علیه مرگ و جنگ | آرمان امروز


مجموعه‌داستان «تله‌های زیر برف» چهارمین اثر امیر عربلو است که از سوی نشر قصه‌ باران منتشر شده. این مجموعه قصه‌ آدم‌هایی‌ تنها و به انزوارسیده است که هرچقدر به گمان خودشان از وقایع دور می‌شوند، باز هم در بدترین زمان و نقطه‌‌ ممکن قرار می‌گیرند. آدم‌هایی که به‌راحتی می‌توانند هر یک از ما باشند و همین حس نزدیک، درد مشترک است که خواننده را با خود همراه می‌کند.

تله‌های زیر برف»  امیرعربلو

مرگ، بن‌مایه‌ مشترکِ داستان‌های «تله‌های زیر برف» است؛ مساله‌ای که به‌نظر برخاسته از دغدغه‌ اصلی نویسنده درباره‌ انسان گرفتار است. او بر چالش‌های ذهنی شخصیت‌هایش متکی است. شخصیت‌هایی که چندان آمادگی تنش و رویارویی با افراد دیگر جامعه را ندارند و در پی تغييردادن جایگاه اجتماعی خود نیستند. این شخصیت‌ها عمدتا سرخوردگانی هستند که از هرگونه تغییر در محیط اطرافشان ناامید شده‌اند.

بیشتر داستان‌های کتاب، درباره‌ انسان‌های معمولی ‌است که با تلنگری ساده زندگی‌شان دگرگون شده‌ است. مثال آن پیرمرد قبرکن در داستان «ابرها می‌بارند» است که نذر کرده در اذای کندنِ چهل قبر، باران ببارد. بعضی از داستان‌ها ازجمله داستان «تله‌های زیر برف» و «تو را باز نخواهم یافت» با درونمایه‌های فرامنطقه‌ای روایت می‌شوند. در داستان «تله‌های زیر برف» پدری لهستانی بعد از جنگ جهانی دوم در انتظار دخترش است.

داستان دغدغه‌هایی دارد که مرزها را رد می‌کند و و در هر سرزمینی می‌تواند موضوعیت داشته باشد. نویسنده از رهگذر اشیا و تصویرها به ماهیت جنگ و البته مرگ نگاهی تازه می‌اندازد. گرچه در موقعیتِ جنگ روایت نمی‌شود، اما با وسایل شخصی دختر که توسط یک پارتیزان از پشت جبهه برگردانده شده و عبارتند از ساعت مچی شکسته، پیراهن صورتی پاره فاجعه‌ جنگ را تصویر می‌کند. نویسنده جنگ را به صورت خاطره بیان نمی‌کند. او به انسان و عواطف او در موقعیت‌های بحرانی و تردیدهای پیرمرد تکیه‌ بسیار دارد و تاثیر مخرب جنگ و عوارض ناشی از آن را از نظر دور نمی‌دارد. آسیب‌دیدگانی که شباهتی به قهرمان‌های همه‌فن‌حریف قصه‌ها ندارند و انسانی معمولی‌اند و لحظات زندگی آن‌ها است که به شیوه‌ای رئالیستی در داستان گسترش می‌یابد.

در بخشی از داستان «تله‌های برف» می‌خوانیم: «لسنار باز هم سعی کرد او را آرام کند و جملاتی که در این چند سال جز آن را از فرماندهان نشنیده بود طوطی‌وار تکرار کرد: باید به دخترت افتخار کنی. کشته‌شدن توی راه وطن افتخار داره نه گریه. اون آزادی ارزشمندمون رو به ما برگردوند.» صدای پیرمرد از ته حلقش بیرون می‌آمد: «دخترم نیست که از این آزادی استفاده کنه. آزادی رو به من داد؟ من حاضرم تمام داشته‌هام رو بدم، ولی دخترم برگرده.»

در داستان «تو را باز نخواهم یافت» نویسنده تلاش می‌کند جنگ را موقعیتی ببیند که سبب می‌شود شخصیت‌ راه‌های نرفته‌ زندگی‌اش را برود تا سویه‌های پنهان شخصیتی‌اش را نمایان کند؛ فرصتی برای کشف نهان‌خانه‌ پیچیده‌ی ذهن انسانی‌اش. نویسنده‌ تلاش کرده انتقاد از وجه ویران‌گر جنگ را زیر پوست متن جاری کند.

امیرعربلو در کُلِ داستان‌های این مجموعه، از ابتدا مخاطبش را با کشمکش اصلی داستان مواجه می‌کند و تا پایان او را با خود همراه می‌کند. او با تعلیقی که به متن می‌دهد، اضطراب‌ و هراس‌های شخصیت‌ها را به خواننده منتقل می‌کند. بهترین نمونه‌ تعلیق در داستان «آن دیگری» است که وجه دیگر شخصیت در پایان داستان نمایان می‌شود.

عربلو در داستان «کاغذها» از فرم نوشته‌های پراکنده استفاده‌ می‌کند تا ترس‌ها و دغدغه‌های یک بیمار را روایت کند. در داستان «شوخی» لایه‌ زیرینی برای داستان‌ در نظر می‌گیرد که با کدهایی فرامتنی و ارجاعات بیرون متن مخاطب را به سوی آن هدایت می‌کند. او با لفافه‌گویی به مفهوم سوسیالیسم می‌رسد و مفهوم آن را در داستان واسازی ‌می‌کند.

از میان داستان‌های این مجموعه، برخی از نظر تازه‌گیِ موضوع و پرداخت مورد توجه‌اند. مثل داستان «میدان‌های خونین» که به موضوعی تازه و پرداختی نو، مشکلات کهنه‌ در جامعه را می‌کاود. دختری از بالای ساختمانی سقوط کرده و مُرده است. هر رهگذر نماینده‌ طیفی از مردم جامعه است که در برخورد با این واقعه عکس‌العمل‌هایی عجیب نشان می‌دهد و از یک روایت به روایت خود می‌رسد.

در مجموع داستان‌ها هر کدام تکه‌هایی از یک پازل مرگ‌اند. داستان‌ها اگرچه هر کدام راه خود را می‌روند و ناتمام هم نمی‌مانند، اما می‌توان همه‌‌ آنها را در قالب یک مجموعه‌ به‌هم‌‌پیوسته‌ در نظر گرفت؛ زیرا هر کدام از داستان‌ها پرده‌ای را کنار می‌زند و تصویری از مرگ به خواننده می‌دهد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...
تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...