طاهره مهری مالفجانی | ایبنا


برای وقوع جنگ چالدران نکته بسیار مهمی وجود دارد که در پژوهش‌های ایرانی به آن توجه چندانی نشده است. به رغم نگاه غالب پژوهشگران در جنگ چالدران، مهم‌ترین علت نبرد، نیازهای داخلی عثمانیان بود و نه تحرکات صفویان. به عبارت دیگر جنگ چالدران، نیاز حکومت سلطان سلیم اول برای بقا بود. به مناسبت 31 مرداد سالروز جنگ چالدران با دکتر طاهر بابایی، استادیار دانشگاه فردوسی مشهد و مصحح کتاب «غزوات سلطان سلیم» گفت‌و‌گویی انجام داده‌ایم که در ادامه می‌خوانیم:

غزوات سلطان سلیم در گفت‌وگو با طاهر بابایی

با توجه به اینکه در سالروز جنگ چالدران قرار داریم؛ مجموعه عواملی که سبب شد تا سلطان سلیم نسبت به ایران احساس خطر کند و این احساس منجر به جنگ چالدران شد چه عواملی بود؟
برای وقوع جنگ چالدران مجموعه عواملی را می‌توان برشمرد که در جنبه‌های مختلف سیاسی، اقتصادی و مذهبی قابل بررسی است. به طور کلی، باید عوامل جنگ چالدران را در اقدامات و نیازهای دو طرف جستجو کرد. در سوی ایرانی -که در ایران بیشتر نیز بررسی شده است- صفویان به نوعی به عنوان محرک این نبرد معرفی شده‌اند. ایجاد یک حکومت شیعی در ایران خود محرک بزرگی بود که می‌توانست حکومت‌های سنی را به چالش بکشد. در این میان، برخورد صفویان با ازبکان و رفتار خشن شاه اسماعیل با شیبک خان که متحد عثمانیان بود، به همراه وضع برخورد با بزرگان اهل تسنن در ایران، از اقداماتی بود که پیش‌زمینه وقوع چالدران می‌تواند باشد. گفتنی است که درباره شکل و میزان و نحوه برخورد صفویان با اهل تسنن مبالغه‌ها شده تا بهانه نبرد با شیعیان برای عثمانیان مهیا شود؛ به شکلی که در نامه‌هایی که از سوی سلطان سلیم به شاه اسماعیل نوشته شده، یکی از موضوعات، همین سختگیری بر علمای اهل تسنن بوده است. اینها در کنار دخالت‌هایی که صفویان در امور داخلی عثمانیان داشتند و آناتولی را به شورش کشانده بودند، شرایط را برای نبرد آماده ساخته بود. اما نکته‌ای وجود دارد و آن این است که اگر عرض اندام صفویان در مخالفت با اهل تسنن و برپایی حکومت را سال 907ق در نظر بگیریم، تا وقوع جنگ چالدران در سال 920ق حدود 13 سال فاصله وجود دارد. 13 سالی که در آن، بهانه‌ها برای حمله وجود داشت، اما تهاجمی صورت نگرفت. پرسش اینجاست که چرا عثمانیان در این دوره زمانی، دست به حمله نزدند؟

پاسخ در رویکرد سلطان وقت عثمانی یعنی بایزید دوم بود که به سبب درگیری‌های غربی، وجود مدعی سلطنتی به نام شهزاده جم و نیز داشتن روحیه فرهنگی و آرام و توأم با تسامح، چندان به درگیری با ایرانیان مایل نبود که همین نیز از عوامل برکناری او به شمار می‌رود. برآمدن سلطان سلیم یاووز که روحیه جنگ‌طلبانه‌ای داشت، درگیری را حتمی می‌ساخت. نکته بسیار مهمی وجود دارد که در پژوهش‌های ایرانی به آن توجه چندانی نشده است. به رغم نگاه غالب پژوهشگران مبنی بر درگیری شیعه و سنی در جنگ چالدران، مهم‌ترین علت نبرد، نیازهای داخلی عثمانیان بود و نه تحرکات صفویان. به عبارت دیگر، اقدامات صفویان در سختگیری بر اهل تسنن و نیز ایجاد حکومت شیعی که در امور آناتولی نیز دخالت می‌کرد، نمی‌توانست عامل جنگ باشد؛ جنگ چالدران، نیاز حکومت سلطان سلیم اول برای بقا بود. نیازهای عثمانیان چه بود؟

