هادی مشهدی | شهر کتاب


دوریس می لسینگ [Doris Lessing] نویسنده‌ی انگلیسی وبرنده جایزه‌ی ادبیات نوبل در سال ۲۰۰۷ میلادی است. او یازدهمین زن برنده جایزه نوبل ادبیات ومسن‌ترین برنده‌ی این جایزه بوده است. ادبیات داستانی لسینگ، به طورکلی به سه دوره تقسیم می‌شود: تم کمونیستی؛ به زمانی مربوط می‌شود که او به شکل رادیکال درباره‌ی مباحث اجتماعی نوشته است. لسینگ پس از سرکوب قیام مردم مجارستان به‌ وسیله‌ی ارتش سرخ در سال ۱۹۵۶ ضدکمونیست شد.تم روانشناسانه؛ و پس از آن تم صوفیانه.
در ادامه‌ی نشست‌های نوبل‌خوانی در مرکز فرهنگی شهر کتاب، نوبل‌خوانی با لسینگ، با محوریت رمان «فرزند پنجم» [The Fifth Child]، در آخرین یکشنبه‌ی شهریور ماه برگزار شد. در این نشست بلقیس سلیمانی و مجتبی گلستانی حضور داشتند.

فرزند پنجم با محافظه کاری نوبل گرفت دوریس لسینگ

محافظه‌کاری و دریافت نوبل
گلستانی، ضمن بیان دیدگاه صریح خود درباره‌ی رمان فرزند پنجم، به تببین رویکردهای ممکن در قبال نوبل‌خوانی پرداخت. وی تصریح کرد: می‌توان قاطعانه تاکید کرد، فرزند پنجم رمان خوبی نیست. به‌دنبال خواندن آن، مهم‌ترین نکته برای من، چگونگی اهدای نوبل به این نویسنده بود. پیش فرض‌هایی در این اثر هست تا نویسنده‌ی خود را به دریافت نوبل نائل آورد؛ آن‌ها چیزی نیستند جز محافظه‌کاری فرهنگی و ادبی. برای من به‌عنوان یک منتقد ادبی پرسشی پرتناقض مطرح است: با درنظر داشتن تئوری مرگ مولف، چرا می‌باید او را مورد پرس و سوال قرار داد؟ حتا اگر مولف را به مثابه یکی از مخاطبان اثر بپنداریم، باز هم این سوال مطرح است. نوبل‌خوانی نیز بر مبنای ایده‌ی مولف شکل گرفته است؛ جایزه‌ی نوبل به یک اثر ادبی اهدا نمی‌شود، به کسی اهدا می‌شود که مجموعه‌ای از متون را تحت نام خودش گرد آورده است. بر این اساس، آیا می‌باید در این نشست، تنها با این اثر رویارو شویم یا دوریس لسینگ؟ یا می‌باید این اثر را در گستره‌ی متنی بزرگ‌تر و وسیع‌تر با عنوان فرهنگ بازخوانی کرد؟

وی، برخی از ویژگی‌های رمان فرزند پنجم را برشمرد و تصریح کرد: این رمان می‌باید قصه‌ی فروپاشی یک خانواده را بازنمایی کند. به‌نظر من فرزند پنجم سه سطح روایی دارد. در ابتدا مصائب و مسائل یک زوج جوان در تشکیل خانواده و تولد فرزندان آن‌ها صورت‌بندی می‌شود؛ در این قسمت، آدم‌ها بسیار غریزی عمل می‌کنند. بخش دیگر رمان، با تولد فرزند پنجم خانواده، با ویژگی‌هایی نامتعارف، شکل می‌گیرد. در قسمت پایانی، ورود این فرزند به جامعه و وضعیت او از این حیث بازنمایی می‌شود. مهم‌ترین مشغله‌ی من در خواندن فرزند پنجم، شکل ورود این موجود نامتعارف به اجتماع است؛ چراکه در تحقق این امر می‌باید وضعیتی ایستا و مطلوب ساخته و پرداخته شود؛ مخاطب ‌باید این وضعیت را بپذیرد تا مقدمات فروپاشی آن فراهم شود.

