با عاشق شدن به دختری زیبارو ناخواسته وارد بازی‌های سیاسی می‌شود... دست‌کم در قسمت‌هایی از زندگی‌مان دچار حس فریب‌خوردگی یا به تعبیری عامیانه «حس خریت» بوده‌ایم... آونگ شدن هر روزه‌مان در بین سه فضای عشق، سیاست و خیانت را به عریانی به تصویر می‌کشد و نشان می‌دهد که چگونه ما گاه خود را در میان خریت‌هایمان در این سه فضا گرفتار می‌بینیم...

تجربه حس فریب‌خوردگی یکی از تجربیات مشترکی است که اکثر ما در زندگی روزمره‌مان با آن مواجه بوده‌ایم و حتی اگر به داشتن این حس به صراحت معترف نبوده باشیم، بی‌شک اتفاق افتاده است که در خلوت خود پشت همه نقاب‌هایی که از موفقیت و زرنگی به صورت داریم، دریافته‌ایم که دست‌کم در قسمت‌هایی از زندگی‌مان دچار حس فریب‌خوردگی یا به تعبیری عامیانه «حس خریت» بوده‌ایم. البته تجربه این حس محدود به انسان‌ معاصر نمی‌شود و عمری به اندازه طول تاریخ دارد. شاید بارزترین داستان تاریخی در مورد احساس فریب‌خوردگی و فریب دادن مربوط به ماجرای قتل ژولیوس سزار باشد؛ به روایت شکسپیر در نمایشنامه ژولیوس سزار زمانی که سزار مورد حمله توطئه‌گرانه سناتورهای خود قرار می‌گیرد، ابتدا از خود دفاع کرده و مبارزه جانانه‌ای می‌کند اما هنگامی که متوجه شد که بروتوس، نزدیک‌ترین دوستش نیز در این سوءقصد دست دارد، دست از مبارزه برداشته و تن به مرگ می‌دهد و در آن حین جمله معروفی «تو هم بروتوس؟ پس بمیر ای سزار» را به زبان می‌آورد.

تراژدی خریت علیرضا حسن‌زاده

کتاب «تراژدی خریت» نوشته علیرضا حسن‌زاده که توسط نشر مراوید در سال ۹۸ روانه بازار شد، در واقع به همین حس غالباً مشترک میان ما انسان‌ها می‌پردازد، آن هم در فضای عشق و سیاست و خیانت، فضاهایی که فارغ از معنای پیش‌نمونگی‌شان در اغلب اوقات زندگی‌مان بین آنها در رفت و آمد هستیم؛ عشق و علاقه شدیدمان گاه به اشخاص یا امور و تلاش برای دست یافتن یا حفظ آنها، و در عین حال دست و پا زدن در غرقاب عقلی مصلحت‌بین که بایدها و نبایدهای زندگی‌مان را هر روز به ما گوشزد می‌کند و در برخی اوقات ما را در تعارض با خواسته‌های قلبی‌مان قرار می‌دهد و در نهایت موجبات ورودمان به فضای سومی به نام خیانت را رقم می‌زند.

به این ترتیب، رمان تراژدی خریت آونگ شدن هر روزه‌مان در بین این سه فضا را به عریانی به تصویر می‌کشد و نشان می‌دهد که چگونه ما گاه خود را در میان خریت‌هایمان در این سه فضا گرفتار می‌بینیم و خود را خری می‌یابیم که با همان ویژگی‌های غریزی‌مان‌ وارد دنیای انسان‌های مصلحت‌اندیش و منفعت‌طلبی شده‌ایم که به آسودگی، ته‌مانده اصول اخلاقی را به تیزاب عقل حسابگرشان از میان می‌برند چون نه در فضای عشق، که در فضای سیاستِ حسابگر تنفس می‌کنند و قواعد بازی آن فضا بر تصمیمات، ارزش‌گذاری‌ها و قضاوت‌هایشان حاکم است. از این‌رو طبق آن قواعد با ما در تعامل‌اند. اما متاسفانه ما تنها زمانی به درک این واقعیت ره می‌‌یابیم که خود را در فضای سوم، یعنی خیانت، می‌یابیم فضایی که در آن محکوم به فنا و باختن هستیم، جایی که در آن چونان شخصیت‌های این رمان وقتی در مقابل نور می‌ایستیم ناباورانه متوجه سایه‌مان می‌شویم که بر زمین نقش خری را به خود گرفته است و براحتی نمی‌توان دریافت که سایه‌مان حقیقت ماست یا ما حقیقت آن؛ آنچه که ماهیت تراژیک بودن این حس را گاه به کمدی تبدیل می‌کند.

رمان تراژدی خریت، که حاصل قلم‌فرسایی یک مردم‌شناس است مملو از استعاره‌هایی است که سویه‌های کنایه‌آمیز آنها متوجه واقعیت زندگی احساسی و عقلانی ماست. رمان از دو داستان تشکیل شده است که ارتباط مضمونی نزدیکی با یکدیگر دارند، یعنی هر دو داستان با فضای کلی رمان که درباره احساس فریب‌خوردگی است مرتبط‌اند. یکی داستان جوانکی در شمال ایران است که دربحبوحه سال‌های ۱۳۳۰ با عاشق شدن به دختری زیبارو ناخواسته وارد بازی‌های سیاسی می‌شود و دیگری داستان خری است که به شکلی اتفاقی به همراه همان ویژگی‌ها و خوش‌قلبی‌های غریزی خود تبدیل به آدم می‌شود و او نیز ناخواسته و بخاطر گرفتار شدن در دام عشقی مثلثی وارد عرصه سیاست می‌شود، که هر دوی این شخصیت‌ها تاوان ورود ساده‌لوحانه خود به عرصه‌ای که قواعد بازی آن را نمی‌دانند را با جان خود می‌پردازند.

