علی رستگار با همه بازیگوشیها و سرک کشیدنها به تئاتر، بازیگری، ساخت فیلم کوتاه، دستیاری کارگردانی و مستندسازی – از جمله مستندی درباره دکتر سیروس باور، از اساتید معماری- عجالتا یک روزنامهنگار، منتقد و نویسنده سینمایی است و سابقه همکاری با نشریات فیلم امروز (و مجله فیلم سابق)، ۲۴، جامجم، ایران و همشهری را دارد. با این حال چندان از به کاربردن کلمه «منتقد» درباره خودش استقبال نمیکند و آن را واژهای بسیار بزرگتر از دانش و فهم سینمایی خود میداند و میگوید این عبارت بیشتر برازنده همان بزرگان عالم نقد در سینمای ایران و جهان است.
«ماموریت آقای شادی» (آنچه همیشه میخواستید درباره علیرضا خمسه بدانید ولی میترسیدید بپرسید) را هم اولین ارتکاب خود در زمینه کتاب میداند و امیدوار است اگر زمانی از مشکلات به سامان رسیدن و انتشار این اثر کمر راست کرد، باز هم سراغ تالیف کتابهایی از این دست درباره کمدینهای سینمای ایران و بازیگران بزرگی که نسبتی با خنده، شادی و کمدی دارند، برود تا مبحث جدی کمدی برای تحلیل و بررسی بیشتر به مکتوبات سینمایی هم راه یابد:
از کتاب «مأموریت آقای شادی» شروع کنیم و هدفی که دنبال کردید.
این کتاب یک گفتوگوی بلند است. میشود آن را مصاحبهای زندگینامهای دانست یا نوعی تاریخ شفاهی سینمای ایران که از ابتدای زندگی آقای خمسه شروع میشود و تا حدود یکی دو سال پیش، جلو میآید. ضمن اینکه گفتوگو را در سه بخش عمده دنبال کردیم: تمام آثار تئاتری، بیشتر آثار تلویزیونی (چون فعالیت ایشان در تلویزیون بسیار زیاد بوده) و همه آثار سینمایی. در این بخشها، هم درباره آثار صحبت میکنیم و هم به پشت صحنه میرویم.
چرا «مأموریت آقای شادی»؟ چطور شد به این عنوان رسیدید؟
عنوان کتاب را بر اساس یکی از آثارشان انتخاب کردیم، فیلمی به کارگردانی آقای محمدرضا زهتابی محصول سال ۱۳۷۱. در مورد عنوان خیلی صحبت کردیم و در نهایت به این اسم رسیدیم. چون آقای خمسه در تمام زندگی هنریشان همواره پیامآور شادی بودهاند، همین امر باعث شد چنین عنوانی را انتخاب کردیم.
عکس روی جلد چطور؟
عکس روی جلد مربوط است به از یکی از نمایشهای متفاوت ایشان در گروه تئاتر «پیاده» که به کارگردانی آقای مهدی هاشمی در تالار مولوی اجرا کردند. آقای خمسه در این نمایش نقش یک باربر را برعهده داشت که میخواست از سرنوشتش فرار کند؛ نقشی دشوار و بزرگ که ایشان بدون کلام آن را اجرا کردند.
چه نمایشی بود؟
نمایشی بود با عنوان «همشهری».
گفتوگوی شما با آقای خمسه برای تدوین کتاب چقدر طول کشید؟
بیشتر از ۳ سال.
چرا اینقدر زیاد؟
آقای خمسه ایران نیستند و این گفتوگو در رفتوآمدهایشان، انجام شد. قرار این کتاب را دی ماه ۱۳۹۵ گذاشتیم و کمی بعد مصاحبه شروع شد. البته تنبلی و مشغله من، یافتن ناشر و مشکلات نشر و کاغذ هم در روند طولانی انتشار کتاب موثر بود.
چطور شد پذیرفتند که این گفتوگوی بلند شکل بگیرد و در قالب کتابی چاپ شود؟
من گفتوگوهای دیگری هم با آقای خمسه داشتهام و گاهی یادداشتهایی را هم به مناسبتهای مختلف از ایشان میگرفتم. در نهایت یک روز به ایشان گفتم چرا این گفتوگوها را ماندگار نکنیم؟ چون به هر حال همه میدانیم ثبت این گفتوگوها در قالب کتاب، با مصاحبههای رسانهای و مطبوعاتی تفاوت دارند و میتوانند ماندگاری داشته باشند.
ایشان هم استقبال کردند و همکاری شروع شد. واقعا هم برای این کتاب زحمت کشیدند. بهخصوص که بخشی از سالهای گفتوگو به دوره کرونا خورد و مشکلات خاص خودش را داشت. هرچند بخش زیادی از گفتوگوهای ما در پیامرسانها انجام میشد و به شکل مجازی بود. یعنی من سوالات را شب میفرستادم و ایشان به خاطر اختلاف ساعتمان، صبح که میدیدند جواب میدادند. ولی در حال حاضر این گفتوگو طوری تنظیم شده که انگار کل مصاحبه به شکل حضوری انجام شده.
