چه کسی به در‌خون غلتیده‌ها جایزه می‌دهد؟* | اعتماد


«او خودش تبدیل به یک شخصیت ادبی شده است. یک‌جور موسیقایی دارد و مطمئنا مانند شعرهایی که در نوشته‌های او می‌بینیم، بال می‌زند... او پرنده ادبیات مکزیک است.»
این جمله‌ای است که اکتاویو پاز درباره النا پونیاتوسکا [Elena Poniatowska] گفته است؛ یکی از معدود بازماندگان نسل سوم نویسندگان مکزیکی، نسلی که شامل کارلوس فوئنتس، خوزه امیلیو پاچکو و کارلوس مونسیوایس می‌شود. پونیاتوسکا یکی از موثرترین روزنامه‌نگاران و نویسندگان مکزیک است. هر چند او در مکزیک به دنیا نیامده، اما خود را متعلق به این کشور می‌داند و می‌گوید: «مکزیک از آنِ کسانی است که می‌خواهند مکزیکی باشند.»

النا پونیاتوسکا [Elena Poniatowska]

او از پدری لهستانی‌تبار فرانسوی و مادری مکزیکی متولد شد. سال 1942 که آتش جنگ جهانی دوم افروخته شده بود، النای 10 ساله همراه خانواده‌اش به مکزیک مهاجرت کرد. ایران در آن سال‌ها درگیر استعفای رضاشاه پهلوی بود و جامعه روزهای خونینی را پشت سر گذاشته بود. ادبیات در ایران تحت تاثیر مشروطه بود و آرام آرام به سمت دوره‌ای درخشان پیش می‌رفت. در آن سال کشورهای بسیاری درگیر جنگ بودند، اما زندگی همچنان جریان داشت و نوزادانی متولد می‌شدند که برخی از آنها سال‌ها بعد دنیای هنر و ادبیات را به تسخیر درآوردند. ایزابل آلنده، باب راس، مارتین اسکورسیزی و... به دنیا آمدگان آن سالند.

پونیاتوسکا، در سال‌های کودکی و نوجوانی، مکزیک و زبانش را از طریق مردم و خدمتکاران‌شان شناخت. 11 سال بعد در 1953 او از مرکز نویسندگان مکزیک کمک‌هزینه‌ای دریافت کرد تا 365 روز سال مصاحبه کند. تمرینی که تبدیل به گنجینه‌ای برای او شد تا داستان و ناداستان بنویسد و تبدیل به یکی از بزرگ‌ترین راویان تاریخ شفاهی مکزیک شود. راوی‌ای که گوشش شنوای صدای خاموشان و مظلومان و هنرمندان و قلمش فریاد رسای آنان شد.

النا پونیاتوسکای 91 ساله، چند روز پیش برنده جایزه کارلوس فوئنتس در سال 2023 معرفی شد؛ جایزه‌ای که به یاد نویسنده بزرگ مکزیکی، «کارلوس فوئنتس» سال ۲۰۱۲ با هدف معرفی آثار کسانی است که از طریق نوشته‌های خود، ادبیات جهانی را با شعرها، رمان‌ها، مقاله‌ها و داستان‌های خود غنی می‌کنند، پایه‌گذاری شده است. پونیاتوسکا چهارمین نویسنده زنی است که این جایزه را دریافت می‌کند. پیش از او، مارگو گلانتز مکزیکی، دیاملا التیت شیلیایی و لویزا والنسولا آرژانتینی نویسندگان زنی بودند که این جایزه را بردند. ماریو بارگاس یوسا، نویسنده‌ای بود که در اولین سال برگزاری رقابت‌های جایزه کارلوس فوئنتس انتخاب شد. در سال 2013 پونیاتوسکا جایزه سروانتس را هم که به عنوان نوبل اسپانیایی شناخته می‌شود از آن خود کرد. نویسنده زن مهم دیگری که این جایزه را دریافت کرده، ایزابل آلنده است.

پونیاتوسکا در یکی از مصاحبه‌های خود خطاب به نویسندگان جوان گفته: «بنویس، بنویس، بنویس. یک روز پس از این همه نوشتن، صفحه‌ای را پیدا می‌کنید که از نوشتن آن شگفت‌زده می‌شوید و باور نمی‌کنید که شما آن را نوشته‌اید. بنویسید و بخوانید؛ بنویسید و بخوانید تا مطلع و هوشیار باشید.» او معتقد است وظیفه یک نویسنده این است که نسبت به وقایع حساس باشد، اطلاع‌رسانی کند، آمران قتل را به چالش بکشد و در جهت حقوق قربانیان قلم بزند. به مناسبت دریافت جایزه سال 2023 کارلوس فوئنتس، نگاهی به جهان داستانی و زندگی ادبی النا پونیاتوسکا انداخته‌ایم.

