یاسر نوروزی | شهروند
بهاره نوربخش متولد 1355 است و زبان و ادبیات فرانسه خوانده است. به ادبیات فانتزی چنان علاقهمند است که برای نوشتن 5 جلد رمان «شیگانهوس» و «پریاموس» و «سهگانه نبرد»، 18 سال وقت گذاشته است. آثار دیگری نیز در کارنامه خود دارد؛ از جمله «کابوس عمارت اربابی» و «عطر قالی؛ نسیم عشق». در این گفتوگو سراغ آثارش رفتیم چراکه مخاطبانش رو به افزایش هستند و در نمایشگاه کتاب هم از آثارش استقبال شده بود. خودش این روند را امیدوارکننده میداند؛ هرچند دشواریهای فراوانی هم در طول کار داشته که در این گفتوگو به آنها اشاره کرده.
سه کتاب با عنوان «سهگانه نبرد»: «پگوتاس»، «تولیباس» و «مرگاس». اول میخواهم بدانم نوشتن این سه جلد چقدر زمان برد؟
نوشتن مجموعه فانتزیام خیلی وقت برد چون اتفاقات زیادی در حین نوشتنش رخ داد. یکی از بدترین اتفاقات این بود که بعد از دو سه سال کار و نوشتن دو جلد از کتاب در اثر یک اتفاق، کامپیوتر و داستانم از بین رفت و من مجبور شدم آن دو جلد را دوباره از اول بنویسم که کار بسیار سختی بود.
بدترین اتفاقی که میتواند برای یک نویسنده بیفتد!
بله متأسفانه. در کل چیزی نزدیک به 18 سال وقت صرف این مجموعه کردم که البته فقط همین 3 جلد نیست. قبل از این سهگانه، دو کتاب مستقل دیگر وجود دارد به نامهای «شیگانهوس» و «پریاموس». در واقع این 5 کتاب در کنار هم روایت یک بازه هزار ساله از تاریخ گمشده زمین هستند.
اسامی این کتابها و بعضی کاراکترها از کجا آمدهاند؟ چون حدس زدم شاید تغییریافته بعضی کلمات کهن خودمان باشند. درست است؟
یکی از نکاتی که خیلی نظر مخاطبان را جذب میکند همین اسامی نامتعارف کتابها هستند. همه اسامی موجود در کتابها، غیر از اسامی افسانهای و اساطیری، ساخته خودم هستند. برخیشان مفهوم دارند یا به نکتهای اشاره میکنند. مثلا «مزداتا» که یک نام اصیل ایرانی است به معنای آفریده اهورامزدا. یا «پالوس» نام یک سنگ است که قدرتش یک شهر بندری را روی هوا نگه داشته. در واقعیت «پالوس» نام دو شهر بندری است؛ یکی در آمریکا و دیگری در ایتالیا. برخی اسامی هم صرفاً خوشآوا بودهاند و مفهوم خاصی ندارند؛ مثل اسم شخصیت اصلی ماجرا، شیگانهوس، نوه خونخوار ابلیس که تلفظ نامش برای اکثر مخاطبان سخت است.
رمان اول با یک نمای معرّف شروع میشود؛ از مردمانی در بند و گرفتار نیروی شَرّ. طبیعتا در مقابل این نیروی شر، تقابلی به شکل نیروی خیر تعریف میشود و بعد قرار است ما کشمکش بین این دو را ببینیم. پیشزمینه ساخت چنین جهانی اما یکی از دشواریهای کار نویسنده ژانر فانتزی است. ایده اولیه از کجا آمد و چطور برای خلق این فضا پیش رفتید؟
پیدا کردن ایده اولیه بیاندازه سخت بود. 3 سال دنبال یک ایده نو میگشتم که کسی در موردش چیزی ننوشته باشد و در نهایت داستان از یک ایده کوچک نه چندان جدی شروع شد. از نوه ابلیس که زاده شده بود تا بشر را به بند بکشد. نمیخواستم برای داستان یک جهان دیگر خلق کنم، جایی در ناکجا آباد، بُعدِ دیگر، سیارهای دیگر یا هر چیزی که ربط داستان به دنیای ما را قطع کند؛ میخواستم داستان در دنیای خودمان باشد و برای همین دست گذاشتم روی اول تاریخ بشریت، زمانی که ما از آن اطلاعات مکتوب نداریم. بعد اجازه دادم «شیگانهوس» برایم تصمیم بگیرد و دنیایش را بسازد. جلد اول کتاب را با استفاده از اطلاعات عمومی خودم نوشتم و بعد به مشکل برخوردم. از آنجا بود که رفتم دنبال اسطوره و افسانهخوانی. سالها خواندم و سعی کردم از هر نکته ریز جذابی در داستان استفاده کنم.
