شهر از منظر نظریه | شرق


ادعای دیوید هاروی [Harvey, David] در کتاب «تجربه شهری» [The urban experience] ساختن نقطه اشرافی است که از آن بتوان فرآیندهای شهری را دید و به‌واسطه آن، شهر را در ذهن به تصرف آورد. این امر ما را به مشغله سخت ذهنی وامی‌دارد. این مشغله به تمهید دستگاه نظری راه می‌برد که از مجرای آن می‌توان شهر را به ‌‌عنوان یک کل درک کرد و همزمان آشفتگی‌‌های متعددی را ارزیابی کرد که تجربه‌ شهری همواره مستعد آن است. به همین منظور هاروی به دنبال نوعی فرانظریه درباره‌ فرآیند شهری است.


تجربه شهری دیوید هاروی [Harvey, David]  [The urban experience]

او در این کتاب به فرانظریه مارکسی اتکا دارد. به‌زعم وی این فرانظریه از ظرفیت مواجهه با موضوعات متنوع، نظیر شکل‌‌گیری محیط مصنوع و طرح معماری، فرهنگ خیابانی‌ و خرده‌سیاست‌ها، اقتصاد شهری و سیاست به ‌علاوه‌ نقش شهری‌ شدن در جغرافیای تاریخی غنی و هم‌تافته سرمایه‌‌داری بهره‌‌مند است. بنیان سیاسی این فرانظریه، انتقادی است و اهدافش نه‌فقط ارتقای شرایط زندگی محرومان بلکه کشف مرزهای رهایی انسان به مفهوم عام آن است.

هاروی ادعا می‌کند در این کتاب کوشیده است تمامی جعبه‌‌های خالی نظریه مارکسی، نظیر شکل‌‌گیری سرمایه‌ ثابت و محیط‌های مصنوع، تملک، کارکرد پول، اعتبارات، بحران‌های مالی و نظایر آن را پر کند. از طرفی او معتقد است که مارکسیست‌ها فاقد نگاهی هستند که تولید و کنترل فضا را بخش جدایی‌‌ناپذیر از نظریه‌اجتماعی بدانند. او می‌نویسد: مارکس قطعا زمان را بر فضا ارجحیت داد و تمایل داشت مساله‌ تفاوت جغرافیایی را به‌سان عوارض ناخواسته کنار بگذارد. ماتریالیسم تاریخی برای تجویز بررسی دگرگونی‌های تاریخی ظهور کرد اما از چگونگی تولید جغرافیای سرمایه‌داری غفلت کرد.

هاروی معتقد است که شهر در کنار مقیاس‌هایی چون مناطق، دولت-ملت‌ها و بلوک‌های قدرت، از جمله مقیاس‌های فضایی است که می‌توان در آن تولید آرایه‌های فضایی، سازمان اجتماعی و آگاهی سیاسی را بررسی کرد. درواقع تاکید او بر ایده‌ شهری‌شدن به‌مثابه‌ ابژه نظری خاص برای تحلیل در جغرافیای تاریخی سرمایه‌داری است. هاروی می‌نویسد: مارکس اصرار دارد سرمایه را باید چونان نوعی فرآیند و نه تجسم یک چیز تصور کرد. شهری‌شدن مطالعه‌ فرآیندی است که از طریق تولید چشم‌اندازهای فیزیکی، اجتماعی و تولید شیوه‌های متمایز عمل و اندیشه در میان کسانی که در شهرها زندگی می‌کند، تبیین می‌شود. شهری‌شدن در پیوند با فرآیندهای گردش سرمایه، جریان‌های در حال تغییر نیروی کار، کالا و سرمایه؛ سازمان فضایی تولید و دگرگونی مناسبات زمانی-فضایی، جابه‌جایی اطلاعات، تعارضات جغرافیایی میان ائتلاف‌های طبقاتی سرزمین‌مبنا و غیره قرار دارد.

