لرد جیم | جوزف کنراد

13 فروردین 1385

به همراه سه نفر دیگر، بر تنها قایق موجود سوار می‌شود و کشتی را با هرچه در آن است رها می‌کند... او را به پاتوزان، جزیره‌ای دورافتاده در مجمع‌الجزایر مالزی می‌فرستد... رهبری حزب دورامین، دوست قدیمی اشتاین را به عهده می‌گیرد و موفق می‌شود علی را، که مردی طماع است، شکست دهد و اعتماد بومیان را به دست آورد... عشق در وجود بیژو، دختر یک مالزیایی، به او لبخند می‌زند...

لرد جیم | جوزف کنراد
لرد جیم
[Lord Jim]. رمانی از جوزف کنراد (1) (تیودور یوزف کونرات کورزنیوفسکی، 1857-1924)، نویسنده انگلیسی لهستانی‌الاصل، که در 1900 منتشر شد. پسری به نام جیم، به امید زندگی پرماجرا، به فکر می‌افتد که ملوان شود. روزی به عنوان دستیار سوار کشتی کهنه‌ای می‌شود که زایران را حمل می‌کند. توفان درمی‌گیرد و نزدیک است که کشتی غرق شود. دوست ما، جیم، در برابر ترسی که در اعماق درون هر انسانی خفته است تسلیم می‌شود و به همراه سه نفر دیگر، بر تنها قایق موجود سوار می‌شود و کشتی را با هرچه در آن است رها می‌کند. کشتی معجزه‌آسا نجات می‌یابد و یک کشتی توپ‌انداز فرانسوی موفق می‌شود که آن را تا خشکی یدک بکشد. به زودی بازرسی را آغاز می‌کنند. جیم که اقبال کمتری از همسفرهایش داشته است، در این ماجرا سرافکنده می‌شود. مارلو (2) پیر، که مردی نیکوکار است، در جستجوی کشف راز این نامردمی برمی‌آید. او می‌خواهد به جیم کمک کند تا زندگی‌اش را از نو بسازد و او را به چندتن از دوستانش که در مشرق زمین مستقرند می‌سپارد. قهرمان داستان، در مقام پادو از بندری به بندر دیگر می‌رود؛ بی‌آنکه بتواند در محلی استقرار یابد، زیرا مایل است ناشناس باقی بماند. سرانجام با یک تاجر آلمانی به نام اشتاین (3) برخورد می‌کند که او را به پاتوزان (4)، جزیره‌ای دورافتاده در مجمع‌الجزایر مالزی می‌فرستد؛ این جزیره عرصه زد و خوردهای شدید داخلی است.

جیم به سختی از چندین توطئه جان به در می‌برد. سپس رهبری حزب دورامین (5)، دوست قدیمی اشتاین را به عهده می‌گیرد و موفق می‌شود علی را، که مردی طماع است، شکست دهد و اعتماد بومیان را به دست آورد. قدرت و شجاعت جیم به زودی بر سر زبانها می‌افتد و عشق در وجود بیژو (6)، دختر یک مالزیایی، به او لبخند می‌زند. بیژو در دومین ازدواج خود به همسری کورنلیوس (7) درآمده بود، کسی که جیم جانشین او شده است. به نظر می‌آید که گذشته جیم خاطره‌ای ناخوشایندی بیش نبوده است. اما در این وقت، مردی سفیدپوست که به جرم تجارت غیرمجاز تحت تعقیب یک کشتی اسپانیایی است، به پاتوزان می‌رسد: این شخص نادرست براون (8) نام دارد و امیدوار است که با به آتش و خون کشیدن این سرزمین دوباره به مال و منال برسد. در حالی که بومیان خود را برای مبارزه آماده می‌کنند، جیم به براون امکان می‌دهد تا آنجا را ترک گوید؛ به شرط آنکه به هیچ‌کس صدمه‌ای نرساند. چه خیال باطلی! زیرا این جانی، به راهنمایی کورنلیوس که کینه‌ای سخت از جیم به دل دارد، بومیانی را که اعتماد کرده‌اند غافلگیر می‌کند و با قتل عام کردن آنها، پسر دورامین را نیز به قتل می‌رساند. و اما پایان کار جیم بسیار تأسف‌بار است. او می‌بیند که بار دیگر اعتماد همنوعانش را از دست داده است. خواهشهای بیژو و سایر دوستانش را ناشنیده می‌گیرد و حتی کوششی برای اثبات بی‌گناهی خود نمی‌کند: او، که بی‌سلاح در برابر دورامین ظاهر می‌شود، خود را به شکلی رقت‌انگیز از میان برمی‌دارد. این داستان که به تمامی از زبان مارلو پیر حکایت می‌شود، ممکن است که گاهی خواننده را خسته کند؛ اگرچه لحن آن به خوبی با عذابهای قهرمان داستان منطبق است. علاقه شگفت‌انگیزی که نویسنده به قهرمان داستان، حتی در بدترین لحظه‌های سقوطش، ابراز می‌دارد، از این اثر یکی از بارزترین تجسمهای برادری انسانها را می‌سازد.

مهشید نونهالی. فرهنگ آثار. سروش

1.Joseph Conrad (Teodor Jozef Konrad Korzeniowski) 2.Marlow
3.Stein 4.Patusan 5.Doramin 6.Bijou 7.Cornelius 8.Brown

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...
در کشورهای دموکراتیک دولت‌ها به‌طور معمول از آموزش به عنوان عاملی ثبات‌بخش حمایت می‌کنند، در صورتی که رژیم‌های خودکامه آموزش را همچون تهدیدی برای پایه‌های حکومت خود می‌دانند... نظام‌های اقتدارگرای موجود از اصول دموکراسی برای حفظ موجودیت خود استفاده می‌کنند... آنها نه دموکراسی را برقرار می‌کنند و نه به‌طور منظم به سرکوب آشکار متوسل می‌شوند، بلکه با برگزاری انتخابات دوره‌ای، سعی می‌کنند حداقل ظواهر مشروعیت دموکراتیک را به دست آورند ...
نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...