محمدسجاد کاشانی | شهرآرا


عصر سه شنبه، حوزه هنری مشهد میزبان جلسه نقد و بررسی کتاب «چه روز‌های سختی بود» نوشته علی براتی گجوان شد. در این جلسه که یکی از سلسله جلسات تجربه داستان بود، منتقدین ادبی حضور بهم رسانده و به بررسی این کتاب پرداختند.

چه روز‌های سختی بود» نوشته علی براتی گجوان

داستان یک ترور در چه روزهای سختی بود
علی براتی گجوان
نویسنده این کتاب در آغاز گفت: ماجرا از آنجا شروع شد که به وحید جلیلی گفتم ما یک شهید انقلاب در محل داریم و شهادت او به ترور باز می‌گردد. پس رفتم دنبال شهیدی که می‌شناختیم‌اش. حادثه‌ای که شهید در آن بود را پیدا کردیم و به همین منوال آدم‌های ناشناخته‌ای که در این حادثه بودند شناسایی شدند. رفت و آمد دولت‌ها طول کشید تا اینکه این کتاب در فرصت مناسب امروز چاپ شد.

داستان کتاب اینگونه است که روز ۲۲ بهمن قرار بود یک جای ایران را بزنند، اما کجای ایران مشخص نبود. چون مشهد مرکز فعالیت‌های انقلابی بود هشتاد درصد احتمال داشت که مشهد را بزنند. پس بسیاری از مسئولین امروز، در ان زمان مشهد نیامدند و برخی هم از صف راه‌پیمایی جدا شدند. این یکی از مهم‌ترین علت‌هایی بود که به سراغ‌اش رفتم.

این نویسنده ادامه داد: ناگفته‌های بسیار زیاد جنگ و انقلاب است که موجب می‌شود درمورد جنگ بنویسم؛ و الا که می‌دانم گذشته است از جنگ و انقلاب. کتاب حال حاضر هنوز جای اصلاح و تکمیل شدن دارد، اما طرح همین طرح است. تقریبا دوماه دیگر کتاب جدید با اصلاحیه چاپ خواهد شد. کتاب در وصف ترور شهید عباسی صمدی که در سال ۱۳۶۵ در راهپیمایی ۲۲ بهمن‌ماه به دست گروهک‌های تروریستی منافقین هدف گلوله قرار گرفته و شهید شد.

خود کتاب یک رسانه است
محمد خسرو راد
کارشناس مجری این جلسه گفت: گاهی اوقات ما به لحاظ پازل روایتی یک متن ناکامل را به بار آورده‌ایم. قاعدتا اگر بتوانم انتهای ماجرا را با استفاده از توانمندی داستان نویسی دربیاورم کار خوبی اتفاق میافتد. اما وقتی چه به لحاظ موضوع چه به لحاظ اشخاص شاهد، ممکن است در دسترسی‌مان یک نقص ایجاد شود و نتوانیم متن را کامل کنیم. پس کتاب را به جنبه رسانه بودنش می‌نویسیم و ممکن است بعد‌ها کسی با ناشر تماس بگیرد و بگوید که بخشی که شما ندارید را می‌داند.

برای باورپذیر کردن یک اثر ساده ما به مختصات زمانی و مکانی نیاز داریم، اما حالا برای یک اثر مستند بیشتر به مختصات باورپذیر نیاز داریم. چه ساعتی؟ کجا؟ و چطور یک اتفاق رخ داده است اگر کنار متن بیاید قطعا باورپذیرتر می‌شود. بنظرم مختصات برای باورپذیرتر کردن این روایت وجود دارد، اما بخاطر شلختگی فضا‌های فرهنگی که از سر نویسنده خارج است این مختصات در کتابسازی نادرست جامانده و در پاورقی‌ها نیامده.

سوال اینجاست که آیا اصلا کتاب توانست روایت را شکل بدهد و روایت ترور را بیان کند؟ یا به ابهاماتی که برای شما ایجاد شده بود اضافه شد؟ بنظرم براتی گجوان بیشتر با تکنیک‌های به کاربرده در این ماجرا فقط روایت را دور کرده است.