سبک پونیاتوسکا

آنچه النا پونیاتوسکا را در ادبیات مکزیک از سایر نویسندگان متمایز می‌کند، ژانر وقایع‌نگاری اوست؛ ژانری که آثار او را تبدیل به تاریخ شفاهی تلطیف شده با تکنیک‌های داستان‌نویسی کرده است. می‌توان گفت آثار او آونگی بین واقعیت و داستان است؛ دیالوگ‌هایی حاصل گفت‌وگوهایش با مردم، جهانِ داستانی برگرفته از مصاحبه‌ها و گزارش‌های میدانی‌اش و متون ترکیبی که نتیجه گزارش‌های واقعی و داستان‌های تخیلی اوست. ویژگی آثار النا پونیاتوسکا، زبان محاوره‌ای اوست؛ زبانی زنده و درخشان که با ضرب‌المثل‌ها و کنایات و لطیفه‌های مکزیکی درهم‌تنیده شده است. هر چند اسپانیایی زبان دوم پونیاتوسکاست، اما هفتاد سال نوشتن به این زبان، آن را تبدیل به زبان اولش کرده است. بسیاری از منتقدان ادبی معتقدند رمان‌های پونیاتوسکا در دهه 1990، رمان‌های درخشانی در کارنامه آثار این نویسنده هستند. هر چند در میان آثار او، رمان‌ها، زندگینامه‌ها و داستان‌های کوتاه خوب کم نیستند؛ از جمله آنان می‌توان به «دیه‌گوی عزیز کیلا تو را در آغوش می‌کشد» که نشر نی سال 98 با ترجمه طلوع ریاضی آن را روانه بازار کرد، «لئورا» که درباره لئورا کارینگتون، نقاش انگلیسی است، «عاشق لهستانی» و «پوست بهشت»، «شب می‌آیی»، «سکوت قوی است»، «تمام مکزیک» و «خوان سوریانو، فرزند هزار ساله» اشاره کرد. در آثار این نویسنده می‌توان اصطلاحات و فرهنگ فراموش شده مکزیکی را یافت؛ کلاژی هنری از آداب و رسوم و وقایع تاریخی و فرهنگی مکزیک. از سوی دیگر تمرکز پونیاتوسکا در آثارش بر حاشیه‌نشین‌ترین ِ مکزیکی‌هاست: زنان و فقرا که با هم بیش از نیمی از جمعیت مکزیک را تشکیل می‌دهند، کسانی از بلایای طبیعی و فساد آسیب دیده‌اند، زندگی روزمره طبقه کارگر و... .

لیلوسِ عزیز در جوارِ فوئنتس

اولین رمان او سپتامبر 1954 منتشر شد: لیلوس کیکوس. این کتاب شامل دوازده داستان کوتاه درباره دختری به نام «لیلوس» است که دیدگاه‌ها و ذهنیات یک دختر را در سال‌های رشدش نسبت به وضعیت جامعه نشان می‌دهد. هر چند آن روزها «فمینیسم» در جامعه مکزیک شناخته شده نبود، اما می‌توان این رمان را یک رمان فمینیستی تلقی کرد؛ شرح زندگی دختری که تلاش می‌کند از حقوق زنان که به قول خودش اجازه ندارند همه گناهان مردان را مرتکب شوند، دفاع می‌کند. پونیاتوسکا، خود را یک فمینیست می‌داند و معتقد است: «شجاعت زنان، ارزشی است که هنوز باید برای آن مبارزه کرد.»

پونیاتوسکا این مجموعه داستان را همراه با تصویرگری لئونورا کارینگتون منتشر کرد؛ نقاشی که بعدها رمان «لئونورا» را بر اساس زندگی‌اش نوشت.

یک‌سال قبل از انتشار اولین رمان پونیاتوسکا، او در یک مهمانی با کارلوس فوئنتس آشنا شد و همان سالی که رمان «لیلوس کیکوس» منتشر شد، کارلوس فوئنتس اولین مجموعه داستان کوتاه خود را با نام «روزهای نقابدار» منتشر کرد. این مجموعه شامل شش داستان است که «چاک موول» به عنوان شناخته‌شده‌ترین و درخشان‌ترین داستان این مجموعه معرفی شده.

مهم‌ترین اثر؛ شب تلاتلولکو

پونیاتوسکا شب دوم اکتبر سال 1968 درحالی که پسرش فقط چهار ماه داشت از کشتار خونین دانشجویان باخبر شد. او بلافاصله به محل درگیری رفت و حاصل پرسه‌زنی بر سنگفرش‌هایی که هنوز لکه‌های خون بر آن تازه بود، گوشه و کنارش لنگه‌کفش‌‌ها دیده می‌شد، صدای گریه و مردمانی که پی گمشده‌شان می‌گشتند همه جا را گرفته بود و مصاحبه‌های بعد از آن تبدیل به یک ناداستان ماندگار در تاریخ مکزیک شد: «شب تلاتلولکو».