گلستانی ادامه داد: فرزند پنجم، در انتها آن‌چنان ناتمام رها شده است، که موجبات نوشتن رمان دیگری در سال 2002 با عنوان «بن در جهان» را فراهم آورده است. بسیاری از منتقدان بر این آسیب تاکید کرده‌اند و گویا لسینگ در پاسخ به ایشان رمان یادشده را نوشته است. همان‌طور که گفته شد، این اثر فروپاشی یک خانواده را روایت می‌کند، اما سلطه‌ی شخصیت اصلی آن‌قدر زیاد است که مولف به نوشتن قصه‌ی دیگری درباره‌ی او مجبور می‌شود. به‌رغم همه‌ی تمهیدات نویسنده، هیچ مولفه‌ای با عنوان گره یا پرسش یا مساله‌ی اصلی در دو سطح اولیه‌ی رمان فرزند پنجم مطرح نمی‌شود؛ تا تولد فرزند پنجم خانواده این مساله همچنان باقی است؛ گویا با ورود این شخصیت، تازه قصه آغاز می‌شود.

وی، اشکال رویارویی با اثر ادبی را تشریح، و تاکید کرد: در مواجهه‌ی نقادانه با این اثر ‌باید بین دو مفهوم فاصله بگذاریم؛ اول این‌که رمان خود چه مفهومی را دنبال می‌کند یا چه می‌گوید؛ و دیگر این‌که منتقد باید چه مطلبی را بیان کند. رویکرد یا مساله‌ی اول یکی از معضلات نقد ادبی است که می‌تواند گریبان‌گیر منتقد شود؛ آن‌چه رمان می‌گوید و یا القا می‌کند، گاه منتقد ادبی را در محدوده‌ای قرار می‌دهد تا نتواند بسیاری از پیش‌فرض‌ها را کشف و بیان کند. در ادبیات فارسی رمان سترگی به‌نام بوف کور وجود دارد که خود حاوی پیام و فلسفه‌ای است؛ این مساله باعث شده است که هیچ‌گاه نقد بوف کور نوشته نشود؛ به‌نظر منتقد ادبی باید هوشیار باشد تا بتواند تاویل و تفسیر اثر را از نقد آن مجزا کند. منتقد ادبی نباید پیام رمان را به عنوان نتیجه‌ی نهایی در نقد بپذیرد.

گلستانی افزود: نکته‌ی اصلی این رمان، چگونگی شکل‌گیری شر در جهان است. شخصیت اصلی رمان فرزند پنجم، به عنوان کسی که خلوت و بنیان یک خانواده را درهم می‌ریزد، جلوه‌ای از شر است. به‌نظر می‌رسد این ایده‌ی کلی بر مبنای اسطوره‌ها شکل گرفته است؛ بر مبنای موجودی بیگانه در اسطوره‌ها که در دامن انسان پرورش داده می‌شود، اما در نهایت «عاقبت گرگ‌زاده گرگ شود». بنابراین، ایده‌ای مشخص و کلاسیک درباره‌ی شر وجود دارد. از بطن این نظریه به پیش‌فرض دیگری دست می‌یابیم: شخصیت فرد از بدو تولد او شکل گرفته است و وجود دارد؛ مولفه‌ها و عوامل اجتماعی و تربیتی این شخصیت را احاطه نمی‌کند؛ شر به مثابه یک غریزه در او وجود دارد. این نکات بر دیدگاهی ذات‌گرایانه، کلاسیک و اومانیستی درباره‌ی انسان دلالت دارند.

وی، نظرگاه‌های دیگری چون آن‌چه فوکو در نقد انسان مدرن طرح کرده است را در بررسی و در نقد فرزند پنجم کا‌رآمد دانست و در این‌باره تصریح کرد: از این منظر، فرزند پنجم گاهی از مسیر گفتمان خود خارج می‌شود؛ به زعم من در این مقاطع، رمان می‌شکافد و پیش‌فرض‌های اصلی خود را فاش می‌کند. ذیل این اثر می‌توان نظریه‌ی سوژه در جهان سرمایه‌داری، جامعه‌ی مدرن و محافظه‌کاری موجود در این جهان را دریافت. بر مبنای این نظریه اشخاصی ذاتا شریر هستند، که می‌باید از جامعه طرد شوند. شخصیت اصلی رمان فرزند پنجم از همین دست است؛ به هیچ روی نمی‌توان با او هم‌ذات‌پنداری کرد؛ ذاتا بد تصویر شده است و باید از جامعه‌ای که طالب نظم و آرامش است اخراج شود.

