ناکامی موراکامی در روانکاوی | اعتماد


«کتابخانه‌ی عجیب» [The strange library] را نمی‌توان اثری درجه یک دانست. رمانی که در سال 2005 میلادی منتشر شد و به نظر می‌رسد قصد موراکامی از نگارشش، نه داستان که صرفا تصرف در فرضیه‌ای روانکاوانه بود، به‌گونه‌ای که اگر تمام همان چندشخصیت محصور در کار را در کنار یکدیگر قرار بدهیم، می‌رسیم به الگوی روانکاوانه بسیار معروفی از فروید که تمام کوشش نویسنده در طول داستان، صرف گستراندن وسواس‌گونه آن در قالبی از تیپ‌ها و فضاسازی‌های استعاری و سمبلیک شده است.

کتابخانه‌ی عجیب» [The strange library]  هاروکی موراکامی

به معنای دیگر، بیشتر تلاش موراکامی در کار، خرج پیشبرد یک الگوی روانکاوانه از پیش معین (جبری) روانی شده که البته درنهایت نیز ایده‌ای نوآورانه یا دندان‌گیری از آب در نیامده است. داستان با سفر ذهنی پسرکی تنها به کتابخانه‌ای قدیمی آغاز و با از دست دادن مادری مضطرب و احتمالا بیمار پایان می‌یابد؛ سفری ذهنی‌ که برآمده از احساس ترس از دست دادن مادر و در گیرودار افتادن با کتاب‌هایی است که شاید قرار بوده خلأ نبود او و تنهایی عذاب‌آور پسر را به صورت ناخواسته اما جبری، جبران کند.

بنابراین، به مرور با شخصیت‌هایی آشنا می‌شویم که بدیلی از بخش‌های مختلف دستگاه روانی پیچیده فروید هستند؛ شخصیت‌هایی که به شکلی نمادین در طول داستان و تا پایان در تنش و کشمکش با راوی قرار دارند. این‌گونه که پسرک می‌شود بدیلی از «من یا ایگو»یی که در سفر ذهنی‌اش به اعماق کتابخانه تودرتوی شهر یا همان «ضمیر ناخودآگاه» در کشمکش مداوم و اضطراب‌آوری با «نهاد یا گوسفندمردی» راحت‌طلب و قانع به لذت‌های آنی (مدام با غذاهای خوشمزه پدیدار می‌شود.) و «پیرمرد یا فرامن یا سوپرایگو»یی سخت‌گیر و تنبیه‌گر قرار می‌گیرد. کشمکش دلهره‌آوری که البته باید تنها یک قهرمان یا وارهنده داشته باشد و آن نیز طبق انتظار دخترکی الوهیت‌گون و اثیری است که باتوجه به برخورد حمایتی و عاطفی‌اش با پسرک باید گفت همان «عشق و وابستگی به مادر» در دستگاه روانی فروید است که حالا در عمق ضمیرناخودآگاه او، چون عشقی واخورده اما دلگرم‌کننده و منجی‌وار متجلی شده است. بدیلی که هم او سرانجام پسرک را از بند زندان یا به عبارتی کشمکش‌های ضمیر ناخودآگاهش نجات می‌دهد، با این فرق بزرگ که حالا دیگر می‌تواند همچون آن کفش چرمی دوست‌داشتنی و سار (بدیل‌هایی از علقه مادر) با از دست دادن مادر نیز کنار بیاید.

با همین اوصاف است که می‌گوییم «کتابخانه‌ی عجیب» را نمی‌توان اثری نوآورانه یا درجه یک دانست، آن هم وقتی که در ادبیات داستانی جهان، اثری چون «مسخ» را داریم که نویسنده‌اش برای به تصویر درآوردن تنگناها و پیچیدگی‌های روحی-روانی انسانی تنها، دست به روایتی آنچنان گیرا، باورپذیر و شاهکار زد. درحالی که کارکردگیری دم‌دستی و به نسبت تصنعی موراکامی از دستگاه روانی فروید و قصه‌بافی برای کسب چنین نتیجه‌ای، چیزی جز یک‌جور روانکاوبازی درآوردن صرف تکراری و بی‌ارزش نیست. اگرچه حتی قرار بوده آن را برای قشر نوجوان، بزرگسال یا بالعکس نوشته باشد؛ چون حتی در این ‌صورت نیز، استفاده به این شکل از دستاوردهای روانی در کار، برای مخاطبانش نامناسب و نامتعارف است.

برای همین هم شاید بهتر بود موراکامی در این اثر کوشش می‌کرد تا قبل از هر چیزی، صرفا داستان‌نویس باشد، نه روانکاو یا جامعه‌شناس یا اقتصاددانی که می‌خواهد این‌طور حساب‌گرانه و تصنعی به تئوری‌هایش جامه‌ای نو بپوشاند. اگرچه در این مورد، حتی او صاحب تئوری هم نیست و نتوانسته در سیر تطوری‌ای که باید و لازم است، نظریه را اعتلا ببخشد و به صورت دستاوردی فردی از آن خود کند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...