علوم اجتماعی چگونه به کار زندگی می‌آیند؟ | الف


زمانی که صحبت از علوم اجتماعی به میان می‌آید، غالباً برخی از موضوعات کلی به ذهن متبادر می‌شوند. تصور رایج از علوم اجتماعی این است که این عنوان به دانش‌هایی اطلاق می‌شود که به موضوعات مربوط به جامعه‌ی انسانی می‌پردازند. اما چنین نگاهی مبهم است و چندوچون علوم اجتماعی را خوب روشن نمی‌کند. از آن مهم‌تر، با این نگاه معلوم نمی‌شود که ارزش و اهمیت و کاربرد علوم اجتماعی چیست. اصلاً چه ضرورتی یا فایده‌ای دارد که علوم اجتماعی داشته باشیم؟ دقت کنیم که بدون ضرورت، علوم اجتماعی بدل به فعالیتی ذهنی می‌شوند که در نهایت فقط به‌درد سرگرمی می‌خورند یا نوعی بازی فکری می‌شوند.

فلسفه‌ی امروزین علوم اجتماعی با نگرش چند فرهنگی» [Contemporary philosophy of social science : a multicultural approach] اثر براین فی [Brian Fay]

همه‌ی این مشکلات به یک چیز برمی‌گردند: ندیدن «مسائل» علوم اجتماعی. کتاب «فلسفه‌ی امروزین علوم اجتماعی» [Contemporary philosophy of social science : a multicultural approach] اثر براین فی [Brian Fay] همین مشکل را رفع می‌کند؛ یعنی مباحث علوم اجتماعی را بر اساس مسائل اساسی ارائه می‌کند. این اثر از یازده فصل تشکیل شده که هر کدام بررسی بسیار تفصیلی یک مسئله‌ی کلان و مبنایی است. مسائل یازده‌گانه به‌ترتیب عبارتند از:

1) آیا باید همان کس یا از همان کسان باشی تا آن کس را بشناسی؟
2) آیا برای آن‌که خودمان باشیم نیازمند دیگران هستیم؟
3) آیا فرهنگ و جامعه‌ی ما، ما را آنی می‌کند که هستیم؟
4) آیا افراد در فرهنگ‌های مختلف در جهان‌های مختلف زندگی می‌کنند؟
5) آیا باید فرض‌مان این باشد که دیگران موجوداتی عقلانی‌اند؟

6) آیا باید فهم ما از دیگران طبق ضوابط و ملاک‌های خود آن‌ها باشد؟
7) آیا معنای رفتار دیگران همانی است که خود از آن مراد می‌کنند؟
8) آیا فهم ما از دیگران اساساً تاریخی است؟
9) آیا ما داستان‌ها را زندگی می‌کنیم یا فقط آن‌ها را می‌سراییم؟
10) آیا می‌توانیم درکی عینی از دیگران داشته باشیم؟
11) نتیجه‌گیری: از فلسفه‌ی چندفرهنگی علوم اجتماعی چه می‌توان آموخت؟

همان‌طور که از امعان‌نظر در این پرسش‌های دقیق برمی‌آید، مباحث به‌طور درهم‌تنیده‌ای هم نظری هستند و هم عملی. دقت و عمق مباحث، بُعد نظری آن را بسیار قوی کرده است. از سوی دیگر، پیامدهای دامنه‌دار آن برای حیات جمعی، بُعد عملی و کاربردی آن را هم برجسته ساخته است. ناگفته نماند که هر دو جنبه‌ی نظری و عملی پیچیده و دشوارند.

اگر کسی نگاهی سطحی به آن پرسش‌ها داشته باشد، گمان می‌کند که پاسخ آن‌ها در نهایت یک آری یا خیر است. اما اصلاً این‌طور نیست. و اشتباه اصلی نیز همین‌جاست. از نظر نویسنده، پاسخ هیچ‌کدام از پرسش‌ها «آری» یا «خیر» ساده نیست. پاسخ همه‌ی آن‌ها یک «هم آری و هم خیر» پیچیده است. بین این «آری و خیر» یک رابطه‌ی پیچیده‌ی دیالکتیکی وجود دارد که سراسر فصل متکفل شرح و بیان و اثبات آن است.

