تینا جلالی | اعتماد


نگرشی که در فرهنگ ایرانی نسبت به زنان وجود دارد، نگرشی دوگانه است. «زن» در فرهنگ ما از یک طرف واجد شأن «والا» توصیف می‌شود و از سوی دیگر در میزانسنی سنتی با او به عنوان موجودی فرومایه‌تر از «مرد» در موضع ضعف برخورد می‌شود؛ این تلقی از زن به سبب همان باورهای سنتی محض، محرومیت‌هایی را هم برای زنان در جهان جدید به همراه دارد و سبب نادیده انگاشتن بسیاری از حقوق آنها می‌شود. نگرشی که انگار معتقد است در نهایت این خود زنان هستند که حتی اگر حق با آنها باشد، باید سکوت و مدارا پیشه کنند؛ سکوتی که گاهی می‌تواند هزینه‌های گزافی برای‌شان داشته باشد و کشنده باشد.

نرگس آبیار

رنج و دشواری سکوت و تحمل در برابر دردهای زنانه به خاطر تابوهای رایج، درونمایه «ابلق»، آخرین ساخته نرگس آبیار است. فیلمی که این روزها در سینماهای کشور نمایش داده می‌شود. «ابلق» روایتی است از رنج و مصیبتی زنانه در این سرزمین. فیلم، روایتگر دردهای زنانی است که به اقتضای شرایط جامعه تن به سکوت می‌دهند و از اعتراض به اجحافی که در حق‌شان می‎شود، خودداری می‌کنند. زنانی محکوم به سکوت در برابر خشونت، بی‌احترامی، تبعیض، سختی کار و تعرض. از این منظر باید «ابلق» را روایتی دانست از شرایط غامض و بغرنج نبودن «زورآباد»؛ جایی که اگر مرد نتواند بر خود غلبه کند، زن باید به جای او پرده‌نشین شود و محکوم به خاموشی و تمکین. این فیلم از درد «نگفتن» می‌گوید. از تجربه آزاری که در سکوتی ویرانگر و کشنده، ابعاد دراماتیک به خود می‌گیرد. قصه زنی که در حاشیه شهر و در بافت فقیرنشین آن زندگی می‌کند و شوهر خواهرش نگاه‌ آلوده‌ای به او دارد. به مناسبت اکران «ابلق» با نرگس آبیار، کارگردان فیلم گفت‌وگو کردیم. گفت‌وگویی که با مسائل زنان و مطالبات‌شان در شرایط این روزهای جامعه همراه است.
 

‌این روزها بحث بازیابی استعداد و توان زنان در جامعه ایرانی به عنوان خواسته‌های زنان فریاد زده می‌شود. شما نسبت به این دو گزاره که «حق زنان در جامعه ایرانی نادیده گرفته می‌شود» و «جامعه ایرانی، جامعه‌ای مردسالار است» چه تحلیلی دارید؟ اصلا این پیش‌فرض‌ها را می‌پذیرید؟
هویت اجتماعی و فرهنگی ما محصول یک روز و دو روز یا چند سال اخیر نیست. محصول هزاران سال است. اگر ویژگی خاصی در این جامعه وجود دارد باید در چشم‌انداز تاریخ چند هزار ساله مورد بررسی قرار بگیرد و نکته مهم‌تر اینکه هر دوره تاریخی اقتضا و ضرورت‌های خودش را دارد. شاید یک امر مقبولی در یک دوره، در دوره دیگر مورد پذیرش نباشد. اما مهم‌ترین قدرتی که جامعه ایرانی را در تمام این قرن‌ها زنده نگه داشته، قدرت انعطاف و تغییرش بوده است. اینکه امروز جامعه ایران، هویتی مردسالارانه دارد، حرف درستی‌ است اما این به این معنا نیست که امکان تغییر و تحول در این هویت وجود نداشته باشد. نباید صرفا به وضعیت امروز نگاه کرد بلکه باید توانایی‌ها و امکان‌های پنهان این وضعیت را هم در نظر بگیریم. اگر با این نگرش به شرایط زنان در ایران نگاه کنیم، مطمئنا توانایی‌های بسیاری را می‌بینیم که در حال بروز دادن خودشان هستند. حرکت زن‌های ایران امروز را باید یک حرکت تاریخی دانست و اگر در همان چشم‌اندازی تاریخی به شرایط زنان ایرانی نگاه کنیم، یک حرکت پیش‌رونده و رو به جلو خواه‍یم دید.

‌در جریان ناآرامی‌های اجتماعی و طرح مطالبات مربوط به زنان، وقتی سینمای ایران را ورق می‌زنیم، تعداد کارگردان‌های زن یا اساسا سینماگران زن فعال را که تاثیر‌گذار در سینما ظاهر شوند، کم و بسیار محدود می‌بینیم. شما این کمبود را ناشی از چه چیزی می‌بینید؟ به آنها فرصت ظهور داده نمی‌شود یا اینکه سینما مقوله‌ای پیچیده‌ با اقتضائات خود است؟
اگر با دیدی کلی‌تر در نظر بگیریم در تمام رشته‌های هنری محدودیت حضور زن قابل مشاهده است. در اینکه سینما مقوله پیچیده‌ای است شکی نیست. هم از منظر نظری و ایده‌پردازی و هم از منظر فیزیکی و جسمانی؛ اما علت اصلی محدودیت حضور سینماگران زن صرفا این موضوع نیست. نباید این موضوع را تنها به یک علت مشخص تقلیل بدهیم. مجموعه‌ای از علت‌ها را باید در نظر گرفت. شاید مهم‌ترین این علت‌ها روایت و تصویری است که در فرهنگ ما از زن‌ها وجود داشته که همواره جایگاه زن را در پرده یا بهتر بگوییم پستوی خانه تعریف کرده است.

