ترجمه جدید رمان «مردی به نام اوه» [A man called Ove] نوشته فردریک بکمن [Fredrik Backman] با ترجمه اکبر قاری نیت توسط انتشارات نسل نواندیش منتشر شد.

مردی به نام اُوِه [A man called Ove]  فردریک بکمن [Fredrik Backman

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، رمان «مردی به نام اُوِه» نوشته فردریک بکمن به‌تازگی با ترجمه اکبر قاری نیت توسط انتشارات نسل نواندیش منتشر و راهی بازار نشر شده است. این رمان، اثری است اولین کتاب نویسنده سوئدی اش بوده و او را به شهرت رسانده است و اتفاقات داستانش حول شخصیت یک پیرمرد قرار دارد.

فردریک بکمن متولد سال ۱۹۸۱ در استکهلم است که تا سال ۲۰۰۷ به عنوان راننده کامیون، پیشخدمت و کارگر رستوران و یا راننده لیفتراک کار کرده است. او تحصیلات دانشگاهی اش را ناتمام گذاشته و بعد از امتحان همه مشاغل مورد اشاره، در یک روزنامه مشغول به کار شد. اما بعد از مدت کوتاهی از این کار هم استعفا داده و پس از آن به کسوت خبرنگار آزاد در آمده است. او با یک زن ایرانی ازدواج کرده و ۲ فرزند دارد.

رمان «مردی به نام اوه» ۴۰ بخش دارد و با زبان طنز نوشته شده است. شخصیت اوه که مانند خیلی از مردان سنتی و دهه های میانی قرن بیستم، با مقررات زندگی کرده، گویی در این سال ها به انتهای راه و ناامیدی رسیده است.

پیرمرد قصه که اُوِه نام دارد، شخصیتی کم حرف و بسیار سنتی است که عادت به سخت کوشی دارد و به این نکته باور دارد که فقط احمق ها هستند که به رایانه اعتماد می کنند. این کتاب برای اولین بار در سال ۲۰۱۲ به چاپ رسیده و تا امروز به ۲۵ زبان دنیا ترجمه شده است. در سال ۲۰۱۶ نیز فیلمی سینمایی با اقتباس از آن ساخته شده است.

نشر چشمه، انتشارات کتابسرای تندیس و نشر نون از جمله ناشرانی بودند که سال ۹۵ ترجمه فارسی این‌کتاب را به بازار نشر ارائه کردند. فروزش، آسو و راه معاصر هم ناشران دیگری هستند که ترجمه این‌کتاب را عرضه کرده‌اند.

ترجمه علی‌اکبر قاری نیت از این‌کتاب با ۳۵۲ صفحه و قیمت ۴۵ هزار و ۹۰۰ تومان منتشر شده است.

................ هر روز با کتاب ...............

کسی حق خروج از شهر را ندارد و پاسخ کنجکاوی افراد هم با این جمله که «آن بیرون هیچ چیز نیست» داده می‌شود... اشتیاق او برای تولید و ثروتمند شدن، سیری ناپذیر است و طولی نمی‌کشد که همه درختان جنگل قطع می‌شوند... وجود این گیاه، منافع کارخانه را به خطر می‌اندازد... در این شهر، هیچ عنصر طبیعی وجود ندارد و تمامی درختان و گل‌ها، بادکنک‌هایی پلاستیکی هستند... مهمترین مشکل لاس وگاس کمبود شدید منابع آب است ...
در پانزده سالگی به ازدواج حسین فاطمی درمی‌آید و کمتر از دو سال در میانه‌ی اوج بحران‌ ملی شدن نفت و کودتا با دکتر زندگی می‌کند... می‌خواستند با ایستادن کنار خانم سطوتی، با یک عکس یادگاری؛ خود را در نقش مرحوم فاطمی تصور کرده و راهی و میراث‌دار او بنمایانند... حتی خاطره چندانی هم در میان نیست؛ او حتی دقیق و درست نمی‌دانسته دعوی شویش با شاه بر سر چه بوده... بچه‌ی بازارچه‌ی آب منگل از پا نمی‌نشیند و رسم جوانمردی را از یاد نمی‌برد... نهایتا خانم سطوتی آزاد شده و به لندن باز می‌گردد ...
اباصلت هروی که برخی گمان می‌کنند غلام امام رضا(ع) بوده، فردی دانشمند و صاحب‌نظر بود که 30 سال شاگردی سفیان بن عیینه را در کارنامه دارد... امام مثل اباصلتی را جذب می‌کند... خطبه یک نهج‌البلاغه که خطبه توحیدیه است در دربار مامون توسط امام رضا(ع) ایراد شده؛ شاهدش این است که در متن خطبه اصطلاحاتی به کار رفته که پیش از ترجمه آثار یونانی در زبان عربی وجود نداشت... مامون حدیث و فقه و کلام می‌دانست و به فلسفه علاقه داشت... برخی از برادران امام رضا(ع) نه پیرو امام بودند؛ نه زیدی و نه اسماعیلی ...
شور جوانی در این اثر بیشتر از سایر آثارش وجود دارد و شاید بتوان گفت، آسیب‌شناسی دوران جوانی به معنای کلی کلمه را نیز در آن بشود دید... ابوالمشاغلی حیران از کار جهان، قهرمانی بی‌سروپا و حیف‌نانی لاف‌زن با شهوت بی‌پایانِ سخن‌پردازی... کتابِ زیستن در لحظه و تن‌زدن از آینده‌هایی است که فلاسفه اخلاق و خوشبختی، نسخه‌اش را برای مخاطبان می‌پیچند... مدام از کارگران حرف می‌زنند و استثمارشان از سوی کارفرما، ولی خودشان در طول عمر، کاری جدی نکرده‌اند یا وقتی کارفرما می‌شوند، به کل این اندرزها یادشان می‌رود ...
هرگاه عدالت بر کشوری حکمفرما نشود و عدل و داد جایگزین جور و بیداد نگردد، مردم آن سرزمین دچار حمله و هجوم دشمنان خویش می‌گردند و آنچه نپسندند بر آنان فرو می‌ریزد... توانمندی جز با بزرگمردان صورت نبندد، و بزرگمردان جز به مال فراهم نشوند، و مال جز به آبادانی به دست نیاید، و آبادانی جز با دادگری و تدبیر نیکو پدید نگردد... اگر این پادشاه هست و ظلم او، تا یک سال دیگر هزار خرابه توانم داد... ای پدر گویی که این ملک در خاندان ما تا کی ماند؟ گفت: ای پسر تا بساط عدل گسترده باشیم ...