نخست اینکه سلطان سلیم، باید خواسته‌های ینی چریان را برآورده می‌کرد. ینی چریان سپاه قدرتمند و ثابت عثمانی بودند. سلطان سلیم با کمک اینان روی کار آمد. هنگامی که دربار عثمانی به ولایتعهدی شهزاده احمد فرزند ارشد بایزید دوم اتفاق کرده بود، ینی چریان وضع را به سود سلیم تغییر دادند. علت این بود که سود و درآمد سپاه ینی چری در وجود دشمن و برپایی جنگ بود. چیزی که برخلاف بایزید دوم، در روحیات فرزندش سلیم اول، جلوه‌گر بود. با جنگ چالدران سلیم می‌توانست نیاز سپاهیان خود را مرتفع کند. دومین نیاز که عامل اصلی نبرد چالدران بود، به خود سلیم و چگونگی روی کار آمدنش ارتباط داشت. سلیم یاووز برای اینکه به قدرت برسد، با پدر جنگید، او را کنار زد و تبعید کرد. بایزید دوم در راه تبعید درگذشت که گمانه قتل او به دستور سلیم در گزارش مورخانی همچون قره‌چلبی‌زاده، آورده شده است. همچنین سلیم برای به چنگ آوردن کامل قدرت، همه برادران و برادرزادگان خود را از تیغ گذراند و در قدرت بی رقیب شد. اینچنین، سلطان سلیم اول، به پست‌ترین و پلیدترین شکل ممکن به قدرت رسید؛ نحوه‌ای که تا آن زمان در میان عثمانیان بی‌سابقه بود و عملاً حکومتش، مشروعیت، مقبولیت و محبوبیتی نداشت. برای کسب مشروعیت و مقبولیت نیاز بود که سلطان عثمانی در جامه رهبر جهان اهل تسنن، علم مبارزه با تشیع را برافرازد که چنان هم کرد.

از کتاب «غزوات سلطان سلیم» به شرح حال قاضی‌زاده اردبیلی نویسنده کتاب و یکی از عالمان و نویسندگان ایرانی و شرح زمان و مکانی که او در آن قرار دارد، پی می‌بریم. با اینکه شرح وقایع بر سلطان سلیم و اسلامبول اشاره دارد، چقدر می‌توان حال و هوای بعد از جنگ چالدران در ایران را از این کتاب استنباط کرد؟
یکی از نتایج جنگ چالدران برای عثمانیان، ورود نخبگان ایرانی به قلمرو عثمانی بود که سر منشأ تحولات بزرگی در عرصه‌های هنری، تاریخ‌نویسی، ادبیات و تشکیلات حکومتداری شدند. با نگاهی به دفترهای اهل حِرَف عثمانی که به کارگاه‌های هنری دربار عثمانیان تعلق دارد، متوجه شمار فراوان نخبگان فعال و اسیران ایرانی جنگ چالدران در دربار عثمانیان می‌شویم. این، یعنی هنگامی که قاضی‌زاده اردبیلی -که خود یکی از این اسیران است- دست به تاریخ‌نویسی زده، پایتخت عثمانیان محل حضور و فعالیت نخبگان ایرانی بود که آرام آرام با نشان دادن تبحر و لیاقت، در حال ارتقا و نفوذ به بخش‌های عالی دربار بودند. از شماری از اینان نظیر حافظ‌محمد اصفهانی در کتاب غزوات سلطان سلیم یاد شده است. یادکرد اینان هم همواره با تجلیل و بزرگداشت همراه بوده است. به طور کلی در روحیات قاضی‌زاده اردبیلی که در سرآغاز کتاب بدان اشاره شده، می‌توان تا حدی حال و روز حداقل یکی از نخبگان دورافتاده از وطن را لمس کرد. نخبه‌ای که جان به در برده و در تلاش است تا هنرش را نشان دهد. کتاب غزوات سلطان سلیم، گزارش حمله سلیم اول به شام و مصر است که در آن، روح یک نخبه ایرانی اسیر جنگ چالدران جریان دارد و گاه در بیان اخبار شام و مصر، به میهن خود نیز نگاهی می‌اندازد و گزارشی می‌دهد.

