انجمن مترجمان انگلیس وابسته به انجمن نویسندگان این کشور در پنجاهمین سالگرد تاسیس خود 50 اثر ترجمه‌ای برتر 50 سال گذشته را معرفی کرد.

انجمن مترجمان انگلیس که بخشی از انجمن نویسندگان این کشور محسوب می شود پنجاهمین سالگرد خود را در لندن جشن می گیرد.

این انجمن به همین منظور 50 ترجمه برتر انگلیسی نیم قرن اخیر را معرفی کرده است که تعدادی از مهم‌ترین آنها به شرح زیر است:

به گزارش مهر به نقل از سایت رسمی این انجمن، «طبل حلبی» نوشته گونتر گراس ترجمه رالف مانهایم، «دخمه‌های پرپیچ و خم» اثر خورخه لوییس بورخس ترجمه دونالد ییتس، «یک روز از زندگی ایوان دنیسوویچ» از الکساندر سولژنیتسین ترجمه رالف پارکر، «عقاید یک دلقک» نوشته هاینریش بل ترجمه لیلا ونویتز، «دخمه تنهایی» سروده اکتاویو پاز ترجمه لیساندر کمپ، «صد سال تنهایی» نوشته گابریل گارسیا مارکز ترجمه گریگوری راباسا، «روشنایی‌ها» اثر والتر بنیامین ترجمه هری زان، «اشعار» اثر برتولت برشت ترجمه جان ویلت، «در شبی زمستانی اگر مسافری هست» از ایتالو کالوینو ترجمه ویلیلم ویور، «کامرا لوسیدا» اثر رولان بارت ترجمه ریچارد هوارد، «نام گل سرخ» اثر اومبرتو اکو ترجمه ویلیام ویور، «آنت جولیا و نمایشنامه نویس» اثر ماریو بارگاس یوسا ترجمه هلن آر لین، «بار هستی» میلان کوندرا ترجمه مایکل هنری هیم، «دلداده» اثر مارگریت دوراس ترجمه باربارا بری، «خانه ارواح» نوشته ایزابل آلنده ترجمه ماگدا بودین، «سالمرگ ریکاردو ریس» نوشته ژوزه ساراماگو ترجمه جیووانی پونتیرو، «در جستجوی زمان از دست رفته» اثر مارسل پروست ترجمه ترنس کیلمارتین، «سه گانه قاهره» نوشته نجیب محفوظ ترجمه اولیو کنی، «برف» اثر اورهان پاموک ترجمه مورین فریلی و «جنگ و صلح» نوشته لئو تولستوی ترجمه ریچارد پویر.
 

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

او «آدم‌های کوچک کوچه»ــ عروسک‌ها، سیاه‌ها، تیپ‌های عامیانه ــ را از سطح سرگرمی بیرون کشید و در قامت شخصیت‌هایی تراژیک نشاند. همان‌گونه که جلال آل‌احمد اشاره کرد، این عروسک‌ها دیگر صرفاً ابزار خنده نبودند؛ آنها حامل شکست، بی‌جایی و ناکامی انسان معاصر شدند. این رویکرد، روایتی از حاشیه‌نشینی فرهنگی را می‌سازد: جایی که سنت‌های مردمی، نه به عنوان نوستالژی، بلکه به عنوان ابزاری برای نقد اجتماعی احیا می‌شوند ...
زمانی که برندا و معشوق جدیدش توطئه می‌کنند تا در فرآیند طلاق، همه‌چیز، حتی خانه و ارثیه‌ خانوادگی تونی را از او بگیرند، تونی که درک می‌کند دنیایی که در آن متولد و بزرگ شده، اکنون در آستانه‌ سقوط به دست این نوکیسه‌های سطحی، بی‌ریشه و بی‌اخلاق است، تصمیم می‌گیرد که به دنبال راهی دیگر بگردد؛ او باید دست به کاری بزند، چراکه همانطور که وُ خود می‌گوید: «تک‌شاخ‌های خال‌خالی پرواز کرده بودند.» ...
پیوند هایدگر با نازیسم، یک خطای شخصی زودگذر نبود، بلکه به‌منزله‌ یک خیانت عمیق فکری و اخلاقی بود که میراث او را تا به امروز در هاله‌ای از تردید فرو برده است... پس از شکست آلمان، هایدگر سکوت اختیار کرد و هرگز برای جنایت‌های نازیسم عذرخواهی نکرد. او سال‌ها بعد، عضویتش در نازیسم را نه به‌دلیل جنایت‌ها، بلکه به این دلیل که لو رفته بود، «بزرگ‌ترین اشتباه» خود خواند ...
دوران قحطی و خشکسالی در زمان ورود متفقین به ایران... در چنین فضایی، بازگشت به خانه مادری، بازگشتی به ریشه‌های آباواجدادی نیست، مواجهه با ریشه‌ای پوسیده‌ است که زمانی در جایی مانده... حتی کفن استخوان‌های مادر عباسعلی و حسینعلی، در گونی آرد کمپانی انگلیسی گذاشته می‌شود تا دفن شود. آرد که نماد زندگی و بقاست، در اینجا تبدیل به نشان مرگ می‌شود ...
تقبیح رابطه تنانه از جانب تالستوی و تلاش برای پی بردن به انگیره‌های روانی این منع... تالستوی را روی کاناپه روانکاوی می‌نشاند و ذهنیت و عینیت او و آثارش را تحلیل می‌کند... ساده‌ترین توضیح سرراست برای نیاز مازوخیستی تالستوی در تحمل رنج، احساس گناه است، زیرا رنج، درد گناه را تسکین می‌دهد... قهرمانان داستانی او بازتابی از دغدغه‌های شخصی‌اش درباره عشق، خلوص و میل بودند ...