«قدرت و جلال» هشتادساله شد | آرمان ملی
 

گراهام گرین (1904-1991)، ده سال پس از انتشار نخستین کتاب در سال 1929، مهم‌ترین و بهترین و به نوعی شاهکارش را منتشر کرد: «قدرت و جلال» [The power and the glory]. رمان سال بعد جایزه ادبیات بریتانیا (هاثورن) را به‌عنوان بهترین رمان سال از آن خود کرد. هرچند گرین از همان ابتدا مورد تحسین منتقدین قرار گرفته بود، اما با انتشار این رمان بود که بیشتر مورد توجه قرار گرفت. تاجایی‌که بیست سال پس از انتشار «قدرت و جلال» در دو سال متمادی 1966 و 1967 نامزد جایزه نوبل ادبیات شد؛ در آن زمان از او بیست‌وپنج رمان منتشر شده بود و پس از آن تا شصت رمان هم رسید. از جمله رمان «جان کلام» که برایش جایزه یادبود تیت‌بلک را در سال 1949 به ارمغان آورده بود.

گراهام گرین (1904-1991)، قدرت و جلال» [The power and the glory]

رمان «قدرت و جلال» در سال 2005 نیز از سوی مجله تایم به‌عنوان یکی صد رمان برتر انگلیسی‌زبان معرفی شد. از زمان انتشار این رمان تا به امروز چند نسخه سینمایی، تئاتری و تلویزیونی از آن اقتباس شده که شاید مهمترینش فیلم «فراری» از جان فورد باشد که در سال 1947 از روی آن ساخته شد.

قدرت و جلال» در سال 1373 با ترجمه هرمز عبداللهی و مقدمه بهاالدین خرمشاهی از سوی نشر طرح نو منتشر شد. پس از چندین چاپ و توقف نشر طرح نو، چندسال بعد کتاب را نشر چشمه منتشر کرد که تاکنون چهاربار تجدید چاپ شده است.

«قدرت و جلال» اینگونه آغاز می‌شود: «آقای تنج در آفتاب خیره‌کننده مکزیک و در غباری که سفیدی می‌زد، از خانه بیرون زد تا دنبال کپسول اِتِرش برود. چند لاشخور با بی‌اعتناییِ تحقیرآمیزی از پشت‌بام به پایین می‌نگریستند: او هنوز تبدیل به لاشه نشده بود. کمی جوشی شد. با ناخن‌های شکسته و ناصافش تکه‌ای از سنگفرش جاده را کند و به طرف آنها پرت کرد. یکی از لاشخورها از جایش پرید و بال‌زنان از فراز شهر، از فراز میدان کوچک، از فراز مجسمه نیم‌تنه رئیس‌جمهورر سابق، ژنرال سابق، از فراز دو دکه‌ای که آب معدنی می‌فروختند، گذشت، و به سوی رودخانه و دریا رفت. اما آنجا چیزی گیرش نمی‌آمد. آنجا رسیدگی به لاشه‌ها به عهده کوسه‌ها بود. آقای تنج از میدان گذشت...

به مردی تفنگ به دست که در سایه کوچکی کنار دیوار نشسته بود گفت بوئنوس دیاس روزبخیر. اما اینجا که انگلستان نبود: آن مرد اصلا چیزی نگفت، فقط بدخواهانه به آقای تنچ زل زد، گویی هرگز با این بیگانه سروکار نداشته است. انگار نه انگار که آن دو دندان طلا را او برایش درست کرده بود. آقای تنچ عرق‌ریزان از کنار او گذشت، ساختمان خزانه‌داری را که زمانی کلیسا بود پشت سر گذاشت و به طرف اسکله رفت...»

رمان «قدرت و جلال» در سال 1940 با تیراژ 3500 نسخه در انگلستان منتشر شد، سال بعد جایزه معتبر هاثورن را دریافت کرد و سپس به زبان‌های مختلف ترجمه شد و آوازه گراهام گرین را دوچندان کرد. جان آپدایک نویسنده شهیر آمریکایی این رمان را بهترین اثر گرین برشمرد و منتقدان دیگر نیز این اثر را در کنار «جان کلام» و «آمریکایی آرام» و «مقلدها» از مهم‌ترین آثار گرین معرفی کردند. اما شاید به نوعی بتوان گفت مهم‌ترین اثر گرین همین رمان «قدرت و جلال» باشد؛ آنطور که خود او نیز بارها در مصاحبه‌هایش بر آن صحه می‌گذاشت و می‌گفت که به شخصیت «کشیش الکلی» رمان «قدرت و جلال» احساس همذات‌پنداری و نزدیکی بیشتری دارد.

جانِ کلامِ گرین در این رمان، این است که غیرقدیسان به اندازه قدیسان ایمان دارند و همانگونه که کی‌یرکه‌گور فیلسوف مسیحی دانمارکی بر آن بود که هر مومنی، خود ابراهیمی است که باید همچون او ایمانش را از مهلکه‌های عقل، سالم و سرافراز بیرون آورد، گرین هم بر آن است که هر مسیحی برای خود یک مسیح است، و صلیب خویش را به دوش می‌کشد.

داستان رمان، پنج هفته مسافرت طاقت‌فرسای یک «کشیش الکلی» و تک‌وتنها در استان‌های تاباسکو و چیاپاس مکزیک را در بازه زمانی مارس و آوریل سال 1938 روایت می‌کند؛ به همین دلیل هم این رمان را غیرانگلیسی‌ترین رمان گرین نامیده‌اند؛ و شاید شاید موفقیت چشمگیری هم که نصیب این رمان شده برمی‌گردد به همین ویژگی غیرانگلیسی آن، که همچون بسیاری دیگر از آثار گرین، پیرامون کلیسای کاتولیک رم می‌گردد.

کشیش «قدرت و جلال» که قهرمان رمان نیز هست، به شکلی یکپارچه با مکزیک واقع در منطقه گرمسیری، پرافت‌وخیز و ضدِ کلیسا درافتاده است. کلیسای کاتولیک رم شخصیتی زمینی دارد. تخیل گرین در هر دو جبهه خوب عمل می‌کند؛ به همین خاطر است که از «قدرت و جلال» نه‌تنها یک شاهکار ساخته، که یک کاراکتر مهم هم به ادبیات جهان افزوده است: یک کشیش الکلی فراری.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...