تحقیق درباره زوایای زندگی بیوه‌ی یک گروهبان را دستمایه نمایش نکبت جنگ کرده و از طریق روایت زندگی جوانی تا میانسالی او، سقوط اخلاقی افراد و جامعه در شرایط جنگ را آشکار می‌سازد... هر چه جلوتر می‌رویم مثل یک کارآگاه، جورچین خود را کامل می‌کند... رابطه آنها دو تعارض‌نما را می‌سازد: اول، دلدادگی به دشمن که در صورت لو رفتن، تیرباران هر دو را در پی دارد. دوم، لحظه شماری آن دو برای آژیر قرمز تا به جای فرار به پناهگاه به زیر قبرها پناه ببرند و ساعتی را با هم باشند

«سیمای زنی در میان جمع» [Group Portrait with Lady (Gruppenbild mit Dame)] را به توصیه همسرم که رمان‌خوان قهاری است دست گرفتم و جذبش شدم. شاید نکته در ترجمه مستقیم از آلمانی بود. کتاب حاضر در سال ۱۹۷۱ نوشته شده و نویسنده‌اش بلافاصله پس از آن موفق به دریافت جایزه نوبل شده است.

سیمای زنی در میان جمع» [Group Portrait with Lady (Gruppenbild mit Dame)]

عمده آثار هاینریش بل درباره جنگ جهانی دوم و طبعاً در مذمت جنگ و نازی‌ها است. او در این کتاب، تحقیق درباره زوایای زندگی بیوه‌ی یک گروهبان را دستمایه نمایش نکبت جنگ کرده و از طریق روایت زندگی جوانی تا میانسالی او، سقوط اخلاقی افراد و جامعه در شرایط جنگ را آشکار می‌سازد که چگونه در این شرایط همه در ورطه ویرانی می‌افتند.

راوی داستان، سوژه کم‌حرف و رازآلود خود(لنی) را فقط یک‌بار از نزدیک دیده است اما در نقش یک محقق با چندین شاهد و هر کدام چند جلسه، مصاحبه کرده و یافته‌های خود را از تقاطع دادن اظهارات آنان تکمیل می‌کند و از این‌رو رمان، شکل مستند می‌نماید. گزارشگر با مشقت، دوستانِ نزدیک، فامیل، خدمتکار، همسایگان، راهبه‌ها، صاحب‌کار و همکاران قدیمی سوژه را در شهرهای گوناگون می‌یابد و به خاطرات آنان نقب می‌زند. ضمن این روایت‌ها، برداشت خود از شخصیت و میزان صحیح‌گویی هر شاهد را بیان می‌کند و هر چه جلوتر می‌رویم مثل یک کارآگاه، جورچین خود را کامل می‌کند. طبیعی است در این مصاحبه‌ها، رفت و برگشت‌های زمانی هم اتفاق می‌افتد؛ عمدتاً دو مقطع با فاصله حدودا سی‌ساله: سال‌های جنگ(۱۹۴۵– ۱۹۴۱) و زمان حاضر (۱۹۷۱).

رمان با وجود حجیم بودن، سر راست است و شخصیت‌پردازی بی‌نقص در جهت روایت شکل می‌گیرد. ملی‌گرا، نازیست، نظامی، کمونیست، فرصت‌طلب، فاحشه، کارگر، سیاستمدار، نگهبان قبرستان، راهبه، مسلمان، فقیر و غنی.

در این داستان، تبعات جنگ، استادانه و به‌عریانی تصویر شده: انبوه کشتگان، محنت‌ها، فروپاشی خانواده‌ها، تورم، جیره‌بندی، نایابی موادغذایی، فقر و فساد. فصل‌های جالبی از کتاب در یک کارگاه ساخت تاج گل برای کشتگان (چه نظامی و چه بر اثر بمباران‌های متفقین) می‌گذرد و بعضی صحنه‌ها -که در دهلیزهای زیرین مقابر می‌گذرد- اگر چه ظاهری سوررئال دارد اما بیگانه با واقعیت نیست.

در آن کارگاه که جزئی از یک قبرستان است لنی با یک سرباز روس آشنا می‌شود، هر روز توسط سربازی آلمانی به کارگاه آورده و پس از پایان کار، برگردانده می‌شود. رابطه آنها دو تعارض‌نما را می‌سازد: اول، دلدادگی به دشمن که در صورت لو رفتن، تیرباران هر دو را در پی دارد. تعارض‌نمای دوم، لحظه شماری آن دو برای آژیر قرمز است تا به جای فرار به پناهگاه (مثل سایر همکاران خود) به زیر قبرها پناه ببرند و ساعتی را با هم باشند؛ یعنی آرزو کردن بمباران شهر! هر چند کل اثر، تعارض‌نمای بزرگتری را می‌سازد: جریان زندگی و تولد در سایه جنگ.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...