این نویسنده با شاهدان عینی گفت‌وگو کرد و خرده روایت‌های دانشجویان، معلمان، خانواده‌ها، زندانیان سیاسی، مقامات دولتی، اخبار تلویزیون، پلیس، کاسبان و حتی چهره‌های ادبی و سیاسی معروف مانند کارلوس فوئنتس و اوریانا فالاچی را با اشعاری از اکتاویو پاز و روزاریو کاستلانوس و شعارهای سیاسی و عکس‌های سیاه و سفید منتشر کرد. این کتاب، صدای بلند جنبش دانشجویی است که به ‌طرز وحشیانه‌ای سرکوب شد.

پونیاتوسکا برای نوشتن و چاپ این کتاب بارها تهدید شد، اما دست از کار نکشید. او در سال1971 برای این کتاب برنده جایزه ادبی خاویر ویلاوروتیا در مکزیک شد، اما از دریافت آن خودداری کرد و خطاب به رییس‌جمهور وقت گفت: «چه کسی به آنها که در تلاتلولکو در خون غلتیدند، جایزه می‌دهد؟»

نشر کتاب دیدآور به تازگی (1402) این کتاب را با عنوان «قتل عام در تلاتلولکو (به شهادت تاریخ شفاهی)» ترجمه زهرا نعیمی منتشر کرده است.

وقایع‌نگاری سرکوب، زلزله و مفقودالاثرها

در کنار «شب تلاتلولکو» وقایع‌نگاری‌های دیگری از پونیاتوسکا تا 2004 منتشر شد که از اهمیت زیادی در تاریخ شفاهی مکزیک برخوردار است. او چندین دهه با مردان و زنان محتلفی گفت‌وگو و صدای‌شان را به دایره‌المعارف تاریخ فرهنگی مکزیک تبدیل کرده است. از جمله این کتاب‌ها می‌توان به وقایع‌نگاری زلزله سال 1985 مکزیک اشاره کرد. پونیاتوسکا حدود سه ماه در کنار زلزله‌زدگان ِ عزادار و بی‌خانمان زندگی کرد تا شرح حال آنها و ناکارآمدی اقدامات دولت وقت را بنویسد و حاصل آن تبدیل شد به کتاب «هیچ‌ چیز، هیچ‌ کس؛ صداهای زلزله مکزیکوسیتی».

شاهکار النا؛ زن ِ مردم و زن مستقل

«تا زمانی که تو را ببینم عیسای من» یکی از شاهکارهای النا پونیاتوسکاست که سال 1969 منتشر شد. شخصیت اصلی این رمان که تبدیل به یکی از شخصیت‌های دوست‌داشتنی ادبیات مکزیک شده بر اساس زندگی واقعی «جوزفینا بوهورکز» ساخته شده است. زنی که پونیاتوسکا او را در رختشویخانه دید و مدت‌ها هر چهارشنبه از ساعت چهار تا شش عصر به خانه‌اش ‌رفت تا درباره زندگی‌اش با او گفت‌وگو کند. این شخصیت تبدیل به نماد ادبی نیمه دوم قرن بیستم شده است. پونیاتوسکا در شرح ساخت شخصیت اصلی این رمان گفته در شخصیت این داستان، ویژگی‌های یک زن واقعی برجسته شده است که تصویر سنتی زن مکزیکی را پس زده؛ ویژگی‌هایی مانند سرکشی، استقلال‌طلبی و جنگجویی. پونیاتوسکا، زنی را در این داستان به مخاطب خود معرفی می‌کند که برای بقا و شکوفایی در جامعه مردسالار تلاش می‌کند.

برخی منتقدان و نویسنده‌ها این اثر را با داستان «مرگ آرتمیو کروز» اثر کارلوس فوئنتس موازی می‌دانند؛ داستانی درباره یک دهقان که از انقلاب برای به دست آوردن قدرت و ثروت سوءاستفاده می‌کند، صدای یک مرد خیانتکار موازی با داستان پونیاتوسکا و صدای یک زن که از انقلاب گذر کرده است.

* عنوان مطلب جمله‌ای است که پونیاتوسکا در سال 1971 با نپذیرفتن جایزه ادبی «خاویر ویلاوروتیا» خطاب به رییس‌جمهور وقت مکزیک گفت.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...
در کشورهای دموکراتیک دولت‌ها به‌طور معمول از آموزش به عنوان عاملی ثبات‌بخش حمایت می‌کنند، در صورتی که رژیم‌های خودکامه آموزش را همچون تهدیدی برای پایه‌های حکومت خود می‌دانند... نظام‌های اقتدارگرای موجود از اصول دموکراسی برای حفظ موجودیت خود استفاده می‌کنند... آنها نه دموکراسی را برقرار می‌کنند و نه به‌طور منظم به سرکوب آشکار متوسل می‌شوند، بلکه با برگزاری انتخابات دوره‌ای، سعی می‌کنند حداقل ظواهر مشروعیت دموکراتیک را به دست آورند ...
نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...