تحقیق درباره زوایای زندگی بیوهی یک گروهبان را دستمایه نمایش نکبت جنگ کرده و از طریق روایت زندگی جوانی تا میانسالی او، سقوط اخلاقی افراد و جامعه در شرایط جنگ را آشکار میسازد... هر چه جلوتر میرویم مثل یک کارآگاه، جورچین خود را کامل میکند... رابطه آنها دو تعارضنما را میسازد: اول، دلدادگی به دشمن که در صورت لو رفتن، تیرباران هر دو را در پی دارد. دوم، لحظه شماری آن دو برای آژیر قرمز تا به جای فرار به پناهگاه به زیر قبرها پناه ببرند و ساعتی را با هم باشند
...
در این سه مجلد سی نویسنده مطرح از نسلها و دورهها و کشورهای مختلف از شیوه کار و زندگی خود سخن گفتهاند و از اینکه چطور زندگی میکنند و میاندیشند، چه میخوانند، از چه تأثیر میگیرند و تلقیشان از ادبیات و نوشتن چیست و به جهان، زندگی و آدمها، تاریخ، جامعه و سیاست و کلا آنچه پیرامونشان رخ داده و رخ میدهد چطور مینگرند... کارور، مارکز، کوندرا، فاکنر، اکو و...
...
ماری که مدت شش سال همدم او بود، ترکش گفته است تا با یکی از همان «کاتولیکهای متجدد و سرشار از آینده»، که از دستاندرکاران جلو صحنه است، ازدواج کند... او به نسلی تعلق دارد که اگرچه جوانتر از آن بودند که در آخرین دستههای هیتلری نامنویسی کنند اما در میان شعارهای ناسیونال سوسیالیستی بزرگ شدهاند. جامعه نو مرفهی که بر ویرانهها بنا شده است.
...
زنی چهل و هشت ساله که پس از دوران کودکی نسبتاً بورژوایی و ازدواجی ناپایدار با یک افسر جزء در 1941، که سه روز دوام یافت! اکنون تنها و تقریباً فقیر در ساختمان محل تولد خود زندگی میکند...او مانند «روح زیبای» متجددی، به رغم همه چیز در رابطهاش با راحیل، راهبه یهودی، یا با بوریس، اسیر جنگی روس که تنها عشق زندگیاش باقی میماند، با کارگران ترک و جز آنها، تنها از «طبیعت» خویش پیروی میکند...
...
زن مطلقه بیست و هفت سالهای است که در اثنای یک شبنشینی در خانه دوستان، با لودویگ گوتن نامی که به سبب فعالیتهای تروریستی تحت تعقیب است، آشنا میشود... شبانه او را در خانهاش پناه میدهد. چند ساعت بعد، زن دستگیر میشود و پلیس با خشونت از او بازجویی میکند. در این میان مطبوعات جنجالی (که در کتاب از آنها با عنوان موجز، کلی و تهدیدگر «روزنامه» نام برده میشود) ماجرا را عَلَم میکنند و به کندو کاو در زندگی خصوصی او میپردازند...
...
در حال بارگزاری ...
در حال بارگزاری ...
نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان میدهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاههای خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظرههای بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتابهایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیتهای تعیینشده فقها فراتر میرفت
...
داستان خانواده ششنفره اورخانی... اورهان، فرزند محبوب پدر است چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه شبیه اوست... او نمیتواند عاشق شود و بچه داشته باشد. رابطه مادر با او زیاد خوب نیست و از لطف و محبت مادر بهرهای ندارد. بخش عمده عشق مادر، از کودکی وقف آیدین میشده، باقیمانده آن هم به آیدا (تنها دختر) و یوسف (بزرگترین برادر) میرسیده است. اورهان به ظاهرِ آیدین و اینکه دخترها از او خوششان میآید هم غبطه میخورد، بنابراین سعی میکند از قدرت پدر استفاده کند تا ند
...
پس از ۲۰ سال به موطنشان بر میگردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس میکنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفتههایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسشهایی هستند
...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بیخرده شیشه و «نایس». دقیقهبهدقیقه میشود مچش را گرفت که تو بهعنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمونوخطا پیدا میکند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یکبار و برای همیشه
...
همه انسانها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپارهای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها باارادهترینها به آنچه روباه میداند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد»... عظمت خارپشت در این است که محدودیتها را نمیپذیرد و به واقعیت تن نمیدهد
...