• 06 مهر 1401

    نگاهی-به-زندگی-و-آثار-ژوزه-ساراماگو-مریم-برادران

    زندگی داشت روی خوش به آنها نشان می‌داد که برادر چهار ساله ژوزه مرد و آنها را در غمی دردناک فرو برد... 12 ساله بود که به عنوان خزانه‌دار اتحادیه دانش آموزان رای آورد... در مدرسه فنی مکانیک درس خواند و بعد دو سال در یک تعمیرگاه خودرو مشغول به کار شد... روزنامه نگاری را از سال ۱۹۵۵ تجربه کرد و دستیار ویراستار روزنامه شد... یکی از اعضای حزب مخفی شد... بدبین هستم اما نه در آن حد که گلوله‌ای در مغزم خالی کنم... واتیکان بهتر است به کار خودش برسد ...

  • 07 فروردین 1385

    ژوزه-ساراماگو

    ساراماگو نام علفی وحشی است که در آن دوران، خوراک فقیران بوده است. خانواده ژوزه ساراماگو کشاورزانی بدون زمین بودند. پدر ژوزه در جنگ جهانی اول، سرباز رسته توپخانه فرانسه بود و در سال 1924 میلادی تصمیم گرفت تا برای گشایشی در معیشت خانواده خود، کشاورزی را رها کند و با خانواده اش به پایتخت مهاجرت کند... انقلاب به این خاطر روی داد که از دستگیری ساراماگو پیشگیری شود!... روزنامه آن‌ها نوشته من کمونیست هستم و کتاب‌های ضد مذهبی می‌نویسم. من فقط می‌گویم که برای انسانیت می‌نویسم. ...

Loading
نزول از نظم اخلاقی کامو به تحقیر آیرونیک ساراماگو... یکی از اولین‌ مبتلایان، مردی است که در حال رانندگی با ماشین، بینایی خود را از دست می‌دهد. این لحظه بسیار شبیه مسخ کافکاست... راننده‌ ناآرامی نمی‌کند، جیغ نمی‌کشد و شکایتی نمی‌کند. چیزی که او می‌گوید این است: «کسی من را به خانه می‌برد لطفا؟»... مدام ما را به یاد اردوگاه‌های زندانیان سیاسی می‌اندازد، به یاد بی‌عدالتی‌های کاپیتالیسم بدون اندکی خودداری، به یاد سردی و خشکی بروکراسی ...
در این سه مجلد سی نویسنده مطرح از نسل‌ها و دوره‌ها و کشورهای مختلف از شیوه کار و زندگی خود سخن گفته‌اند و از اینکه چطور زندگی می‌کنند و می‌اندیشند، چه می‌خوانند، از چه تأثیر می‌گیرند و تلقی‌شان از ادبیات و نوشتن چیست و به جهان، زندگی و آدم‌ها، تاریخ، جامعه و سیاست و کلا آنچه پیرامونشان رخ داده و رخ می‌دهد چطور می‌نگرند... کارور، مارکز، کوندرا، فاکنر، اکو و... ...
او نمی‌تواند رابطه عاشقانه با مخدوم خود داشته باشد... «به حساب نیامده» در کنار «شهروند» می‌ایستد و با هم یک کار می‌کنند. کسی که به حساب نمی‌آمده است و بدتر هیچ صلاحیتی برای به‌حساب آمدن ندارد در چیزی سهیم شده است که سهمی در آن نداشته است... ساراماگو لحظه انقلاب را زودگذر می‌داند... افراد با اسم و رسم و زن‌های آلوده‌دامن دوشادوش هم از میکده‌هایش وارد می‌شوند... ...
سیمای دوران کودکی خود را تا حدی که حافظه‌اش یاری می‌کند به مخاطب می‌نمایاند... پیچیده‌بافی و قلمبه‌سلمبه‌گویی، لازمه کسب اعتبار و موقعیت روشنفکرانه است... نام فامیلی‌اش از سر تصادف و تنها به دلیل مستی محضردار، به اشتباه ساراماگو درج شده... نحوه هجوم ماموران سانسور را به تحریریه روزنامه‌ها و چگونگی تحمیل برخی مطالب از سوی آنها برای درج در روزنامه را شرح می‌دهد. ...
به عنوان یک تفریح سالم، شب ها برگه های ثبت احوال شخصیت های مهم شهر را از بایگانی کش می رود و از آنها رونویسی می کند. شبی بر حسب اتفاق، برگه مشخصات زنی ناشناس را هم از بایگانی بر می دارد. وقتی مشخصات زن را می بیند ناگهان به این فکر می افتد که باید زن را پیدا کند... زن خودکشی کرده ... ...
راننده تاکسی از او پرسید «کجا می‌­رویم؟» و ریش در اعماق وجود خود آرزو کرده بود که دیگر هرگز چنین سؤالی از او نکنند. در واقع، این مردی که می­‌داند که «پاره» شخص دیگری است؛ چه روزنه‌­ای می­‌تواند بیابد تا پس از مرگ آن دیگری زنده بماند؟ با ملاقات‌های منظم فرناندو پسوآ، که اجازه یافته است که تا نه ماه پس از مرگش با انسانها در تماس باشد، پاسخی به آهستگی شکل می­‌گیرد. ...
در حال بارگزاری ...
در حال بارگزاری ...
کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...