چاپ سیزدهم کتاب «ده بچه‌زنگی» [Ten Little niggers] نوشته آگاتا کریستی، با ترجمه خسرو سمیعی و به همت نشر هرمس به بازار کتاب راه یافت.

ده بچه‌زنگی» [Ten Little niggers]  آگاتا کریستی

به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایبنا، نویسنده انگلیسی رمان‌های جنایی و کارآگاهی که در میان فارسی‌زبانان بیشتر با ماجراهای هرکول پوآرو و خانم مارپل شناخته می‌شود، این اثر را نخستین‌بار در سال 1939 منتشر کرد.

در توضیحی بر کتاب آمده که ده نفر دعوت می‌شوند تا تعطیلات خود را در قصری افسانه‌ای در نیگر آیلند بگذرانند. هر یک از این ده نفر رازی برای پنهان کردن دارد. آن‌ها در یک بعدازظهر باشکوه تابستانی به وعده‌گاه می‌رسند؛ اما به زودی سلسله حوادثی پیش‌بینی نشده رخ می‌دهد و همه را در اضطرابی نفس‌گیر فرو می‌برد.

در بخشی از کتاب می‌خوانیم:
«این واقعیت شوم که جدیدترین همسر میلیونر آمریکایی- که سومینشان محسوب می‌شد- قایقران خوبی نبود، باعث شد تا او بخواهد جزیره و خانه را بفروشد. چند آگهی تبلیغاتی هیجان‌انگیز در روزنامه‌ها به چاپ رسید. بعد رک و راست گفته شد که آقای اوون نامی آن را خریده است.»

چاپ سیزدهم کتاب «ده بچه‌زنگی» نوشته آگاتا کریستی، در 254 صفحه، به قیمت 55 هزار تومان، در قطع پالتویی، جلد شومیز و با ترجمه‌ای از خسرو سمیعی، از سوی نشر هرمس به کتاب‌فروشی‌ها راه یافت.

................ هر روز با کتاب ...............

معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...
بابا که رفت هوای سیگارکشیدن توی بالکن داشتم. یواشکی خودم را رساندم و روشن کردم. یکی‌دو تا کام گرفته بودم که صدای مامانجی را شنیدم: «صدف؟» تکان خوردم. جلو در بالکن ایستاده بود. تا آمدم سیگار را بیندازم، گفت: «خاموش نکنْ‌نه، داری؟ یکی به من بده... نویسنده شاید خواسته است داستانی «پسامدرن» بنویسد، اما به یک پریشانی نسبی رسیده است... شهر رشت این وقت روز، شیک و ناهارخورده، کاری جز خواب نداشت ...
فرض کنید یک انسان 500، 600سال پیش به خاطر پتکی که به سرش خورده و بیهوش شده؛ این ایران خانم ماست... منبرها نابود می‌شوند و صدای اذان دیگر شنیده نمی‌شود. این درواقع دید او از مدرنیته است و بخشی از جامعه این دید را دارد... می‌گویند جامعه مدنی در ایران وجود ندارد. پس چطور کورش در سه هزار سال قبل می‌گوید کشورها باید آزادی خودشان را داشته باشند، خودمختار باشند و دین و اعتقادات‌شان سر جایش باشد ...
«خرد»، نگهبانی از تجربه‌هاست. ما به ویران‌سازی تجربه‌ها پرداختیم. هم نهاد مطبوعات را با توقیف و تعطیل آسیب زدیم و هم روزنامه‌نگاران باتجربه و مستعد را از عرصه کار در وطن و یا از وطن راندیم... کشور و ملتی که نتواند علم و فن و هنر تولید کند، ناگزیر در حیاط‌خلوت منتظر می‌ماند تا از کالای مادی و معنوی دیگران استفاده کند... یک روزی چنگیز ایتماتوف در قرقیزستان به من توصیه کرد که «اسب پشت درشکه سیاست نباش. عمرت را در سیاست تلف نکن!‌» ...
هدف اولیه آموزش عمومی هرگز آموزش «مهارت‌ها» نبود... سیستم آموزشی دولت‌های مرکزی تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا توده‌ها را در مدارس ابتدایی زیر کنترل خود قرار دهند، زیرا نگران این بودند که توده‌های «سرکش»، «وحشی» و «از لحاظ اخلاقی معیوب» خطری جدی برای نظم اجتماعی و به‌علاوه برای نخبگان حاکم به شمار روند... اما هدف آنها همان است که همیشه بوده است: اطمینان از اینکه شهروندان از حاکمان خود اطاعت می‌کنند ...