حکمت‌های هزارساله | شهرآرا


بدیهی است که، اگر اثری مانند «شاهنامه» فردوسی صرفا سرشار از زیبایی‌های زبانی و فنون ادبی بود، مانایی هزارساله نمی‌داشت یا ــ دست کم ــ به دل و ذهن و زبان مردمان اعصار بسیار راه نمی‌یافت ــ چنان که هست ــ و احتمالا به اثری تقلیل پیدا می‌کرد که محدود بود به کلا س‌های ادبیات و کتاب‌هایی نظری با مخاطبانی خاص و البته اندک شمار. علاوه بر داستان‌های حماسی و پرکشش «شاهنامه»، و افزون بر جنبه ملی آن و اهمیتش برای ایرانیان، می‌شود نظامی فکری و فلسفی را در این اثر دید.

دانش و رامش: شاه بیت‌ها و شاهکارهای شاهنامه» حامد مهراد

پیگیری اندیشه‌های فردوسی ازمیان ابیات او ما را به جهان بینی او و آرمانش درباب انسان و جامعه انسانی می‌رساند. ازاین منظر، فردوسی، نه فقط شاعر، که «حکیم» است، حکیمی که گاه فلسفه ورزانه درباب مسائلی مانند مرگ و زندگی، خرد، جوانمردی، راستی، دروغ، خداوند، سرنوشت، داد و بیداد و بسیاری از ویژگی‌های انسان و جوامع انسانی سخن می‌گوید، مسائلی که محدود به زمان و مکان خاصی نیستند و دیدگاه فردوسی درباب آن‌ها می‌تواند توشه انسان امروزی هم باشد و او را به تأمل وادارد.

کتاب «دانش و رامش: شاه بیت‌ها و شاهکارهای شاهنامه»، که با کوشش حامد مهراد به انجام رسیده است، اثری است که «شاهنامه» را از این منظر واکاویده است. در این اثر، چنان که از عنوانش پیداست، شاه بیت‌هایی از «شاهنامه» گزینش شده است که «مفاهیم عمیق حِکمی» و نمونه‌هایی از «حکمت و خرد و اندیشه» فردوسی را که در «کالبد باشکوه شعر حماسی» آمده است کنار هم قرار دهد.

حامد مهراد، در پیشگفتار کتاب، درباره عناوین و موضوع‌ها و دسته بندی آن‌ها نوشته است: «در این مجموعه، چهل ودو عنوان موضوع، در چهار دسته، کنار هم قرار گرفته اند؛ نخست: ارج خرد، راستی، سخن، دانش، داد و دادگری، دانایی، بخشش و بخشندگی، فرهنگ و هنر، خداوند، ایران، صلح و مدارا، نیکی، بردباری، دوراندیشی، کوشش، نام نیک، مردمی و انسانیت، میانه گزینی، دلیری؛ دوم: پرهیز از خشم، رشک، آز، شتاب، دروغ، پیمان شکنی، بدی، تن آسانی و کاهلی، خودبزرگ بینی، عیب جویی و هواپرستی؛ سوم: مسائل بنیادینی چون مرگ، ناپایداری جهان، غنیمت شمردن دم، تقدیر و سرنوشت، جوانی، نژاد و تربیت؛ و چهارم: تک بیت‌های درخشان پندآمیز درباره کلیات زندگی، جملات دعایی و خطابی، تصویرسازی‌ها و تشبیهات منحصربه فرد، سیاست نامه و آیین شهریاری (نصیحة الملوک)، توصیف طلوع و غروب خورشید و وصف روز و شب، پرسش وپاسخ‌های حکیمانه. این ابیات جلوه گر نبوغ فردوسی در پرداخت‌های مختلف زبانی و مفهومی و نیز تفکر فلسفی او درباره انسان، جهان، جامعه و حکومت هستند.»