تمرکز بر ویژگی‌های فرآیند شهری است که به هاروی اجازه می‌دهد دیدگاه متمایز دیگری در چهارچوب کلی فرانظریه‌ مارکسی بسازد که می‌توان از مجرای آن تمامی پدیده‌هایی را که در غیر این صورت، مبهم باقی می‌ماندند، تحلیل کرد. برای مثال در خصوص بت‌انگاری کالا، او معتقد است: نمی‌توان تنها از تجربه‌ خرید در سوپرمارکت به‌سان راهی برای درک چگونگی بازتولید زندگی هرروزینه‌ بهره برد. نمی‌توان اثری از بهره‌کشی را در کاهو و طعم جدایی نژادی را در میوه‌های آفریقای‌جنوبی یافت. باید به پس‌پشت نمودهای ظاهری، افشای بت‌انگاری کالاها در بازار رجوع کرد و نظریه‌ عمومی چگونگی تولید کالاها، مبادله و مصرف را به‌منظور ارزیابی دقیق شرایط فنی و روابط اجتماعی که باعث تامین غذای ما می‌شوند تدوین کرد. هاروی به‌دنبال فهم نیروهایی است که فرآیند شهری و تجربه‌ شهری را در نظام سرمایه‌داری قالب می‌زنند. تمرکز وی بر موضوعات پول، فضا و زمان است. از این‌رو است که هاروی معتقد است نفس هستی پول در مقام میانجی مبادله‌ کالایی، معانی فضا و زمان را در زندگی اجتماعی دگرگون و تثبیت می‌کند.

درواقع عمده مقالاتی که در این مجموعه گرد آمده روایت تعدیل‌شده و مختصر دو کتاب دیگر هاروی یعنی «شهری‌شدن سرمایه» و «آگاهی و تجربه شهری» است و مصادیقی برای شیوه مشاهده‌ او. او همچنین برای قوام‌بخشیدن به نظریه خود، از دیکنز، امیل زولا، انوره بالزاک، کسینگ، درایزر و دیگران بهره برده و آثار این نویسندگان را همزمان به مثابه ادبیات، نظریه‌ اجتماعی، تاریخ و شرح جامعه معاصر می‌بیند.

هاروی ادعا می‌کند که با اتکا بر مطالعات تاریخی و جغرافیایی از سکوهای آزمایشی است که می‌توان قدرت فرانظریه‌ مارکسی را به آزمون کشید. ربط و مناسبت سیاسی معاصر، به‌ویژه تعهد مارکسیسم به رهایی انسان از راه تحولات سیاسی و اقتصادی، دیگر سکوی آزمایش است. نومیدی قابل توجه دهه‌های 70 و 80 درخصوص عملیاتی‌بودن پروژه‌ مارکسیستی و تردیدها در خصوص این نظریه به تدارک نظریه‌ای جامع‌تر منجر شد. هاروی می‌نویسد: تمییز میان دلایل مطلوب و نامطلوب تردید یادشده، حایز اهمیت است. خیز بلند انتشار آثار مارکسیستی از اواسط دهه‌ 1960، ابتدا باید سنت اندیشیدن را که با ظهور فاشیسم و جنگ سرد در غرب و استالینیسم در شرق سترون شده بود، احیا و سنت‌های نوینی را مناسب شرایط معاصر ابداع می‌کرد. به‌زعم هاروی فضاهای خالی زیادی در دستگاه نظری مارکسی وجود دارد که باید برای تجهیز آن کوشید. برای مثال تحلیلگران شهری ‌باید مسایل مبتلابه اهمیت سازمان فضایی، اختیارات دولت‌های محلی، جنبش‌های اجتماعی شهری، مساله مصرف جمعی در موقعیت‌های شهری و نظایر آن را پیگیری و در بدنه نظریه‌پردازی مارکسی تزریق کنند.

هاروی تاکید می‌کند: بر این باورم که ادعای نظریه‌ مارکسی برای تمهید ایمن‌ترین راهنما در تدوین نظریه‌ رادیکال و رادیکالیزه‌کردن اقدامات، هنوز پابرجاست. هاروی وظیفه‌ اردوگاه مارکسی را به اجمال تعمیق و تدقیق نظریه برای دستیابی به قلمروهایی می‌داند که تاکنون ناشناخته باقی مانده‌اند و تعریف کنش‌های جدید اجتماعی و تزریق آنها به پروژه‌ رهایی‌بخش سوسیالیسم می‌داند. هرچند معتقد است که هیچ‌کس نمی‌تواند مدعی آن باشد که عمل ‌باید در انتظار اصلاح نظریه بماند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...
در کشورهای دموکراتیک دولت‌ها به‌طور معمول از آموزش به عنوان عاملی ثبات‌بخش حمایت می‌کنند، در صورتی که رژیم‌های خودکامه آموزش را همچون تهدیدی برای پایه‌های حکومت خود می‌دانند... نظام‌های اقتدارگرای موجود از اصول دموکراسی برای حفظ موجودیت خود استفاده می‌کنند... آنها نه دموکراسی را برقرار می‌کنند و نه به‌طور منظم به سرکوب آشکار متوسل می‌شوند، بلکه با برگزاری انتخابات دوره‌ای، سعی می‌کنند حداقل ظواهر مشروعیت دموکراتیک را به دست آورند ...
نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...