تاریخ‌نگاری فارسی در قلمرو عثمانی در کل چه میزان از تاریخ‌نگاری آن زمان را به خودش اختصاص داده است و چه ویژگی‌هایی دارد؟
نخست اینکه تاریخ‌نویسی عثمانی بر گرده تاریخ‌نویسی سلجوقیان روم سوار بود همان‌طور که می‌دانیم، تاریخ‌نویسی سلجوقیان روم به فارسی بود که نمایندگانی همچون الاوامر العلائیه فی‌الامور العلائیه ابن بی بی و مسامره الاخبار آقسرایی دارد. در تاریخ‌نویسی اوایل دوره عثمانی نیز تاریخ‌نویسی فارسی از سوی خود مورخان عثمانی در حال پیگیری بود و آرام آرام در کنار تاریخ‌نویسی فارسی، تاریخ‌نگاری ترکی نیز در جریان است و قدرت می‌یابد. برخلاف نگاه امروزی که عنصر ترک و ترکی در ترکیه برجسته است و البته آتش آن در اواخر دوره عثمانی شعله‌ور شد، عثمانیان عصر متقدم، زبان فارسی را در کنار زبان فارسی و عربی به کار می‌بردند و هرگز آن را عنصری وارداتی و بیگانه تلقی نمی‌کردند؛ آنچنان‌که اگر سرشماری از پراکندگی زبانی در بخش‌های مختلف حکومت عثمانی صورت گیرد، متوجه خواهیم شد که زبان عربی بیشتر در مدارس و در میان طبقه علمیه نفوذ داشت، زبان ترکی در دربار و در میان طبقه سیفیه و زبان فارسی در میان دیوانیان و طبقه قلمیه و در ادبیات عثمانیان نفوذ داشته است. بر این اساس، نخبگان و دولتمردان عثمانی، فارسی‌دان بودند و سلطان بزرگی همچون خود سلطان سلیم، شاعر توانمندی در فارسی بود. این‌چنین، سلاطین عثمانی، فارسی می‌دانستند و مشوق نگارش تاریخ عثمانی به فارسی بودند که نمونه بزرگ آن نگارش آثار ادریس بدلیسی (هشت بهشت و سلیم‌شاهنامه) است که به درخواست و تحت حمایت بایزید دوم به نگارش درآمد. این شکل تاریخ‌نویسی کاملا در راستای تاریخ‌نویسی عصر ایلخانی و تیموری ایران بود؛ یعنی این آثار در تکلف، تصنع، واژه‌پردازی، استفاده از اشعار و آیات و روایات، شباهت چشمگیری با آثار ایرانی نظیر جهانگشای جوینی دارند. جالب‌تر اینکه تاریخ‌نویسی ترکی همزمان با نگارش این آثار (نظیر تواریخ آل عثمان کمال پاشازاده) نیز همان ویژگی‌ها را داراست، فقط زبانش ترکی است که آن هم آرایش یافته با اشعار و امثال فارسی است. همین بهره‌گیری از زبان فارسی، سبب شده تا پژوهشگر ترک، در مطالعه این آثار با دشواری روبه رو شود.