از اول در ذهنتان بود که کتابها به شکلی دنبالهدار نوشته شوند؟ چون در پایان رمان اول، فضا بهنوعی در بازگشت قهرمان به زمین، گویی باز گذاشته میشود.
من اول برنامه داشتم که داستان را به شکل یک مجموعه 7 جلدی پیدرپی بنویسم. 4 جلدش را هم نوشته بودم اما بعد که برای چاپش اقدام کردم با ایده خوب و درست آقای خداپناهی، مسئول محترم نشر «بهنام»، ساختار کلی اثر را در هم ریختم و داستان را از شکل یک کتاب چندجلدی دنبالهدار درآوردم. برای شروع «شیگانهوس» را نوشتم که در واقع یک تاریخچه است در مورد نوه ابلیس از تولد تا زمانی که به قدرت مطلق میرسد. بعد کتاب پریاموس را نوشتم که به اتفاقات رخداده در عالم هستی از زمان رانده شدن ابلیس از بهشت تا روز تولد «شیگانهوس» اختصاص دارد. این دو کتاب در کنار هم اطلاعات مفیدی به خواننده میدهند تا بدانند چرا جهان در سهگانه نبرد این اندازه عجیب و ترسناک است. بعد هم بدنه اصلی ماجرا را در قالب سه کتاب پیدرپی «پگوتاس»، «تولیباس» و «مرگاس» شرح دادم. وقایع رخداده در سهگانه نبرد، ۴۳۰ سال بعد از اتفاقات کتاب «شیگانهوس» رخ دادهاند؛ پس منطقی است که به شکل یک کتاب جداگانه روایت شوند.
استقبال مخاطبان از آن چطور بود؟ پیشفرضهای خودتان به چه شکل بود؟ برای فروش چه حدسی میزدید و آیا حدستان محقق شد؟
من از استقبال مخاطبان راضیام. استقبال از فانتزی وطنی با استقبال از کتابهای معمولی عاشقانه یا جدی بسیار متفاوت است چون تعداد بسیار زیادی از افراد کتابخوان اصلا ذهنیتی نسبت به چیستی فانتزی ندارند، علاقهای هم ندارند که بدانند و بخوانند ولی اینکه میبینم بخش بزرگی از مخاطبان این مجموعه را کسانی تشکیل میدهند که فانتزیخوان نبودهاند و این داستان در واقع اولین تجربهشان در این ژانر است، برایم بسیار ارزش دارد. ما در ایران با آن استقبالهای میلیونی مردم جهان از فانتزی فرسنگها فاصله داریم و باید خیلی خیلی صبور باشیم.
کلا ادبیات فانتزی را در ایران چطور ارزیابی میکنید؟
در چند سال اخیر که وارد عرصه کار حرفهای شدهام، اتفاقات خوبی را در زمینه فانتزی میبینم. خوشبختانه نویسنده جوان با استعداد زیاد داریم. درست است که در مقایسه با نویسندگان کتابهای رئال، تعداد ما بسیار بسیار اندک است، اما من به آینده ژانر فانتزی خیلی امیدوارم. سالبهسال به تعداد مخاطبان اضافه میشود که این خیلی اتفاق خوبی است. روند پیشرفتمان کند ولی امیدوارکننده است.
اگر بخواهید سه نمونه آثار ایرانی را در این زمینه معرفی کنید، چه کتابهایی را اسم میبرید؟
اگر بخواهم کتاب نام ببرم اول باید از کارهای اساتید به نام این ژانر آقایان سیامک گلشیری و آرمان آرین بنویسم که بسیار مشهور و پرطرفدار هستند ولی اجازه بدهید سه اثر از نویسندگان تازهواردتر به ژانر فانتزی را برایتان بگویم. کتاب «کوازار» اثر خانم پونه سعیدی از نشر «موج». سهگانه «نفرین بال سوخته» اثر خانم زهرا افشار زیبا از نشر «کتابسرای تندیس» و «دختر آن سوی آینه» اثر خانم الیستا آقایی باز هم از «کتابسرای تندیس».