رویای دیگری بودن... | اعتماد
جنون پاموک با نبوغ توام است! اومبرتو اکو
اورهان پاموک اعتراف میکند تمام شخصیتها در رمان «خانه خاموش» [Sessiz ev یا Silent House] بازتابی از او و احوالات متفاوت درونیاش است: «کودکیام همواره با این تصور گذشت که اورهانی دیگر در خانه دیگری است.»
اورهان پاموک، نویسنده نوبلیست ترک که در سال 1952 در خانواده پر جمعیتی در شهر استانبول ترکیه به دنیا آمد، تا سن 22 سالگی رویای نقاش شدن در سر داشت. «این ایده در ابتدا مورد تشویق و حمایت خانوادهام قرار گرفت و این درحالی بود که بیشتر افراد خانواده من مهندس عمران بودند. پدر و مادرم درمورد خواهر و برادرهایم میگفتند: این یکی به همان مدرسهای خواهد رفت که پدربزرگشان میرفت؛ آن یکی به مدرسه عمویش و این یکی هم - که منظورشان من بودم – مهندس معمار خواهد شد.»
این ایده، بعدها با یک تصمیم سریع و آنی به یکباره از ذهن او پاک شد و به نقطه عطف زندگیاش یعنی داستان نویسی انجامید. «همهچیز را به یکباره کنار گذاشتم، تحصیل، نقاشی، معماری وهمه را... خود را در اتاقم حبس کردم و مشغول نوشتن شدم. حالا که مردم از من این سوال را میپرسند که چطور توانستم در دهه 30 زندگی به عنوان یک رمان نویس در ترکیه شناخته شوم یا اینکه چرا نقاشی و معماری را رها کردم، من درست مثل گوزنی که به چراغ جلوماشینی زل زده باشد، به آنها خیره میشوم چرا که برای این سوال جواب واحدی وجود ندارد.»
او در سنین پایین دریافت که نقاشی کردن، نظم و انضباط درونی میطلبد و یک دنیا تنهایی... که از این منظر، تالیف هم کاملا شبیه به آن است و با خلق و خوی او سازگار... درست مانند خود پاموک که خیالپردازی جزو جدایی ناپذیر زندگیاش است، شخصیتهای داستانهایش نیز پیوسته در حال خیالبافیاند. رمان خانه خاموش که دومین اثر وی است و به اعتقاد خودش از دل رمان «جودت بیک و پسران»، نخستین رمانشزاده شده؛ حکایت آدمهایی است که هیچ یک از وضعیت فعلی خود راضی نیستند و رویای دیگری بودن را در سر میپرورانند.
مراد گلسوی، نویسنده ترک در «دنیای ادبی اورهان پاموک» مینویسد: «ابتدا به نظر میرسد که شخصیتهای رمان خانه خاموش رویاهایی از جنس رویاهای همه آدمها در سر دارند، اما دلتنگی عمیقی که شخصیتهای رمان آن را تجربه میکنند، هر قدر هم که این دلتنگی در رمانها مشخصه دنیای شرق محسوب شود، بیشتر یک اندیشه و واهمه جهانی است چرا که خواست دیگری بودن منجر به این واهمه میشود که نمیتوان خود بود!» انگین کیلیچ در مقاله خود به نام «اصوات خانه خاموش» این گونه مینویسد: «همه در خانه خاموش غمگینند و عقدههای حقارت آنها ازجنس فقر، عقبماندگی، شرقی بودن، بیپدری و مسائلی از این قبیل است. بیشتراین شخصیتها با ناامیدی، دلباخته فرد نامناسب خود هستند. اما تمام اینها نه در قالب رمانی مالیخولیایی و غمگین که گاه حتی به صورت رمانی شاد و سرزنده روبهرویمان ظاهر میشود. با این وجود، همین که رمان به پایان میرسد، چیزی به نام خوشبینی برای خواننده باقی نمیماند!»
«خواب در اثر یک فعل و انفعال شیمیایی اتفاق میافتد و مثل تمام اتفاقات دیگر دلیل علمی و منطقی دارد. همان طور که روزی فرمول آب کشف شد،روزی فرمول خواب را هم کشف میکنند » اینها نخستین جملاتی هستند که ما را با تفکر پوزیتیویستی صلاحالدین در «خانه خاموش» آشنا میکند. همسرش فاطمه درست در نقطه مقابل شخصیت او قرار دارد.» صلاحالدین تمام عمرش را صرف تالیف دایرهالمعارفش میکند چون عامل عقبماندگی شرق را جهالت و عدم آگاهی مردم میداند. رویای او بیدار کردن شرق است حتی شده به زور... فاطمه اما، به گذشته خود بسیار پایبند است و رویای یگانهاش رجعت به گذشته و گذران حیاتی عاری از گناه است. او از مدرنیته بیزار است و هر چیز جدید را تصنعی و ساختگی میداند. فاطمه در بیان نفرت خود از کلمه «پلاستیک» زیاد استفاده میکند. به گفته خودش، عطرها دیگر نه در ظرفهای شیشه ای که در ظرفهای پلاستیکی فروخته میشوند و ماشینهای پلاستیکی جای درشکهها را گرفتهاند. او حتی تا به آنجا پیش میرود که قلب نوههایش را هم پلاستیکی میداند!
