آنها یک هدف و آرمان مشترک دارند: مبارزه علیه استبداد برای آزادی خلق... این گروه خود را مظهر عدالتخواهی و مبارزه با استبداد میدانند و برای رسیدن به این آرمان نقشه ترور یکی از دولتمردان را در سر دارند و مرگ او را مایه آرامش خلق میدانند. آنها مدافع تز «خشونت برای رسیدن به آزادی» هستند. آنها میگویند زمانی که ترور در خدمت هدفی والا قرار داشته باشد، مشروع و بلکه واجب است.
درباره نمایشنامه «صالحان» آلبر کامو | شرق
شاید با تورق صفحه اول نمایشنامه «صالحان» [Les justes : pièce en cinq actes, 1973] این برداشت به ذهن بیاید که با اثری سفارشی - شعاری و ادبیاتی - ابزاری روبرو هستیم. کامو[Albert Camus] نمایشنامه صالحان را با ریتم و کششی مناسب شروع میکند و در همان صفحه نخست، طرح درام را به مخاطب عرضه میکند. موضوع این نمایشنامه برگرفته از یک ماجرای واقعی در زمان روسیه تزاری بوده است. کامو، انگیزهاش را در نوشتن از صالحان بازگو کرده است ولی حتی آگاهی از سرنوشت گروهی که دست به ترور «کنیاز» (از دولتمردان روسیه تزاری) زدند، باعث نمیشود که «صالحان» به اثری تبلیغی و شعاری تبدیل شود. کامو در این نمایشنامه نشان میدهد که در موقعیتهای تاریخی نیز به دنبال طرح پرسشها و تردیدهای فلسفی خودش است. ماجرای گروه منتسب به حزب سوسیالیستهای انقلابی روسیه بر کسی پوشیده نبوده و خود کامو نیز اعلام میکند که سعی کرده است به واقعیت وفادار باشد و همه شخصیتهای ماجرای ترور کنیاز را با نام واقعیشان بیاورد. اما آنچه کامو بیش از واقعیت به آن پایبند است، درونکاوی آدمها و ورود به ذهن و روان شخصیتها از طریق دیالوگ است و همین عنصر دراماتیک برای او کافی است تا گام بهگام مخاطب را به سمت و سوهای عجیب و هولناک فلسفی بکشاند و او را یک دم با رئالیسم صرف تنها نگذارد.
نمایشنامه خیلی زود و بیمقدمه وارد موضوع اصلی میشود. «استپان» از زندان آزاد شده و در بدو ورود به صحنه و ملاقات با اعضای گروه انقلابی، هم خود را معرفی میکند و هم سایر شخصیتها را. هدف و دیدگاه سیاسیشان نیز برملا میشود و به ظاهر چیزی برای پنهان ماندن باقی نمیماند. شعارها و آرمانها یک به یک از دهان استپان و دوستانش جاری میشود. آنها یک هدف و آرمان مشترک دارند: مبارزه علیه استبداد برای آزادی خلق روسیه. این گروه خود را مظهر عدالتخواهی و مبارزه با استبداد میدانند و برای رسیدن به این آرمان نقشه ترور یکی از دولتمردان را در سر دارند و مرگ او را مایه آرامش خلق میدانند. آنها مدافع تز «خشونت برای رسیدن به آزادی» هستند. آنها میگویند زمانی که ترور در خدمت هدفی والا قرار داشته باشد، مشروع و بلکه واجب است. و چه هدفی والاتر از عدالتخواهی و مبارزه با استبداد. نمایشنامه با جملات کوبنده شخصیتهای انقلابی آغاز میشود، ولی خیلی زود و بهواسطه همین دیالوگپردازی است که گرههایی درونی در شخصیتها پیدا میشود و نکات بهظاهر ریز و بیاهمیت، بدل به کوهی از سوالهای بزرگ و ابهامهای ذهنی میشود. آنها حالا با نزدیک شدن به موعد ترور، از خود میپرسند که اگر با کنیاز – سیاستمدار موردنظر – چشم در چشم شوند، آیا بازهم میتوانند به راحتی و مصمم او را هدف گلوله قرار دهند؟ اگر در محل حادثه، گروهی از بچههای بیگناه حضور داشته باشند، آیا باز هم باید از قاعده ترور تبعیت کرد و محل را با بمب به هوا فرستاد؟ اگر با نیت حمایت از خلق دست به جنایت بزنیم و بعدا حمایتی از جانب مردم نبینیم تکلیف چیست؟ آیا هدف، وسیله را توجیه میکند؟ برخی از آنها سعی میکنند خود را با این دست توجیهات آرام کنند که مرگ کنیاز به نفع همه بچهها و همه ملت است و چنانچه چند کودک نیز در این راه قربانی شوند، نفعش عاید دیگران میشود و سایرین در آرامش زندگی خواهند کرد. اما آیا آنها مسئول جان انسانها هستند و تعیین میکنند که چه کسی زنده بماند و چه کسی بمیرد؟ اگر هرکسی طبق هدفش کشتن را جایز بداند، چه اتفاقی میافتد؟ اینجاست که مسوولیت انقلابی در مقابل وجدان و اخلاق فردی قرار میگیرد. درواقع کشمکش اصلی درام میان تعابیر فلسفی است و نه میان گروه ترور و دولت. وجدان در برابر آرمان اجتماعی. آرمانها از یکسو حکم به ترور میدهند، ولی اخلاق ذاتی بشر کشتن را جایز نمیداند. در این اثر کامو فرصتی مییابد تا از دل یک موضوع تاریخی، نقب به پرسشهای فلسفی و همیشگیاش بزند. آیا کشتن یک فرد مستبد، اخلاقا مجاز است؟ آیا پاسخ مثبت به این سوال، نشاندهنده شکلگیری یک استبداد تازه نیست؟ عدالت جمعی ارجحیت دارد یا شرافت فردی؟ آیا راهی که به مرگ خود یا دیگری منجر میشود درست است یا راهی که به زندگی ختم میشود؟
کامو با این پرسشها که از ورای شخصیتپردازی و دیالوگسازی عرضه میشود، انبوهی از تردیدها را مطرح میکند و در راه ادای دین به انقلابیون روس، دین خود را به انسانیت ادا میکند. در نمایشنامه میخوانیم که پس از ترور کنیاز، کالیایف دستگیر و روانه زندان میشود. او پیش از عملیات در یک گفتوگوی جذاب با دورا – عضو مونث گروه – از ابراز احساساتش نسبت به او خودداری کرده و نتوانسته بود بگوید که دورا را بیشتر دوست دارد یا عدالت را؟ حالا در زندان، یک گره تازه فلسفی شکل میگیرد. او با یک جانی زندانی روبهرو میشود که برای کاستن دوران حبسش، باید محکومان به مرگ را به دار بکشد. او به ازای هر نفری که به دار بزند، یکسال از حبسش کم میشود بنابراین با رویکردی منفعتطلبانه این کار را انجام میدهد. درواقع او جنایت میکند تا جنایتش را ببخشند. کالیایف از سوی دیگر با دوراهی تازهای مواجه میشود؛ اینکه دوستانش را لو بدهد و تخفیف بگیرد یا بر سر آرمانش باقی بماند و بمیرد؟ مرگ یا زندگی؟ کامو در این نمایشنامه به سراغ انسانهایی رفته است که سعی دارند خود را به رنگ ایدئولوژی مشخصی دربیاورند و با زدودن تشکیکهای درونی، داوری خویش را قطعی و ملاک عمل قرار دهند. حال آنکه حتی چنین انسانهای هدفمند و آرمانگرا نیز قادر به نفی تفاوتها و تناقضهای درونی یکدیگر نیستند و در مقاطعی که باید دست به عمل بزنند، با دشواری امر انتخاب و داوری روبهرو میشوند. از منظر کامو، انتخاب همواره دشوار است هرچند که از نگاه ایدئولوژیستها، قطعی و در دسترس باشد. او در این نمایشنامه شخصیتهایی را میسازد که در پایبندی به آرمانشان، مجاز به ارتکاب خشونت و جنایت هستند اما در این بین، با پرسشهایی مواجه میشوند که اعمال آنها را به چالش میکشد. آیا خشونت و جنایت میتواند به عدالت منتهی شود؟ آیا ذات جنایت با ذات عدالت قابل جمع است؟ چه کسی تعیین میکند که جنایت با جنایت فرق دارد و گونه مجاز آن هم موجود است؟
[این کتاب نخستینبار با عنوان «راستان» (نمایشنامه در پنج پرده) با ترجمه ابوالفضل قاضی توسط انتشارات نیل در سال ۱۳۴۹ منتشر شده است.]
................ تجربهی زندگی دوباره ...............