کلاسیکِ مدرن | الف


داستایفسکی اگرچه با رمانهای پرو پیمان و طولانی‌اش در میان علاقمندان ادبیات داستانی شهره است و معمولا نیز شاخص‌ترین آثارش از میان همین رمانها همانند: ابله، برادران کارامازوف، شیاطین، جنایت و مکافات و... نام برده می‌شود؛ اما او آثار کوتاه و جمع و جورتری نیز دارد که هم از جنبه ادبی باارزش هستند و هم اینکه برای مخاطب کم حوصله و پر مشغله این روزگار بسیار مناسبند.

نازنین داستایفسکی

«نازنین» که به تازگی ترجمه جدیدی از آن توسط یلدا بیدختی نژاد منتشر شده و به همت نشر چشمه به بازار آمده یکی از همین نمونه‌هاست. داستان بلندی که در مجموعه کتاب بابل از این ناشر به چاپ رسیده است، مجموعه‌ای که به انتشار آثار کوتاه (حدود صد صفحه) اختصاص دارد و در توضیح آن آمده: «گفته اند تشتت و افتراق زبان عقوبت آدمیان بوده است ؛ و ترجمه تلاش برای رسیدن به آن زبان وفاق، زبان همدلی ... مجموعه کتابهای برج بابل شاید تلاش ما در بزرگداشت همدلی از راه هم‌زبانی‌ست. رمانکها یا داستانهای بلندی که به آنها «نوولا» می گویند و از قضا بسیاری از آثار درخشان ادبیات مدرن جهان در چنین قطع و قالبی نوشته شده اند.آثاری که مبنای معیار کمی تعداد صفحه و لغت دسته بندی می‌شوند، در اشکال سنجیده و پرونده خود هیچ کم از رمان ندارند.»

البته نازنین پیش‌تر نیز ترجمه‌هایی به فارسی داشته که برخی از مقبولیت نیز برخوردار بوده‌اندکه این بار ترجمه به روزتری از آن در مجموعه کتاب بابل درکنار آثاری از ادبیات مدرن دیگر سرزمین‌ها منتشر شده است.

اما نکته مهم همین جاست که ما از اثری مدرن به قلم نویسنده‌ای صحبت می‌کنیم که به عنوان یکی از غول‌های ادبیات کلاسیک روسیه سخن محسوب می‌شود. شکل‌های قدیمی روایت و همچنین پرگویی نویسندگان کلاسیک چیزی است که معمولا خوانندگان این روزگار را در مواجهه با آثار کلاسیک می‌تواند آزار دهد، اما غنای محتوای این آثار ، درونمایه‌هایی پروپیمان و در مورد داستایفسکی به طور مشخص بار روانشناختی تکان دهنده شخصیت‌های فراموش ناشدنی آثارش، برخی از مواردی است که این آثار را زنده و سرپا نگه داشته است.

اما از قضا در مورد «نازنین» داستایفسکی بسیار هم متفاوت و در قیاس با زمانه خود پیشرو عمل کرده است. در این داستان بلند داستایفسکی اگر چه گوشه چشمی به داستان بلندی از ویکتور هوگو با نام «آخرین نامه یک محکوم به اعدام» دارد اما به شکلی مدرن تر و همچنین تاثیرگذارتر از او به روایت داستانی پرداخته که آن را می‌توان از اولین نمونه‌های تک گویی و جریان سیال ذهن در ادبیات داستانی محسوب کرد. شاید برای مخاطب این روزگار تکنیک تک گویی درونی و تداعی مستقیم و سیال آنچه در ذهن راوی می‌گذرد، شیوه‌ای آشنا محسوب شود که برای خواننده مبهم و موجب سردرگمی نباشد؛ اما در زمان انتشار این داستان (1876) داستایفسکی آن را برای زمانه خود بسیار نوآورانه تصور می کند، بنابراین برخلاف معمول آثارش برای پیشگیری از ابهام آن مقدمه‌ای برای داستانش نوشته است تا خواننده آنقدر غافلگیر نشود که نداند ماجرا از چه قرار است.

داستایفسکی برای اینکه ذهن خواننده را آماده ارتباط با اثر سازد، داستانش را همانند بلند بلند فکر کردن شخصیت داستان دانسته که توسط یک تندنویس مکتوب شده است! اما تند نویسی در کار نیست این داستایفسکی است که در حال تجربه شیوه جدیدی در روایت است، او حتی برخلاف همیشه نامی نیز برای شخصیت‌های خود انتخاب نکرده و حتی از دادن توضیح مستقیم درباره گذشته و یا شرایط کنونی آنها پرهیز می کند و به این ترتیب خواننده را به سمت صدای درون داستان هدایت می‌کند تا همراهی با روایتی متفاوت را تجربه کند. داستایفسکی به درستی درک کرده که این شیوه در واقع نزدیک شدن بی واسطه به ذات واقعی یک روایت داستانی است در حالیکه درست نقطه مقابل شیوه‌های معمول و آشنای آن روزگار است. به همین خاطر در ابتدا از آن به عنوان یک داستان غیر واقعی نام می برد اما بلافاصله آن را داستانی واقعی می‌خواند.

............... تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

مشاوران رسانه‌ای با شعار «محصول ما شک است» می‌کوشند ابهام بسازند تا واقعیت‌هایی چون تغییرات اقلیمی یا زیان دخانیات را زیر سؤال ببرند. ویلیامسن در اینجا فلسفه را درگیر با اخلاق و سیاست می‌بیند: «شک، اگر از تعهد به حقیقت جدا شود، نه ابزار آزادی بلکه وسیله گمراهی است»...تفاوت فلسفه با گفت‌وگوی عادی در این است که فیلسوف، همان پرسش‌ها را با نظام‌مندی، دقت و منطق پی می‌گیرد ...
عوامل روان‌شناختی مانند اطمینان بیش‌ازحد، ترس از شکست، حس عدالت‌طلبی، توهم پولی و تاثیر داستان‌ها، نقشی کلیدی در شکل‌گیری تحولات اقتصادی ایفا می‌کنند. این عوامل، که اغلب در مدل‌های سنتی اقتصاد نادیده گرفته می‌شوند، می‌توانند توضیح دهند که چرا اقتصادها دچار رونق‌های غیرمنتظره یا رکودهای عمیق می‌شوند ...
جامعیت علمی همایی در بخش‌های مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستان‌های مثنوی، او معانی لغات را باز می‌کند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی می‌پردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزاره‌های غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیم‌بندی سه‌گانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی می‌کند ...
مهم نیست تا چه حد دور و برِ کسی شلوغ است و با آدم‌ها –و در بعضی موارد حیوان‌ها- در تماس است، بلکه مهم احساسی است که آن شخص از روابطش با دیگران تجربه می‌کند... طرفِ شما قبل از اینکه با هم آشنا شوید زندگی خودش را داشته، که نمی‌شود انتظار داشت در زندگی‌اش با شما چنان مستحیل شود که هیچ رد و اثر و خاطره‌ای از آن گذشته باقی نماند ...
از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...