گلستانی ضمن شرح مصادیقی در تایید این معنا، افزود: این شخصیت هیچ دوستی ندارد، با هیچ‌کس ارتباطی برقرار نمی‌کند، قدرت مدرکه‌ای هم ندارد تا اوضاع و احوال اطرافش را دریابد، حتا کارهایی را که نمود اجتماعی دارند، بر اساس تقلید انجام می‌دهد؛ اگر می‌باید این شخصیت دوستانی داشته باشد، آن‌ها افراد شریر اجتماع هستند. این دست رویدادها در تایید پیش‌فرض‌های یادشده تعبیه شده‌اند.
وی، رویکردهای مولف را منجر به بازتولید پیش‌فرض‌های نظام حاکم بر جامعه‌ی مدرن و سرمایه‌داری دانست و افزود: نمی‌توان شکل و صورتی جز آن‌چه گفته شد برای شخصیت فرزند پنجم متصور شد، چراکه مولف بستری برای تحقق این امر فراهم نمی‌کند؛ ذات شخصیت همین است و می‌باید بر اساس پیش‌فرض‌های تعبیه شده شکل گیرد. اما می‌باید در نظر داشت، سازوکار طرد، از جایی غیر از جامعه سامان یافته است؛ به زعم فوکو، روابط قدرت در جامعه‌ی مدرن جاری و ساری است، و جامعه از فرد سوژه‌ی تحت انقیاد خود را می‌سازد. از این‌جهت، این رمان راه را بر تلقی‌های روان‌شناختی نسبت به انسان می‌بندد. امکان روان‌کاوی این شخصیت در بطن اثر، می‌تواند به عنوان یک سوال مطرح شود؛ بیشتر از این‌که راه‌کارهای روان‌کاوانه مدنظر باشد، راه‌کارهای پزشکی مطرح شده است.

گلستانی تاکید کرد: از این‌بابت گمان می‌رود، رمان فرزند پنجم عملا تولیدکننده و القاکننده‌ی پیش‌فرض‌های زندگی در جامعه‌ی مدرن است و ایده‌های موجود در روابط دانش و قدرت را بازتولید می‌کند. پدر و مادر این شخصیت نگاه خاصی به جنسیت و روابط اجتماعی دارند؛ آن‌ها برآمده از نسل رویدادها هستند؛ این رمان سه نسل و یا سه دهه را بازنمایی می‌کند؛ به‌زعم من این همه القاکننده‌ی معنایی دیگر است: حاصل و ثمره‌ی آن‌ها که جنبش‌های اجتماعی دهه‌ی شصت را شکل دادند، موجودی عجیب و نامتعارف چون شخصیت اصلی این اثر است.
وی در انتها ضمن اشاره به رویکردها و نظرگاه‌های پیشین مولف اظهار داشت: با پیش‌فرض‌های یادشده، فرزند پنجم، رمانی راه‌گشا، انتقادی و پیشرو محسوب نمی‌شود. گویی بیش‌تر آثار متاخر لسینگ در تقابل با آثار دوران جوانی‌اش (وقت گرایش به جنبش‌های مارکسیستی) نوشته شده است. این اثر بسیار مبتنی بر دیدگاه‌های شبه عرفانی و اسطوره‌شناسی است؛ یکی از پیام‌های آن مخالفت با جنبش‌های مارکسیستی است؛ به زعم نویسنده این‌دست جنبش‌ها نتیجه‌ای جز شر و بدی ندارد، گرچه می‌دانیم نتیجه‌ی اجتماعی آن‌ها در حوزه‌های مختلف اجتماعی در جوامع اروپایی و آمریکایی کم نبوده است.