او اظهار امیدواری کرده که «این مجموعه پلی باشد میان دیروز و امروز، میان فرهنگ غنی ایرانی و نیاز مخاطبان امروزی که در جست جوی معنا در ادبیات کهن خود هستند».
در ادامه، برای آشنایی بیشتر مخاطب با این اثر و نازک اندیشی‌های فردوسی حکیم، ابیاتی را از بخش‌ها و دسته بندی‌های مختلف کتاب می‌آوریم:

ارج خرد
تو چیزی مدان کز خرَد برتر است
خرَد بر همه نیکوی‌ها سر است

نخستین نشانِ خرَد آن بوَد
که از بد همه ساله ترسان بوَد

چو خواهی ستایش پس از مرگ تو
خرد باید این تاج و این ترگ تو

ارج راستی
چو با راستی باشی و مردمی
نبینی جز از خوبی و خرمی

اگر در فرازی و گر در نشیب
نباید نهادن سر اندر فریب

ز نیرو بوَد مرد را راستی
ز سستی دروغ آید و کاستی

ارج داد و دادگری
ستایش نبُرد آن که بی داد بود
به گنج و به تخت مِهی شاد بود

فریدون فرخ فرشته نبود
ز مشک و ز عنبر سرشته نبود

به داد و دِهِش یافت آن نیکویی
تو داد و دهش کن فریدون تویی

ارج مدارا
میازار کس را که آزادمرد
سر اندرنیارد به آزار و درد

ز گیتی هر آن کاو بی آزارتر
چنان دان که مرگش زیان کارتر

مدارا خرد را برادر بوَد
خرد بر سر جان چو افسر بوَد

ارج عاقبت اندیشی
بزرگی که فرجام او بتّری است
بر آن برتری بر بباید گریست

به هنگام شادی درختی مکار
که زهر آورَد بار او روزگار

هر آن بر که کاری همان بدروی
سخن هرچه گویی همان بشنوی

پرهیز از خشم
مزن بر کم آواز بانگ بلند
چو خواهی که بختت بوَد یارمند

بدان کوش تا دور باشی ز خشم
به مردی بخواب از گنهکار چشم

چو خشم آوری هم پشیمان شوی
به پوزش نگهبانِ درمان شوی

پرهیز از آز و طمع
فزونی مجوی اَر شدی بی نیاز
که درد آرَدَت پیش و رنجِ دراز

توانگر شود هرکه خرسند گشت
گل نوبهارش برومند گشت

توانگر کجا سخت باشد به چیز
فرومایه تر شد به درویش نیز

در باب مرگ
ز مادر همه مرگ را زاده ایم
بر آنیم و گردن ورا داده ایم

شکاریم یک سر همه پیش مرگ
سری زیر تاج و سری زیر ترگ

اگر مرگ داد است بیداد چیست؟
ز داد این همه بانگ و فریاد چیست؟

در ستایش دم غنیمت شمری
غم و کام دل بی گمان بگذرد
زمانه دم ما همی بشمرد

نماند به کس روز سختی نه رنج
نه آسانی و شادمانی نه گنج

همه نیکوی باید و مردمی
جوانمردی و خوردن و خرمی

نقش قضا و قدر
بکوشیم و از کوشش ما چه سود؟
کز آغاز بود آنچه بایست بود

چون آید بد و نیک رای سپهر
چه شاه و چه موبد چه بوزَرجُمِهر

به کوشش نیاید بزرگی به جای
مگر بختِ نیکش بوَد رهنمای

آیین شهریاری و مملکت داری
چنین گفت موبد به بهرام تیز
که خون سر بی گناهان مریز

دل پادشا چون گراید به مهر
بر او کام‌ها تازه دارد سپهر

که نفرین بوَد بهر بیدادشاه
تو جز داد مپْسند و نفرین مخواه

پرسش وپاسخ‌های حکیمانه
یکی گفت کاندر سرای سپنج
نباشد خردمند بی درد و رنج

چه سازیم تا نام نیک آوریم
وز آغاز فرجامِ نیک آوریم؟

بدو گفت شو دور باش از گناه
جهان را همه چون تن خویش خواه

هر آن چیز کآنَت نیاید پسند
تن دوست و دشمن در آن برمبند

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...