به نظرم کتاب «رباعیات خیام و خیامانه‌های پارسی»، مهم‌ترین اثری‌ست که در حوزه‌ی خیام‌پژوهی تا کنون منتشر شده است و قطعاً جایزه‌ی کتاب سال باید به این تحقیقِ عالمانه تعلّق بگیرد. شاید بعضی خوانندگان این صحبت‌ها را لاف و گزاف بپندارند، ولی این ادّعایی‌ست که «می‌گویم و می‌آیمش از عهده برون». نام خیّام در این کشورِ شاعرِ خیز به درست یا به غلط، در قرون اخیر، در ضمنِ پنج شش شاعر مهم و معتبر آمده است. ولی مشکلی که در راه شناخت شعر دیگر شعرا داریم، درباره‌ی خیام بسیار شدیدترست؛ عدمِ دسترسی به صورتِ صحیحِ اشعارِ شعرایِ بزرگ و قدیمی (شعرای کلاسیک).

رباعیات خیام و خیامانه‌های پارسی سید علی میرافضلی

تصوّر عامه و متأسفانه تصوّرِ اکثرِ خواصِ فرهنگی ما از دیوان شعرا این است که این دیوان‌ها بعد از قرن‌ها (گاهی بیش از هزار سال) لای زر ورق پیچیده شده و صحیح و سالم تحویل ما شده و ما هم برده‌ایم چاپ‌خانه و از روی آنها این‌همه چاپ رنگارنگ به دست داده‌ایم. این که می‌گویم «خواص»، بی‌خود عرض نمی‌کنم. دیده‌ام دکتران و استادانِ ادبیات دانشگاه را که در خانه‌هایشان بازاری‌ترین چاپ‌های کلیات سعدی و دیوان حافظ و شاهنامه،‌ محلِ رجوع است. حتّی درست نمی‌دانند بهترین چاپ شاهنامه کدام است. اصلاً اگر جز این بود، «دفتر دگرسانی‌ها در غزل‌های حافظ» (تألیفِ گران‌سنگِ دکتر سلیم نیساری) با شمارگانِ هزار نسخه، سال‌ها خاک نمی‌خورد تا به فروش برسد و بعد هم دیگر تجدید چاپ نشود. این همه، این همه، این همه کتاب درباره‌ی حافظ نوشته‌ایم و هنوز نمی‌دانیم مثلاً غزلِ «ز گریه مردم چشمم نشسته در خون است» از حافظ نیست. خب هرچه درباره‌ی این غزل گفته‌ایم و از آن درباره‌ی خواجه شیراز نتیجه گرفته‌ایم کشک است. (اتّفاقاً همین غزل را هم اوّل بار جناب [سید علی] میرافضلی کشف کرد که از حافظ نیست.) به همین ترتیب سعدی و فردوسی و دیگر شعرا.

ولی خیّام فرق دیگری هم با اکثر شعرا دارد؛ گویا اصلاً دیوان شعری نداشته که بخواهیم با روش‌های علمیِ «تصحیحِ متن» اصل گفته‌ی او را بیابیم. میرافضلی سال‌هاست در بین کتاب‌ها و نسخه‌های خطی‌ای که بسیاری از آنها هنوز منتشر نشده، دارد می‌گردد بلکه ردّی از خیّام و اشعارِ او بیابد و دریابد که کدام‌یک از این اشعار اصیل است و کدام از دیگران است. برای اینکه موضوع کمی روشن‌تر شود عرض می‌کنم که: خیام در اصل اساساً شاعر به معنایِ رایجِ آن نبوده. گه‌گداری شعرهایی برای دلِ خودش می‌گفته و گوشه‌ای یادداشت می‌کرده و احیاناً برای بعضی دوستانِ اهل، می‌خوانده. احتمالاً به دو دلیل از نشر گسترده‌ی اشعارش پرهیز داشته: یکی این که او حکیم و فیلسوف و ریاضی‌دانی بوده که اشتهار به شاعری را دونِ شأن خود می‌دانسته و دوم این که، اگر در بعضی سروده‌های او ریز می‌شدند، می‌شد ردّ پای کفر و الحاد و «شل‌دینی» را در آنها یافت. اتّفاقاً قدیم‌ترین منابعی هم که اشعار او در آنها آمده، به نیّتِ سرکوفت زدن به شاعر و جواب دادن به «کفریات» او بوده. به مرور و بر اساسِ قاعدة «الانسانُ حریصٌ علی ما مُنع» (انسان وقتی از چیزی منع شد بدان مشتاق می‌شود) تازه مخاطبان به صرافتِ این افتادند که باقی اشعار او را بیابند و وقتی این حرص بیشتر شد، کالایِ مشابهش هم در بازارِ شعر زیاد شد و شاعرانی از عمد چیزهایی شبیه به اشعار او ساختند و یا به نامِ او رواج دادند، یا مخاطبان فکر کردند که اینها از خود اوست و به نام خیام خواندند. حالا سید علی میرافضلی در این کتاب تک‌تک این اشعار را کاویده و در سه بخش به دست خواننده رسانده: بیست رباعی را اصیل دانسته و احتمال زیاد داده که سروده‌ی خیام باشد. «رباعیاتِ محتمَل» که دربر دارنده‌ی 49 چارانه است، در درجه‌ی دوم اصالت قرار دارد و در بخش سوم 61 شعرِ باقیِ منسوب به خیام را کاویده است. در بخش پایانی هم «خیامانه‌»های دیگر شعرای پارسی را آورده و شاعران اصلی آنها را معرّفی کرده.

از امروز اگر کسی خواست چیزی درباره‌ی رباعیاتِ خیام بنویسد، اوّل باید به سراغِ این گنجینه‌ی ارزشمند برود و ببیند هریک از این اشعار چقدر اصالت دارد و می‌شود به نام خیام آنها را ارائه کرد. امیدوارم جامعه‌ی عوام و خواص ما دریابد که وقتی ما متون کهن را «تفسیر» می‌کنیم، اوّل باید از اصالتِ آن مطمئن باشیم. به بیان دیگر اوّل بدانیم که این سخن از فلان شاعر و نویسنده هست یا نه و بعد از آنکه از صحتِ انتسابش مطمئن شدیم، بگوییم که مثلاً خیام چنین گفته و بنابراین خیام چنان است. امیدوارم جامعه دریابد که خدمتِ امثالِ جناب میرافضلی به حکیمِ نیشابور چقدر گران‌بهاست که به جای اینکه بنشیند و اسبِ خیال را زین کنند و هرچه به ذهنش رسید، به هم ببافد، اوّل به سراغِ منابع قدیم رفته که ببیند اصلاً این حرف‌ها را خیام زده یا نه.

ایبنا

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...
در کشورهای دموکراتیک دولت‌ها به‌طور معمول از آموزش به عنوان عاملی ثبات‌بخش حمایت می‌کنند، در صورتی که رژیم‌های خودکامه آموزش را همچون تهدیدی برای پایه‌های حکومت خود می‌دانند... نظام‌های اقتدارگرای موجود از اصول دموکراسی برای حفظ موجودیت خود استفاده می‌کنند... آنها نه دموکراسی را برقرار می‌کنند و نه به‌طور منظم به سرکوب آشکار متوسل می‌شوند، بلکه با برگزاری انتخابات دوره‌ای، سعی می‌کنند حداقل ظواهر مشروعیت دموکراتیک را به دست آورند ...
نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...