عاطفه جعفری | فرهیختگان


«شکارچی گوش‌برها» خاطرات سردار شهید حاج یادگار امیدی است، فرمانده اطلاعات لشکر11 امیرالمومنین(ع) که محمدعلی قاسمی آن را نوشته و سوره مهر آن را به چاپ رسانده است. این کتاب خاطراتی کمتر شنیده‌شده را از جبهه غرب بازگو می‌کند و روایت هولناکی است از بریدنِ گوش رزمندگان ما توسط نیروهای سنگدل عراقی.

شکارچی گوش‌برها خاطرات سردار شهید حاج‌یادگار امیدی

قاسمی خاطرات یکی از زبده‌ترین فرماندهان لشکر11 امیرالمومنین(ع) را می‌نویسد و یکی از ماموریت‌های مهم این فرمانده شهید را که شکار گوش‌برهای عراقی است. نویسنده درباره انگیزه خود از نوشتن این کتاب می‌گوید: «وقتی به‌عنوان پژوهشگر تاریخ شفاهی سایر ارگان‌ها و لشکرها را رصد می‌کنم جایگاه ایلام را بسیار قلیل می‌بینم. به همین خاطر برای ادای دین به سرزمین، مردم و کسانی که جانفشانی کرده‌اند و تنها خاطراتی از آنها در سینه مانده است، بدون چشمداشت مالی این خاطرات را می‌نویسم.» گفت‌وگو با نویسنده این کتاب را در ادامه می‌خوانید.

اولین نکته‌ای که درمورد این اثر به چشم می‌خورد، عنوان کتاب است. چرا شکارچی گوش‌برها؟

در استان ایلام، در 8 سال دفاع مقدس، چندین واقعه مهم و منحصربه‌فرد به وقوع پیوسته که در کل تاریخ جنگ دیگر جبهه‌ها، سراغش را نداریم و مربوط به حوزه جبهه میانی با محوریت استان ایلام است. یکی از این موارد، ظهور و بروز گروه گوش‌برهاست؛ گروهی سفاک، جنایتکار، خونخوار و جلاد که از طریق اداره استخبارات یا اداره امنیت کشور عراق مورد حمایت مادی و معنوی قرار می‌گرفتند. کار این گروه نفوذ به عمق مواضع نیروهای رزمنده و در پشت مواضع، ایجاد رعب و وحشت و ناامنی در راه‌های ارتباطی و مواصلاتی بین شهرستان‌های مهران و دهلران و خطوط جبهه میانی بود. این گروه چنان رعب و وحشتی در دهه 60 در منطقه ایجاد کردند که مسئولان سیاسی و لشکری و کشوری تصمیم گرفتند با تشکیل یک گروه ویژه و تعقیب آنها در گام اول، آنها را شناسایی کنند. این ماموریت به لشکر11 امیرالمومنین(ع) محول شد تا این گروه را رصد، پیگیری و شناسایی کند. این ماموریت از طرف فرمانده لشکر 11 امیرالمومنین(ره) به شخصی به نام حاج‌یادگار امیدی، فرمانده وقت اطلاعات عملیات لشکر11 داده شد.

کار لشکر11 امیرالمومنین(ع) چه بود؟

ماموریت اصلی اطلاعات عملیات لشکر11 شناسایی محورهای عملیاتی نفوذ به عمق مواضع دشمن، شناسایی مقرهای توپخانه، شناسایی‌ گروه‌ها یا تیپ‌ها یا گردان بعثی‌هایی بود که در نوار مرزی مستقر بودند و برای عملیات‌های آتی اطلاعات از مواضع آنها نیاز بود. حاج‌یادگار امیدی با تشکیل گروهی از نیروهای زبده خود به‌همراه یک گروه ویژه دیگر به فرماندهی شهید حاج‌صارم امیدی و در مقطعی به فرماندهی سیدماشاءالله رحیمی به تعقیب گوش‌برها پرداختند.

کار این گروه چه بود؟ به نظر می‌آید که داستان گوش‌برها از همین‌جا شروع می‌شود.

