ژوزه ساراماگو، اولین نویسنده پرتغالی برنده جایزه نوبل ادبیات در سن 87 سالگی به دلیل عارضه ریوی در خانه اش در لانساروت، یکی از جزایر قناری اسپانیا از دنیا رفت.

ژوزه ساراماگو . ژوزه [خوزه] دو سوسا ساراماگو  (José de Sousa Saramago)

به گزارش کتاب‌نیوز به نقل از ایندیپندنت، ساراماگو در دهکده ‌ای کوچک در شمال لیسبون در خانواده‌ای کشاورز به دنیا آمد، او دو سال بعد به همراه خانواده به لیسبون رفت و تحصیلات دبیرستانی خود را برای امرار معاش نیمه تمام گذاشت و به شغل‌های مختلفی نظیر آهنگری، مکانیکی و کارگری روزمزدی پرداخت.

پس از مدتی نیز به مترجمی و نویسندگی در روزنامه ارگان حزب کمونیست پرتغال مشغول شد. اگرچه اولین رمان او به نام کشور گناه در 1947 به چاپ رسید ولی ناکامی او برای کسب رضایت ناشر برای چاپ کتاب دومش موجب شد رمان نویسی را کنار بگذارد، تا این که با انتشار کتاب بالتازار و بلموندا در سال 1982 و ترجمه آن به انگلیسی در 1988 شهرت به سراغ او آمد، رمانی تاریخی که به انحطاط دربار پرتغال در قرن شانزدهم می‌پردازد.

او گرچه از سال 1969 به حزب کمونیست پرتغال پیوست و همچنان به آرمان‌های آن وفادار بوده‌ است اما هیچگاه ادبیات را به خدمت ایدئولوژی در نیاورده‌ است ولی دولت پرتغال وی را از کشور به خاطر نوشتن کتاب «انجیل به روایت عیسی مسیح» اخراج کرد.

وزارت فرهنگ پرتغال در آن زمان اعتقاد داشت این کتاب توهین به مذهب کاتولیک محسوب می شود و بعد از نوشتن این کتاب نویسنده تا آخر عمر زندگی خود را در این جزیره سپری کرد. منحصر به فردترین ویژگی آثار ساراماگو استفاده از جملات بسیار طولانی است، که گاه در درون آن زمان نیز تغییر می‌کند.

او از میان علائم نگارشی تنها از نقطه و ویرگول استفاده می‌کرد. گفتگوهای شخصیت‌های داستان را پشت سرهم می‌نوشت و مشخص نمی‌کرد که کدام جمله را چه کسی گفته و به ندرت یک پاراگراف را تمام می‌کرد.

با وجود نگاه بدبینانه ساراماگو به دنیا آثار او چه در سطح عامه مردم و چه در میان نویسندگان و خوانندگان حرفه‌ای مورد اقبال زیادی واقع شده ‌است. بعضی او را خوش ذوق‌ترین نویسنده زنده دنیا می‌دانند و بعضی کتاب کوری را زیباترین رمان تاریخ عنوان می کنند.

در وطن ساراماگو بعضی از نویسنده ها و حتی مردم تا سالها آثار او را نمی خواندند ولی رمان اکولاد سال 1998 ساراماگو بعد از یک دهه در کشورش مورد توجه قرار گرفته است و به زبانهای مختلف ترجمه شده است.

وی در جایی گفته بود که در پرتغال مردم درباره من سابق بر این می گفتند «او خوب است ولی کمونیست بودنش او را خراب کرده است ولی حالا می گویند او کمونیست است ولی خوب است!»

بنابراین گزارش، بنیاد ساراماگور، علت مرگ وی را «کهولت سن» و «از کار افتادگی اعضای بدن» اعلام کرده است.

از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...
گوته بعد از ترک شارلوته دگرگونی بزرگی را پشت سر می‌گذارد: از یک جوان عاشق‌پیشه به یک شخصیت بزرگ ادبی، سیاسی و فرهنگی آلمان بدل می‌شود. اما در مقابل، شارلوته تغییری نمی‌کند... توماس مان در این رمان به زبان بی‌زبانی می‌گوید که اگر ناپلئون موفق می‌شد همه اروپای غربی را بگیرد، یک‌ونیم قرن زودتر اروپای واحدی به وجود می‌آمد و آن‌وقت، شاید جنگ‌های اول و دوم جهانی هرگز رخ نمی‌داد ...
موران با تیزبینی، نقش سرمایه‌داری مصرف‌گرا را در تولید و تثبیت هویت‌های فردی و جمعی برجسته می‌سازد. از نگاه او، در جهان امروز، افراد بیش از آن‌که «هویت» خود را از طریق تجربه، ارتباطات یا تاریخ شخصی بسازند، آن را از راه مصرف کالا، سبک زندگی، و انتخاب‌های نمایشی شکل می‌دهند. این فرایند، به گفته او، نوعی «کالایی‌سازی هویت» است که انسان‌ها را به مصرف‌کنندگان نقش‌ها، ویژگی‌ها و برچسب‌های از پیش تعریف‌شده بدل می‌کند ...
فعالان مالی مستعد خطاهای خاص و تکرارپذیر هستند. این خطاها ناشی از توهمات ادراکی، اعتماد بیش‌ازحد، تکیه بر قواعد سرانگشتی و نوسان احساسات است. با درک این الگوها، فعالان مالی می‌توانند از آسیب‌پذیری‌های خود و دیگران در سرمایه‌گذاری‌های مالی آگاه‌تر شوند... سرمایه‌گذاران انفرادی اغلب دیدی کوتاه‌مدت دارند و بر سودهای کوتاه‌مدت تمرکز می‌کنند و اهداف بلندمدت مانند بازنشستگی را نادیده می‌گیرند ...
هنر مدرن برای او نه تزئینی یا سرگرم‌کننده، بلکه تلاشی برای بیان حقیقتی تاریخی و مقاومت در برابر ایدئولوژی‌های سرکوبگر بود... وسیقی شوئنبرگ در نگاه او، مقاومت در برابر تجاری‌شدن و یکدست‌شدن فرهنگ است... استراوینسکی بیشتر به سمت آیین‌گرایی و نوعی بازنمایی «کودکانه» یا «بدوی» گرایش دارد که می‌تواند به‌طور ناخواسته هم‌سویی با ساختارهای اقتدارگرایانه پیدا کند ...