رمان تراژدی خریت که در شش فصل تنظیم شده است با ورود به دنیای استعاره‌‌ها و ادغام‌های مفهومی جهان انسان‌ها و حیوانات به خواننده این امکان را می‌دهد که از پیش‌نمونه‌های معنایی مصادیق مطرح در رمان فراتررفته و تجربه‌ شخصیت‌های رمان را به عرصه‌های مختلف در زندگی روزمره خود تعمیم دهد و به کمک عنصر تخیل بتواند به بسط بصیرت حاصله از خواندن رمان دست یابد. این رمان می‌تواند برای خوانندگانی که علاقمند به زوایای پنهان عشق و سیاست هستند و به سناریوهای ممکن در دو راهی عقل و اخلاق توجه دارند جالب توجه باشد کسانی که مانند شخصیت‌های اصلی داستان در فضای سوم به دام افتاده و به تنگ آمده‌اند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

دختری نوجوان، زیبا و در آستانه‌ بلوغ است و به خاطر فقر خانواده‌اش در یک محله‌ بدنام زندگی می‌کند... خواهرش نیز یک زن بد نام است... با رسیدن به سن بلوغ باید کار خواهر بزرگترش را انجام دهد تا کمک خرج خانواده باشد... پسر یک راهب ریاکار بودایی است... عاشق میدوری می‌شود اما خجالت می‌کشد از اینکه عشقش را به میدوری اظهار کند؛ به‌رغم اینکه همانند سایر همبازیان خود به کار خواهر بزرگتر میدوری آگاه است ...
تمایل به مبادله و خرید و فروش انگیزه‌های غریزی در انسان‌ها نیست، بلکه صرفاً پدیده‌ای متاخر است که از اروپای قرن 16 آغاز می‌شود... بحران جنگ جهانی اول، رکود بزرگ و جنگ جهانی دوم نتیجه عدم تعادل بین آرمان بازار و رفاه اجتماعی و ناتوانی هرگونه ضدجنبش اجتماعی، نظیر سوسیالیزم و کمونیزم، برای کاهش تنش‌ها بود... تاریخ انگلیس، از جنبش حصارکشی در قرن شانزدهم تا لغو قانون حمایت از فقرا در 1834، تاریخ کالایی سازی جامعه و طبیعت است... نئولیبرال‌ها و فاشیست‌ها همچنان مشغول آرمانشهر بازارند! ...
سنت حشره‌شناسی در ایران به دانشکده‌های کشاورزی پیوند خورده و خب طبعا بیشتر پژوهشگران به مطالعه حشرات آفت می‌پردازند... جمله معروفی وجود دارد که می‌گوید: «ما فقط چیزهایی را حفاظت می‌کنیم که می‌شناسیم»... وقتی این ادراک در یک مدیر سازمانی ایجاد شود، بی‌شک برای اتخاذ تصمیمات مهمی مثل سم‌پاشی، درختکاری یا چرای دام، لختی درنگ می‌کند... دولت چین در سال‌های بعد، صدها هزار گنجشک از روسیه وارد کرد!... سازمان محیط زیست، مجوزهای نمونه‌برداری من در ایران را باطل کرد ...
چه باور کنید و چه نکنید، خروج از بحران‌های ملی نیز به همان نظم و انضباطی نیاز دارند که برای خروج از بحران‌های شخصی نیاز است... چه شما در بحران میانسالی یا در بحران شغلی گرفتار شده باشید و چه کشور شما با کودتا توسط نظامیان تصرف شده باشد؛ اصول برای یافتن راه‌حل خروج از بحران و حرکت روبه جلو یکسان است... ملت‌ها برای خروج از تمامی آن بحران‌ها مجبور بودند که ابتدا در مورد وضعیت کنونی‌شان صادق باشند، سپس مسئولیت‌ها را بپذیرند و در نهایت محدودیت‌های‌شان را کنار بزنند تا خود را نجات دهند ...
در ایران، شهروندان درجه یک و دو و سه داریم: شهرنشینان، روستانشینان و اقلیت‌ها؛ ما باید ملت بشویم... اگر روستاییان مشکل داشته باشند یا فقیر باشند؛ به شهر که می‌روند، همه مشکلات را با خود خواهند برد... رشدِ روستای من، رشدِ بخش ماست و رشدِ شهرستانِ ما رشد استان و کشور است... روستاییان رأی می‌دهند، اهمیت جدولی و آماری دارند اهمیت تولیدی ندارند! رأی هم که دادند بعدش با بسته‌های معیشتی کمکشان می‌کنیم ولی خودشان اگر بخواهند مولد باشند، کاری نمی‌شود کرد... اگر کسی در روستا بماند مفهوم باختن را متوجه ...