کتاب «غزوات سلطان سلیم» تا چه حد وقایع جنگ چالدران را به طور مستقیم و غیرمستقیم بازگو می‌کند؟
بزرگترین ارتباط غزوات سلطان سلیم با جنگ چالدران، خود نویسنده اثر است که اسیر این جنگ بوده و در حال تاریخ‌نویسی است. در نتیجه، در کل اثر، روح و نگاه اسیری از جنگ چالدران در جریان است. این روحیه، زمانی آشکار می‌شود که می‌بینیم قاضی‌زاده در بیان اخبار شام و مصر، گاهی به نواحی شرقی عثمانی و مرزهای ایرانی -که هنوز پس از جنگ چالدران در حال درگیری است-،گریزی می‌زند و اخبار جسته و گریخته‌ای را که از نبردهای مرزی به دستش می‌رسید، در اثرش می‌گنجاند. می‌دانیم که سلطان سلیم، پس از نبرد چالدران، چند روزی بیشتر در تبریز نماند و به قشلاق رفت و اندکی بعد هم، صفویان آذربایجان را از آن خود کردند. به عبارت دیگر، پس از شکست افسانه شکست‌ناپذیری شاه اسماعیل و انتقال افراد و اشیاء منقول به قلمرو عثمانی، سرزمینی به دست عثمانیان نیفتاد؛ مگر جایی که نخبه ایرانی مشهوری به نام ادریس بدلیسی برای آن کوشید. ادریس بدلیسی که در ترغیب سلطان برای جنگ کوشا بود و از نقش‌آفرینان مهم جنگ چالدران به شمار می‌رود، از صاحب منصبان آق قویونلوها بود که با حمله شاه اسماعیل آواره و سرانجام به عثمانی پناهنده شد. او که از اکراد بدلیس بود، به میان امیران کرد منطقه رفت و ضمن متحد ساختن آنان، آنان را علیه صفویان شوراند و دیاربکر را برای همیشه از ایران تجزیه کرد. این وقایع همزمان با نگارش غزوات سلطان سلیم به دست قاضی زاده اردبیلی است که به رغم اشاره به برخی رویدادهای این منطقه، ابداً از ادریس بدلیسی نامی برده نشده است. شاید بدین خاطر بوده که قاضی‌زاده، اسیر جنگی بوده که یکی از محرکانش ادریس بدلیسی است. با وجود این، گزارش‌هایی داریم که قاضی‌زاده با تلاش‌های بدلیسی از اعدام رهایی یافت. نکته دیگر اینکه قاضی‌زاده در کتابش، از نیت سه باره سلطان سلیم برای حمله به ایران سخن رانده است؛ یعنی جنگ چالدران، پیش از حمله به شام و پس از تسخیر مصر که همان‌طور که می‌دانیم با مرگ سلطان در سال 926 ق، مجال این اقدام از او گرفته شد.

نویسنده کتاب بعد از جنگ چالدران در لشکر سلطان سلیم حضور دارد و شاهد وقایع از نزدیک است، این ویژگی تا چه حد در آشنایی خواننده با نحوه بیان و متون آن دوره موثر است؟
این را باید در روحیات قاضی‌زاده مشاهده کرد که در اثرش جاری و ساری است. قاضی‌زاده تحت تاثیر تربیتش در ایران و تعلق خاطر به تشیع، دو رویکرد را در پیش گرفته است. یکی از اینها توجه حداکثری به ایرانیان است؛ آنچنان که در اثرش به ایرانیان حاضر در لشکر عثمانی نظیر حلیمی توجه بیشینه‌ای داشته و از او که مقام چندان برجسته‌ای نداشته، چنان توصیفی ارائه کرده است که مشابهش را برای بسیاری از امیران و فرماندهان ارشد عثمانی مشاهده نمی‌کنیم. دیگر اینکه، مولف در این اثر با زیرکی خیره‌کننده‌ای، تمایلات شیعی خود را بروز داده و آنها را طوری به میان کشیده است که حساسیت درباریان متعصب و خود سلطان را برانگیخته نکند. پس این مورخ نخبه، وقایع مربوط به تصرف شام و مصر به دست عثمانی را به گونه‌ای ثبت و ضبط کرده که گرایش‌های ایرانی و شیعی خود را نیز در آن آمیخته است. دیگر اینکه قاضی‌زاده در اثرش پیرو نثرنویسی متکلف و مصنوع برآمده از ایران است و لحن و تعابیرش، شباهت فراوانی به نثر جامع‌التواریخ خواجه، جهانگشای جوینی، تاریخ وصاف و مطلع سعدین دارد. به عبارت دیگر، این اثر در پرداخت و آرایش گزارش‌ها به هشت بهشت ادریس بدلیسی پهلو می‌زند و از نمونه‌های زیبا و فاخر نثرنویسی فارسی در قلمرو عثمانی است.

