سحرگاه گذشته، صاحب صدای دعای سحر به سکوت همیشگی فرو رفت. سید قاسم موسوی قهار دعاخوان خوش صدای ۴۰ سال‌ اخیر، پس از یک دوره بیماری درگذشت.

به گزارش ایرنا، سید قاسم موسوی قهار را شاید خیلی‌ها از روی چهره نشناسند، اما صدای ماندگار سحرهای رمضان را کمتر کسی است که نشنیده باشد و کمتر ایرانی هست که رمضان را بدون این نوا به فطر رسانده باشد؛ «اَللّهُمَّ اِنّی اَسْئَلُکَ مِنْ بَهاَّئِک بِاَبْهاهُ وَکُلُّ بَهاَّئِکَ بَهِیء اَللّهُمَّ اِنّی اَسْئَلُکَ بِبَهاَّئِکَ کُلِّهِ».

امروز و بعد از چند سال بیماری و مشکلات حنجره، صاحب صدای ماندگار سحر خاموش شد، گرچه نوای موسوی قهار برای همیشه ماندگار خواهد بود.

مرحوم موسوی قهار متولد ۱۳۲۵ در شهر خمین بود و پدرش در سلک روحانیت بود و سید قاسم از دوران نوجوانی همراه پدر در مسجد دعاخوانی می‌کرد و بعد از انقلاب برای خواندن دعا و مناجات به رادیو دعوت شد. در سال‌های پس از انقلاب و به واسطه فعالیت بیشتر، وی در تهران و مدتی در بومهن زندگی می‌کرد.

دعای سحر یکی از ادعیه‌ای بود که او بارها آن را خواند و سال‌هاست که از صداوسیما پخش می‌شود. او بیش از ۳۰ سال ادعیه و مناجات‌های مختلفی را خواند؛ دعاهای سحر، افتتاح، سمات و ادعیه هر روز ماه رمضان و دعای فرج او بارها و بارها از رادیو و تلویزیون پخش شده است، اما دعای سحر با صدای موسوی قهار مانند ربنای استاد شجریان، بخشی از سبک زندگی و خاطرات معنوی روزه‌داران را به خود اختصاص داده و در اذهان چند نسل ماندگار شده است.

چند سال قبل اتفاق جالبی برای موسوی قهار افتاد و او به دلیل جراحی تیروئید، صدایش را کاملا از دست داد. خودش در سال  ۹۲ ماجرا را این گونه تعریف کرده است: «من دو سال قبل تیروئید عمل کردم و بعد از عمل دوران نقاهت را می‌گذراندم، ناگهان متوجه شدم که صوت خود را از دست داده‌ام و نه می‌توانم بخوانم و نه صحبت کنم. وضعیت طوری شد که اگر چیزی می‌خواستم باید روی کاغذ می‌نوشتم . همه دکترها به اتفاق تشخیص دادند که تارهای صوتی سمت چپ من فلج شده است و پس از مراجعات فراوان به بهترین اطباء کاملاً ناامید شدم.» طبق گفته‌های او، پس از این ماجرا با عنایت اهل‌بیت، موسوی قهار بهبود پیدا می‌کند و دوباره به اجرای برنامه در هیئت‌ها و محافل مذهبی می‌پردازد.

سبک دعاخوانی و مداحی‌های موسوی قهار دو ویژگی مهم داشت؛ یکی صدای صاف، نافذ و دلنشین و دیگری استفاده او از دستگاه‌ها و الحان موسیقی ایرانی. تلفیق این دو ویژگی باعث شد در طول سال‌ها و علیرغم ایرادهایی که برخی به تجوید عربی او می‌گرفتند، اما هیچ مداح و دعاخوان دیگری نتوانست جای موسوی قهار را بگیرد. صدا و سبک دعاخوانی مرحوم صبحدل و مرحوم عباس صالحی را دوست داشت: «یادم می‌آید وقتی می‌خواندم اقای صبحدل با نگاهشان مرا تشویق می‌کردند و این تشویق هم به من کمک می‌کرد که ادامه بدهم. من دعای سحر را به سبک‌های مختلف خواندم. شور خواندم، سه‌گاه خواندم. اصفهان خواندم.»

سحرگاه گذشته سید قاسم موسوی قهار در سن ۷۱ سالگی دامن از  خاک برکشید و رهسپار سرای آخرت شد.

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...