود در جهت مطامع دنیوی یا کسب رزق و روزی استفاده کنند. تا جایی که گاه کار شاعر به جایی می‌رسیده که برای لقمه‌ای نان یا صله‌ای ناچیز مجبور به هجوسرایی و خودنمایی منظوم نزد حاکمان و امرای عصر می‌شده‌است تا بلکه با تهدید و ارعاب لقمه‌ای را به طریق گدامنشانه بر سر سفره خویش بیاورد. در چنین شرایطی شاعری همچون شهاب ترشیزی نه تنها از هجو نویسی به جهت رسیدن به مقاصد مادی عار ندارد بلکه به آن فخر می‌ورزد و بهره مندی از آن‌را از قدرت قلمش می‌داند: منّت خدای را که مرا بر جمیع خلق، داد آن تسلطی که به شاهنشهان نداد (گزیده طنز شهاب ترشیزی صفحه 21)

شهاب ترشیزی شاعری مادی و زمینی است. شاعری که بر خلاف شاعران بزرگ ادبیات فارسی پایش روی زمین است و نگاهش به بلندای افلاک نیست. در اشعار شهاب نه از وطن پرستی فردوسی خبری است نه از شوریدگی عارفانه مولوی، نه از افکار صوفیانه حافظ و نه حتی نگاه رندانه و دغدغه مند عبیدزاکانی... نگاه شهاب به دست بزرگان است و سکه‌ای که از دست شان جدا می‌شود:‌ ای بزم تو دل گشا بسان اِرَمی، زین پیش، تو را بود سخا و کرمی، امروز تو را چیست که از غایت بُخل، چون سکّه جدا می‌نشوی از درمی؟ (گزیده طنز شهاب ترشیزی صفحه 42)

نگاه شهاب به دست میزبانش است و وای به روزی که میزبانی آنچنان که باید و شاید او را تحویل نگیرد: در خانه مردکِ لئیمی مردود، روزی دو، مرا اقامتی روی نمود، آنها که آن ناکسِ دون دیدم من، «بهرام» ندید از «براهام جهود» (گزیده طنز شهاب ترشیزی صفحه 41) همین طرز نگاه و بینش محدود اوست که سبب میشود از قدرت شاعری‌اش تنها در جهت رفع نیازهای شخصی و دستاوردهای مادی بهره برد و با وجود بهره مندی از طبع روان و قدرت کلام، تنها به عنوان شاعری پرده در و هجوسرا در ادبیات فارسی شناخته شود.

شهاب گاهی کار هجو و هجوپردازی را از تهدید و تخریب یک شخص گذرانده و آن را به شهرآشوب‌هایی در مذمت اهالی شهرهایی مثل کاشان و طهران رسانده است: چیست کاشان؟ دوزخی، اهلش گروهی دوزخی، نه غلط گفتم که دوزخ را عذاب آن کجاست؟ (گزیده طنز شهاب ترشیزی صفحه 64) اشعاری که میتوانست باعث خشم یک شهر و اهالی اش نسبت به شاعر شود و دودمانش را به باد دهد. با این حال شاعر رنجیده و تحقیر شده که ابزار دیگری جز قلمش ندارد تنها راه آرام شدن دل رنجیده اش را در سرودن هجویه میداند تا بلکه به این طریق هم انتقام نفس زخمی خویش را بگیرد و هم از زبان تندش برای تهدید کسانی استفاده کند که حق شاعر را ولو در بالا و پایین نشستن در مجالس رعایت نمیکنند!:

آخر‌ای خر به کدام استعداد
می نشینی تو مرا بالا دست؟
پایه‌ی قدر من و خود بشناس
تو که نشناخته‌ای از پا، دست
بهر تنبیه تو بس این، امروز
یا برآرم به هجا فردا دست؟
(گزیده طنز شهاب ترشیزی صفحه 44)

شهاب ترشیزی هر چند شاعری موفق در عرصه هجو است و به عنوان هجونویسی توانمند قابل انکار نیست اما به دلایلی مختلف از جمله ذات و ماهیت هجو، پیش از این کتابی حتی به شکل گزیده از او وارد بازار کتاب نشده بوده است و «گزیده طنز شهاب ترشیزی» از این جهت دارای اهمیت ویژه است. همچنین مقدمه خواندنی استاد زنده‌یاد ابوالفضل زرویی‌نصرآباد برای گزیده طنزهای شهاب ترشیزی به قدری ظریف و موشکفانه به هجو و هجو‌نویسی و دلایل اجتماعی و اقتصادی ابتلای شاعران به آن پرداخته است که نه تنها مخاطب را با این شاعر هجو سرا بیش از پیش آشنا می‌کند بلکه جنبه آموزشی دارد و بیانگر نگاه دغدغه‌مند طنزپردازی خوش نام و با‌آبرو همچون ابوالفضل زرویی به هجو و هجونویسی است. ناگفته نماند که یازدهم آذرماه سالروز آسمانی شدن او بود، شاعری که هرگز طبع روان و کلام تاثیرگذار خود را به خدمت خواهش‌های مادی و نفسانی در نیاورد و با اقدامات و آثار درخشانش به طنز و طنزپردازی عزت و آبرو بخشید.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...