چه ویژگی‌های مشترکی میان تاریخ‌نویسی ایرانی و عثمانی وجود دارد و چه گزارش‌های دیگری همزمان با این ارایه شده که حال و هوای آن دوران را همسان با کتاب «غزوات سلطان سلیم» یا بهتر از آن بیان می‌کند؟
تاریخ‌نویسی عثمانی در راستای تاریخ‌نویسی سلجوقی روم بود که خود آن نیز به تبعیت از سلجوقیان ایران، پیرو تاریخ‌نویسی کلاسیک اسلامی است. نمونه بارز آن این است که تواریخ عمومی عثمانیان همانند تواریخ عمومی ایرانی با رسل و ملوک آغاز می‌شوند و مراد از ملوک، شاهان ایران است نه حکمرانان بیزانس و غرب و شرق. ورای اینها، خاستگاه مشترک حکومت‌های ایرانی و آناتولی‌نشینان، سبب پیوستگی فرهنگی و تاریخی شده بود که در تاریخ‌نویسی نیز این پیوستگی وجود داشت. آنچنان که تاریخ ایران برای آناتولی‌نشینان، مقدمه و موازی با تاریخ خودشان بود. همین، سبب پیدایی ویژگی‌های مشترک بسیاری در تاریخ‌نویسی ایرانی و عثمانی شده است. نمونه اعلای این شکل، شاهنامه‌سُرایی و شاهنامه‌نویسی است. در بخش شاهنامه‌سرایی که نخستین ژانر مستقل تاریخ‌نویسی درباری عثمانی است، افرادی با عنوان شهنامه چی از سوی حکومت گزینش می‌شدند که باید افتخارات عثمانیان را به زبان فارسی، در قالب مثنوی، در بحر متقارب و با لحن حماسی مکتوب می‌کردند؛ یعنی دقیقا مشابه شاهنامه فردوسی. اصلا اسمش هم از شاهنامه فردوسی گرفته شده بود. جالب تر اینکه سه نفر اول از شهنامه چیان، ایرانی بودند؛ فتح‌الله عارف، افلاطون شروانی و سید لقمان اورموی.

نکته دیگری که شهنامه‌چی‌ها به دنبال آن بودند، نگارش تاریخی بود که بتواند عثمانیان را از بحران مشروعیتی که سلیم اول رقم زده بود و دامن سلیمان قانونی را نیز گرفته بود، برهاند. از این رو، دربار عثمانی به مورخانی که دست به نگارش آثاری می‌زدند که به مشروعیت‌افزایی عثمانیان یاری برساند، کمک مالی می‌کردند که سبب خلق آثاری تحت عنوان سلیم نامه شد که داده‌های آنها برای فهم بهتر مطالب کتاب غزوات سلطان سلیم می‌تواند یاری‌رسان باشد. نظیر سلیم‌شاهنامه ادریس بدلیسی که البته در بحث مصر و شام، به تفصیل و زیبایی مطالب کتاب غزوات سلطان سلیم نیست. جدای از همه اینها، کتاب دیگری به نام بدائع‌الزهور از ابن ایاس وجود دارد که وقایع تسخیر شام و مصر را از سوی حکومت ممالیک ضبط و ثبت کرده است. یعنی مجموعه وقایعی که مربوط به درگیری دو حکومت است، از سوی دو مورخ نوشته شده‌اند که هر کدامشان در سویی بوده‌اند. قاضی‌زاده از سوی عثمانیان و ابن ایاس از سوی ممالیک مصر و شام. اگر این دو اثر با هم مطالعه و پژوهش شوند، می‌تواند تصویر کامل‌تر و واقعی‌تری از حمله عثمانی به شام و مصر ارائه دهد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...