البته این سخن به این معنا نیست که نویسنده مباحث هر فصل را باز و بلاتکلیف می‌گذارد. برعکس، هر فصل با یک جمع‌بندی خوب و روشنگر به پایان می‌رسد. به‌علاوه، آخرین جمع‌بندی کتاب، مربوط به فصل یازدهم، با دوازده تز فلسفه‌ی چندفرهنگی علوم اجتماعی به پایان می‌رسد که دوازده قاعده‌ی پیشنهادی هستند که در جهان چندفرهنگی هم به کار فهم می‌آیند و هم برای عمل خردمندانه لازم‌اند. نویسنده هر کدام از این قواعد را جداگانه توضیح می‌دهد. دو مورد اول را فقط نام می‌برم: «از دوگانگی‌ها بپرهیز. از دوگانه‌انگاری‌های زیانبار برحذر باش. دیالکتیکی بیندیش» و «به دیگران همچون "دیگری" نیندیشید. شباهت و تفاوت را اصطلاحات مرتبطی بدانید که پیش‌فرض یکدیگرند».

به روح و رویکرد کلی کتاب هم اشاره‌ای بکنیم. اجمالاً در باب علوم اجتماعی دو رویکرد کلی وجود دارد: پوزیتیویسم و نسبی‌گرایی. نویسنده نه رویکرد نسبی‌گرا به علوم اجتماعی را درست می‌داند و نه رویکرد پوزیتیویستی را. یکی را نگرشی افراطی می‌داند و دیگری را نگاهی تفریطی. راه درست در حد میانه است که آن را «نگرش چندفرهنگی» می‌نامد؛ نگرشی که برای زیست‌جهان معاصر ما لازم است.

امروزه دیگر شکی نیست که ما در جهانی متکثر زندگی می‌کنیم. در بُعد اجتماعی، ما در جهانی به‌سر می‌بریم که انواع کثیری از فرهنگ‌های مختلف در کنار یکدیگر قرار داند. ما نه‌فقط با «دیگری» سروکار داریم، بلکه ناچاریم با «دیگری»‌های بسیار مختلف زندگی کنیم. تعاملِ زیسته نیازمند فهم مشترک، وجوه مشترک، زمینه‌ی مشترک و از این قبیل است. اما کثرت فرهنگی تفاوت‌ها را نیز برجسته ساخته است. حال مسئله این است که چگونه می‌توان در دل تفاوت‌ها، فهم مشترک را پروراند. نویسنده برای رسیدن به این مقصود از همه‌ی انواع علوم انسانی و حتی فلسفه استفاده می‌کند تا به زیربنای اصلی علوم اجتماعی مناسب این وضعیت بپردازد و آن را پی بریزد. به‌عنوان نمونه، نویسنده برای پاسخ به مسئله‌ی چهارم به سراغ نظریه‌ی دانلد دیویدسون، فیلسوف برجسته‌ی تحلیلی، می‌رود و برای حل مسئله‌ی هفتم از هرمنوتیک فلسفی گادامر بهره می‌برد.

با این اوصاف، این کتاب می‌تواند به شکل‌هایی مختلف و اهدافی گوناگون مورد استفاده قرار گیرد؛ از متن درسی دانشگاهی گرفته تا محوری برای مطالعه‌ی فردی یا گروهی، از منبعی برای پژوهش‌های آکادمیک تا کتابی بالینی برای برداشت‌های شخصی. روی‌هم‌رفته، می‌توان ادعا کرد این اثر یک منبع ایدئال در زمینه‌ی علوم انسانی است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

هدف اولیه آموزش عمومی هرگز آموزش «مهارت‌ها» نبود... سیستم آموزشی دولت‌های مرکزی تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا توده‌ها را در مدارس ابتدایی زیر کنترل خود قرار دهند، زیرا نگران این بودند که توده‌های «سرکش»، «وحشی» و «از لحاظ اخلاقی معیوب» خطری جدی برای نظم اجتماعی و به‌علاوه برای نخبگان حاکم به شمار روند... اما هدف آنها همان است که همیشه بوده است: اطمینان از اینکه شهروندان از حاکمان خود اطاعت می‌کنند ...
کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...