از دیگر شخصیتهای رمان «خانه خاموش» که مولفه خیالپردازی در او به وضوح دیده میشود، شخصیت حسن است. او یک ناسیونالیست افراطی است که به خاطر بیپولی از پولدارها متنفر است. جایی در قلب هیچ زنی ندارد، پس از زنها هم بیزار است و چون خودش خوشحال نیست، از همه آدمهای خوشحال هم بدش میآید. او هم مانند صلاحالدین با این آرزو زندگی میکند که روزی خواهد توانست کارهای بزرگ انجام دهد. حسن که درگیر عقدههای خودکمبینی بسیاری است، روزی را تصور میکند که صاحب کارخانهای است و هفت هزار نفر کارگر به همراه یک زن دستیار مسلمان زیر دست او کار میکنند یا روزی که فرماندار شده و نیلگون را در حالی که عجز و لابه میکند، کتبسته پیش او میآورند و او به دست و پای حسن میافتد تا دستور دهد آزادش کنند.
در طرفی دیگر متین را میبینیم که آن «دیگری» برای او یک میلیاردر معروف است. به زعم او پول حرف اول را در دنیا میزند. حتی میبینیم که بیش از مرگ پدر و مادرش، از اینکه مرگ آنها میراثی برای او به همراه نداشته ناراحت و دلگیر است. رویای متین گاه در قالب یک میلیاردر زنباره و گاه در قالب یک دانشمند فیزیک متبلور میشود.
رجب، کوتوله خدمتکاری است که همانند فاطمه، رویایش نه معطوف به آینده، که بازگشت به گذشته است. گهگاهی دلتنگ شنیدن قصههای مادرش میشود و دلش میخواهد تا دوباره به آن روزها بازگردد. او با اینکه به ظاهر به زندگی یکنواخت خود خو کرده، اما «دیگریبودن» خوابی است که همه در «خانه خاموش» آن را دیدهاند... درد فاروق اما، درد دیگری است. او که پیوسته خود را در کارزار جدال با روح دوگانهاش مییابد، رویای داشتن روح واحد را در سر میپروراند و همین وجه تمایز او با سایر شخصیتهای رمان است که رویای پول، شهرت و انجام کارهای مهم دارند. فاروق از این دوگانگی به ستوه آمده و با تمام وجود، وحدت و روح یگانه طلب میکند؛ در زیرزمین نمور بایگانی نه به جستوجوی تاریخ، که در اصل در پی یافتن خویشتن است.
و اما نیلگون، یک انقلابی بیتجربه و تازه کار که خود راوی نیست و از زبان سایر شخصیتها به مخاطب معرفی میشود. حتی شاید بتوان او را بداقبالترین شخصیت این خانه معرفی کرد. نیلگون «پدرها و پسرها» میخواند و رویای تغییر اصول و قراردادهای اجتماعی در سر دارد، گرچه ما اینها را از زبان خود او نمیشنویم.
پاموک اعتراف میکند که «تکتک جوانهای این رمان، خود من هستند...» و اذعان میکند از بین رمانهایی که تا به امروز نوشته، «خانه خاموش» بیشترین محبوبیت را در میان جوانها داشته و دلیلش را هم در این میداند که در این کتاب چیزهایی در رابطه با دوران جوانی و احوالات درونی خود نوشته است: «برای نوشتن خانه خاموش از اتفاقات زیادی الهام گرفتم که یکی از آنها نامههایی بود که پدربزرگم در سالهای جوانی برای مادربزرگم مینوشت. پدربزرگم در آن سالها برای تحصیل در رشته حقوق عازم برلین میشود. اما قبل از سفر، با مادربزرگم نامزد میشوند و آن طور که میگویند، او در سالهای تحصیل خود در آلمان، نامههای زیادی برای نامزدش مینویسد که مضمون و حال و هوای این نامهها بیشباهت به درسهایی نیست که آقای صلاحالدین به همسرش فاطمه میدهد. این را هم میدانم که عکسالعمل مادر بزرگ من هم درست مثل فاطمه از جنس بیتوجهی و «گناه و حرام» بوده... با تصور رابطه سرد و ناموفقی که احتمالا بین آن دو میگذشته، من نخستین جملات رمان خانه خاموش را نوشتم.»