خاطراتی که داستان نمی‌شوند
علیرضا مهرداد
منتقد ادبی در ادامه بیان کرد: اولین تصور من این است که متن‌ها را چه کسی اینجا نوشته است؟ اگر من تصور می‌کنم این یک متن است و بخاطر متن بودنش باید از آن سر دربیاورم، اما متوجه نمی‌شوم این همه کلمه به هم چسبیده دقیقا می‌خواهد چه بگوید؟ ۲۷ سال پیش می‌دانستیم که خاطرات را نمی‌شود داستان کرد حالا علی براتی آمده و پس از اینکه همه خاطره نویسان دفاع مقدس در نوشتن داستان ناموفق بوده‌اند شروع کرده است به داستان نویسی از خاطره.

در این متن می‌بینیم که اولا دارد ادای رمان مدرن را درمی‌آورد که تمام ایراد‌های زبانی‌اش را توجیه کند. بعد سراغ سورئالیسم رفته که مخاطب را پریشان می‌کند. یعنی اصلا این کتاب سردرگم است. می‌آید خاطره بگوید، بهش می‌گوییم این چه خاطره‌ای است؟ جواب می‌دهد من داستانم. می‌گوییم پس کو پی‌رنگ و مقدمه موخره ات؟ می‌گوید من یک خاطره هستم.

مهرداد ادامه داد: مثلا وقتی دارید داستان می‌خوانید در فصل بعد ناگهان یک مصاحبه می‌آید وسط داستان. این دیگر چه وضع داستان نویسی است؟ این کار‌ها شبیه رویای صادقه است.

خلاصه طول و عرض داستان باید یک پیوندی داشته باشد که گم شده و پیدا هم نمی‌شود پیرنگ‌هایش. در برخی قسمت‌ها انگار نویسنده آمده است بگوید که من داستان نویس هستم و داستان نویس بزرگ و صاحب سبکی هم هستم. پیچیدن تکنیک‌ها به همدیگر برای نشان دادن این منم منم‌ها یعنی صناعت ایجاد کردن در داستان و مخاطب می‌فهمد که می‌خواهیم چطور سرش کلاه بگذاریم.

مستند بودن داستان را زیر سوال نبریم
انوریان، منتقد و نویسنده ادبی ادامه داد: بحثی که در خاطرات مستند مهم است همان بحثی است که در سینمای مستند هم حائز اهمیت خواهد بود. اصل مسئله مستند بودن موضوعی است که ما به سراغ‌اش می‌رویم. معمولا در بخش تحقیقی که گونه‌های مختلف پژوهش‌های میدانی و غیر میدانی سراغش می‌رویم. یکی از معضلاتی که پیش‌رویمان داریم همین اصل قضیه مستند بودن موضوعات است. مبحث دوم مصاحبه کننده است. اگر مصاحبه کننده فرد راوی را کنترل کند و یا احساسی کند تا همانطور که او می‌خواهد پیش برود اصل مستند بودن خود موضوع زیر سوال می‌رود. متاسفانه این امر بسیار در پژوهش‌های تاریخ شفاهی اتفاق می‌افتد.

این منتقد ادبی خاطرنشان کرد: ما نمونه‌های بسیاری داریم که خاطرات را داستان کرده و موفق شده‌اند. این توانایی خالق اثر است که می‌تواند یا نمی‌تواند را شکل می‌دهد. سوال اصلی و اساسی این است که آیا نویسنده اصلا می‌خواهد داستان بنویسد؟ ضمن اینکه منابع برای نوشتن این متن مثل عکس و... بسیار کم است و در اختیار هم نبوده. پس خود نویسنده را سردرگم می‌کند که چکار کنم همه متن من شامل مصاحبه و آدم جلوی دوربین بردن نشود. اینجاست که داستان گفتن و استفاده از داستان به سراغمان می‌آید.

برای ایجاد کشش در داستان نویسنده می‌آید زاویه دید را از راوی خارج کند و درون خودش ببرد، اما این بخش نیاز به یک پل ارتباطی دارد. این پل می‌تواند به صورت تدریجی در داستان ایجاد شود یا اینکه می‌تواند در بخش‌های درونی خود شخصیت داستان را بصورت پرسش و پاسخ بدهد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...