بله، این گروهک بعد از نفوذ به عمق مواضع ایرانی‌ها در منطقه مهران-دهلران کمین‌هایی می‌زدند و نیروهای نظامی و غیرنظامی را شهید می‌کردند و گوش آنها را می‌بریدند. گوش‌ها را به اداره استخبارات یا اداره امنیت اطلاعات عراقی‌ها تحویل می‌دادند و در قبال آن مبالغ هنگفتی جایزه می‌گرفتند. طبق اطلاعاتی که من از طریق روایت‌کنندگانی که در متن این کتاب آمده است، دریافتم، در آن مقطع زمانی به ازای هر گوشی که تحویل می‌دادند، 50 هزار دینار عراقی جایزه می‌گرفتند که مبلغ قابل ‌توجه و زیادی است. برای همین به گروهک گوش‌برها معروف شدند. بعدها با شناسایی این گروه و تعقیب آنها توسط حاج‌یادگار معلوم شد که اسم اصلی آنها گروهک فرسان است. فرسان به معنای چابک و تیزرو.

از حاج‌یادگار امیدی بگویید. چه شد که سراغ خاطرات او رفتید؟

قبل از انقلاب ایشان به‌عنوان نیروی فنی با شرکت‌های آمریکایی و انگلیسی در بنادر جنوب و گاهی در شمال کار می‌کرد و از حقوق و مزایای بالایی هم برخوردار بود. دوران انقلاب به‌دلیل حمایتی که از چند نیروی ایلامی می‌کند و برای دفاع از حقوق آنها با مسئولان درگیر می‌شود، کار خود را از دست می‌دهد. بعد از طریق دوستان خود از فعالیت‌های انقلابی مطلع می‌شود و با کتاب‌هایی که در این زمینه می‌خواند، به نیروهای انقلابی می‌پیوندد. بعدها او از افراد همراه حضرت آیت‌الله حیدری‌ایلامی و از مبارزان علیه رژیم می‌شود.

و دیگر چه فعالیت‌هایی بعد از انقلاب داشتند؟

حاج‌یادگار نیروی فنی و خودساخته‌ای بود و عضو گروه‌های جهادی می‌شود و برای خدمت به مردم، به روستاها می‌رود. زمان جنگ هم به‌عنوان بسیجی داوطلب به جبهه می‌رود و زمان تشکیل یگان رزم در سال 61 جزء اولین فرماندهان یگان اطلاعات عملیات در مرحله اول تیپ 114 امیرالمومنین(ع) است. بعدها با گسترده شدن فعالیت گوش‌برها مامور شناسایی و تعقیب و از بین بردن این گروهک می‌شود. حاج‌یادگار به اتفاق یارانش در طول چند سال ده‌ها درگیری با این گروهک داشت و در آخرین درگیری با این گروه شاکله و هسته اصلی این گروهک را در عملیات از بین برد و خود هم به شهادت رسید.

چه بعدی از شخصیت ایشان برای شما از همه پررنگ‌تر بود؟ و در کتاب‌تان بیشتر از کدام بخش آن بهره گرفتید؟

مهم‌ترین فراز و وجه شخصیت ایشان، علاوه‌بر شجاعت، پایبندی‌شان به اصول و مشرب و موازین دینی و اسلامی و حساسیت‌شان به حقوق اسراست. در یکی از خاطرات، به نقل از همسرشان خانم فاطمه امیدی، آمده است که در همان اوایل در عملیاتی محدود دو نفر از عراقی‌ها اسیر می‌شوند. چون در سال 59 هنوز هسته سپاه پاسداران خاص نشده بود، اسرا را تحویل حاج‌یادگار می‌دهند که به یگان در ایلام بیاورد. عصری که به ایلام می‌رود کسی که باید اسرا را تحویل بگیرد در محل کار نیست. ایشان آنها را به خانه می‌آورد، به‌عنوان میهمان پذیرایی می‌کند و صبح اول وقت روز بعد تحویل‌شان می‌دهد. این خصلت یک فرمانده و نیروی عملیاتی نسبت به دو اسیر عراقی درس‌آموز و تامل‌برانگیز است. ایشان در هر خاطره‌ای رد خاصی از ویژگی‌های شخصیتی و ابعاد وجودی به جا می‌گذارد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...