"فرناندو میرلس"، کارگردان برزیلی فیلم "کوری"، هم‌اکنون در حال ساخت فیلم جدیدی با موضوع شکسپیر است. 

این کارگردان خوش اقبال که اخیرا آخرین فیلمش ـ کوری ـ  اقتباس شده از رمان مشهور "ژوزه ساراماگو" در افتتاحیه جشنواره فیلم کن به نمایش درآمد، هم‌اکنون در حال نوشتن فیلمنامه پروژه‌ای جدید درباره شکسپیر است.

میرلس گفت: «آثار شکسپیر مثل یک داروی آرام بخش است که هر چه بیشتر آن را می‌خوانید بیشتر مجذوب آن می‌شوید، خط به خط آثار او به طور همزمان هم شعر است، هم فلسفه و هم درک عمیقی از آن چیزی است که ما هستیم.»

به گزارش رویترز، میرلس ساخت فیلم جدید خود را سال آینده در نیویورک و لندن آغاز خواهد کرد، این فیلم که هنوز نامی برای آن انتخاب نشده است، داستان پسری برزیلی است که تحقیق دانشجویی‌اش درباره شکسپیر است، او برای تحقیق در این زمینه با دانشجویانی از سراسر جهان صحبت می‌کند و در این میان عاشق یک دانشجوی عرب می‌شود.

به گزارش فارس به نقل از رویترز، "فرناندو میرلس" سال 1955 میلادی در سائوپولوی برزیل به دنیا آمد، او فیلم‌ «شهر خدا» را بر مبنای درام جنایتی در ریو در سال 2000 در کن به نمایش درآورد و سه سال بعد نیز با اولین فیلمش به زبان انگلیسی «باغبان وفادار» در بخش مسابقه جشنواره فیلم ونیز حضور یافت، امسال نیز فیلم "کوری" او در افتتاحیه جشنواره بین‌المللی فیلم کن به نمایش درآمد که با استقبال منتقدان سینمایی روبرو شد.

مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...