فرزند پنجم با محافظه کاری نوبل گرفت دوریس لسینگ

خانواده و مفهوم شر
بلقیس سلیمانی، مباحث خود را حول معنا و کاربرد دو واژه‌ای که در ادبیات انگلیسی به مفهوم خانه دلالت دارد، آغاز کرد. وی اظهار داشت: تفاوت معنایی واژه‌های Home و House در رمان فرزند پنجم بسیار حائز اهمیت است. House به کالبد خانه گفته می‌شود و آن دیگری تثلیثی را متجلی می‌کند: خانه، خانواده و اجتماع. روابط و مناسبات خانواده هم با خانه مرتبط است و هم با اجتماع. هر دوی این واژه‌ها در فرهنگ و ادبیات انگلیسی بسیار اهمیت دارد. خانه، در معنای فیزیکی آن، در ادبیات انگلیسی هویت و شخصیت دارد؛ مبین طبقه، طیف، چگونگی تفکر، دوره و المان‌های فرهنگی متعدد است؛ بنابراین بر واژه‌ی House تاکید بسیار شده است.
وی، با توجه به این معانی، شکل کاربست آن‌ها در رمان فرزند پنجم را بررسی کرد و ادامه داد: در ابتدای داستان، یک خانه خریداری می‌شود و می‌باید بیانگر استقرار خانواده و روابط و مناسبات اعضای آن باشد؛ بنابراین هر دوی معانی یادشده در این اثر از اهمیتی به‌سزا برخورد است. بر اساس رای تودوروف، در فرزند پنجم، ابتدا وضعیت استقرار، بر مبنای خرید خانه تعریف می‌شود؛ بر همین اساس وضعیت ناپایدار با تولد فرزند پنجم آغاز می‌شود، صرف‌نظر از این‌که رای تودوروف در قسمت پایانی این اثر محقق نمی‌شود، به این معنا که تعادل و استقرار اولیه به رمان باز نمی‌گردد.

سلیمانی افزود: در فرهنگ غربی هیچ‌چیز به اندازه‌ی نهاد خانواده اهمیت ندارد؛ این رمان، رمان خانواده است. هیچ عاملی نمی‌باید امنیت، آرامش و هویت خانواده را مخدوش کند. هرآن‌چه می‌باید این عوامل را متاثر سازد، طرد می‌شود. مساله‌ی لسینگ، ذات بد یک انسان نیست، بلکه اهمیت خانواده است. از دیگر مفاهیم اصلی فرزند پنجم، مفهوم وظیفه است. این مفهومی تقریبا سیال است، چراکه آن‌چه با آن تعریف شده است، نمی‌تواند در مقابل نهادی عظیم‌تر باعنوان خانواده موثر باشد. از این روی اصولا تکیه‌ی این رمان بر مفهوم خانواده است.
سلیمانی، جایگاه مساله‌ی شر در رمان لسینگ را تبیین کرد و اظهار داشت: این مفهوم نیز یکی از عوامل تهدید خانواده است. در گستره‌ی ادبیات غرب، نمونه‌های متعدد دیگری که بازگوی تاثیرات مفهوم شر بر بنیان خانواده هستند، دیده می‌شود؛ از آن جمله می‌توان به دراکولا اشاره کرد. در این گونه‌ها همواره نیرویی رعب‌آور و مخفی برای تهدید خانواده وجود دارد.

وی ادامه داد: به زعم بسیاری از صاحب‌نظران، رمان فرزند پنجم نیز در ژانر وحشت قرار دارد. به معنای امروزین کلمه و با درنظر داشتن معیاری چون سینمای هالیوود، می‌باید این نظر را رد کرد؛ چراکه المان‌های ژانر وحشت در آن وجود ندارد؛ کاملا رئالیستی است و به‌ زعم بسیاری از صاحب‌نظران، پی گرفتن مساله‌ی خانواده، خود می‌تواند در بروز این رویکرد موثر باشد. با این همه عواملی در فرزند پنجم وجود دارد که باعث ترس مخاطب می‌شود؛ تعلیق موجود در آن خود می‌تواند این ویژگی‌ را رقم بزند؛ به‌ویژه این‌که ما توام با شخصیت‌ها ترس را درک می‌کنیم. مساله‌ی دیگر این‌که داستان در زمان حال اتفاق می‌افتد و فضایی باورپذیر دارد؛ این امر نیز در بروز وضعیت ترسناک موثر است. اصولا آدمی آن‌گاه دچار ترس می‌شود که عقل و قوه‌ی فاهمه‌ی او نتواند، همراهی‌ش کند و علل و دلایل مقبولی را بازشناسد.
سلیمانی، کاربست مفهوم «فقدان» در فرزند پنجم را از دیگر خصایص آن ذکر کرد و افزود: به‌نظر می‌رسد تودوروف مباحث خود را بر اساس نظریه‌ی فقدان پایه گذارده است. برخی آثار بیان کننده‌ی نوعی فقدان هستند؛ فرزند پنجم به دنبال بازنمایی فقدان امنیت و آرامش در خانواده است؛ تودورف نیز در بررسی مساله‌ی روایت، همین مساله را مدنظر دارد.

................ هر روز با کتاب ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...