در واقع تلاش کردم به آن پراکندگیها نظم بدهم. من البته از انتشار کتاب به لحاظ شکلی و کیفیت چاپ راضی نیستم چرا که طبق قراری که با ناشر داشتیم، بنا بود ۸ تا ۱۰ صفحه از کتاب به شکل رنگی منتشر شود اما متاسفانه نه تنها این توافق عملی نشد بلکه حتی چاپ باقی عکسهای کتاب به صورت سیاه و سفید هم آن کیفیت مطلوب و موردنظر را ندارد. عکسهایی که بیشتر آنها مربوط به آرشیو شخصی آقای خمسه است و برای اولینبار در این کتاب منتشر میشود.
امیدوارم در چاپهای بعدی این موارد لحاظ شود تا کتاب به لحاظ بصری هم خوانندگان را جذب کند. واقعا از آقای خمسه ممنونم که از صفر تا صد پای این کتاب ایستادند و از من حمایت کردند. اگر مهر، همراهی و پیگیری ایشان نبود این کتاب به ثمر نمینشست. همینطور اینجا باید از بزرگانی چون سرکار خانم گلاب آدینه، زندهیاد امین تارخ و آقایان حمید جبلی و رضا کیانیان تشکر کنم که به اعتبار نام آقای خمسه و سابقه دوستی با ایشان، برای این کتاب یادداشت نوشتند.
اما گمان میکنم به لحاظ متنی، کتاب جالبی از آب در آمد. بهخصوص طنز آقای خمسه در گفتوگو هم خودش را نشان داده.
واقعا به لحاظ متنی سعی کردم که همان طنازی آقای خمسه مراعات شود. یعنی تلاشم این بود که در سوالات این موضوع را لحاظ کنم. ایشان هم با ظرفیت بالا و به شکلی صریحاللهجه همراهی میکردند و شوخیها را جواب میدادند.
اصلا استارت ماجرای پیشنهاد کتاب از کجا خورد؟
یک روز فیلمی به نام «جنجال عروسی» از ایشان اکران شده بود که به نظرم کار موفقی نبود. ایشان هم برخلاف بعضی هنرمندان که حاضر به شنیدن نقد نیستند، اتفاقا نقدم را پذیرفتند. در واقع شما در پاسخهای ایشان توجیه نمیبینید.
همان فیلمی بود که در فرانسه هم خرجی بابتش شد و هزینههایی داشت؟
بله، فیلم برای کودک و نوجوان بود. یک روز ایشان را دعوت کرده بودم دفتر روزنامه. آن موقع من ریش بلندی داشتم. با خنده قبل از گفتوگو گفتم این چه فیلمی بود بازی کردید آقای خمسه؟ گفت عزیز دلم، این فیلم را برای بچهها ساختند نه برای شما با اینهمه ریش و پشم! (خنده) این اصلا مناسب شما نیست که رفتید دیدید! (خنده) همینجا هم بود که من پیشنهاد گفتوگوی بلندی را به شکل کتاب مطرح کردم. آقای خمسه هم فوراً استقبال کرد. در مجموع، لطف ایشان بود و همراهیشان که پذیرفتند.
یکی از مهمترین بخشها را اختصاص دادهاید به سریال «پایتخت». چرا؟
کاراکتر «پنجعلی» موفقیت و درخشش فراوانی داشت و از همان اول بین مخاطبان محبوب شد. این نوع بازیگری برجسته در واقع برمیگشت به عقبه حرفهای آقای خمسه در کار پانتومیم، فعالیت ایشان در این زمینه که یادآور بزرگانی چون مارسل مارسو بود و تحصیلاتی که در فرانسه داشتند.
بازی در سکوت ایشان به نقش پنجعلی درخشان بود و بهویژه باعث میشد آن تکجملههایی که میگفتند هم میان آن حجم از سکوت، جلوه کند؛ جملاتی که به نظر پرت میرسید اما کاملا بُرد خودش را داشت. شما ببینید در جایی که همه دارند پرحرفی میکنند و با دیالوگهای بامزه جولان میدهند، دیده شدن کسی که دارد با سکوت کار را پیش میبرد، کار خیلی سختی است. برای همین فصلی جداگانه را به «پایتخت» (از ۱ تا ۶) اختصاص دادیم.
چرا در «پایتخت ۶» حضور نداشتند و کار به جدایی کشید؟
من در کتاب به این موضوع هم پرداختهام ولی خب آقای خمسه خیلی تمایل به توضیح مفصل نداشتند و ما هم در کتاب به همان شکل آوردهایم.
هفت صبح