علت دیگر، فضای به‌شدت رقابتی سینمای ایران است. در این فضای رقابتی که همواره درحال حذف است، حتی به خیلی از سینماگران مرد هم اجازه ورود داده نمی‌شود. شاید بتوان یک بعد دیگر این محدودیت را نداشتن تمهید و قوانین حمایتی از زنان دانست. ببینید، اساسا تمام اساسنامه‌های سینمایی و ارتباطات فعالان عرصه سینما با نگاه مردانه شکل گرفته و حضور زنان در این اتمسفر مردانه، کار راحتی نیست. علت‌های دیگری نیز در این زمینه اثرگذار بوده‌اند؛ اما نکته مهم این است که بخشی از سینما که بیشتر برای زنان جذاب و دوست‌داشتنی ا‌ست، کارگردانی و فیلمسازی نیست، بلکه بازیگری است. اگر نگاهی به آمار آموزشگاه‌های سینمایی بیندازید، می‌بینید که زن‌ها خیلی بیشتر از مردها برای کلاس‌های بازیگری ثبت‌نام می‌کنند و این یعنی اساسا تقاضا برای کارگردانی هم کم است.

‌نکته‌ای که در مورد شخص شما به عنوان فیلمساز زن وجود دارد، این است که با همین چند فیلم سینمایی، خیلی خوب خود را در میان کارگردان‌های مرد و همان مجموعه محدود زنان کارگردان بالا کشیدید و فیلم‌های شما در کشورهای زیادی دیده و مطرح شد. این به چه چیز بستگی داشت؟ البته می‌دانم سال‌ها مشغول ساخت فیلم کوتاه و مستند بودید و داستان هم می‌نویسید.
همین نکته‌ای که اشاره کردید و سال‌ها فعالیت در زمینه ادبیات و فیلم کوتاه و مستند، نکته مهمی است. اگر سینما را از منظر هنری در نظر بگیریم، می‌بینیم وجه مشترک زیادی با ادبیات دارد که مهم‌ترینش روایتگر بودن هر دو است. شما برای نوشتن یک داستان مرتب در حال ساختن تصاویر هستید و ممکن است بارها آن تصویر را از نو بسازید. حالا در بستر ادبیات، زبان شما واژه‌ها هستند و در سینما تصاویر. بحث‌های فنی و تکنیکی سینما خیلی مهم هستند اما غیرقابل دسترسی نیستند. مهم‌تر از آن، بحث ایده و روایت است. سال‌ها فعالیت در عرصه ادبیات در این زمینه برای من خیلی آموزنده بوده است.

‌بسیاری از منتقدان و کارشناسان به نکته‌ای در ساختار فیلم‌های شما اشاره دارند و آن این است که مردانه - یعنی با قدرت مردانه- فیلم می‌سازید. خصوصا به لحاظ تکنیکی. این در حالی است که روح جاری در فیلم‌های‌تان، بسیار زنانه است و در نهایت جهانی زنانه را پدید می‎آورید. خودتان چه نظری در این باره دارید؟
من به جنسیت‌گرایی در فیلمسازی معتقد نیستم. این تعبیر چندان هم منصفانه نیست. شما صحنه‌های احساسی و اثرگذاری را در فیلم‌های من می‌بینید که نمی‌توان آنها را مردانه دانست؛ یا حتی در فیلم «نفس» صحنه‌هایی را می‌بینید که کاملا همرنگ دنیای کودکانه هستند. لحن و فضای کارهای من برآمده از موضوع و داستانی است که روایت می‌شود. در مورد فیلم «شبی که ماه کامل شد» شما با موضوع افراط‌گرایی دینی روبرو هستید؛ یعنی چیزی که اساسا خشونت را در دل خود دارد. پرداختن به داستانی در این مورد بدون خشونت، ناقص خواهد بود.

درمورد فیلم «ابلق» هم فضا و لحن فیلم برآمده از موضوع فیلم است. واقعیت این است که ما در دنیای خشنی زندگی می‌کنیم. واقعیتی که در آن به سر می‌بریم و زندگی می‌کنیم، پر از خشونت است. من از همین واقعیت الهام می‌گیرم و برای مردمی که در همین واقعیت زندگی می‌کنند، فیلم می‌سازم. شاید در پرده سینما سیاهی کمی سیاه‌تر و سفیدی کمی سفیدتر به نظر بیاید اما این به معنی تغییر یا تحریف واقعیت نیست. به علاوه فکر می‌کنم زن به عنوان انسانی که می‌تواند مادر باشد و مسوولیت مادر بودن را بپذیرد که شاید بتوان گفت سخت‌ترین کار دنیاست، می‌تواند از عهده کارهای بسیار دشوار هم برآید. هیچ‌کدام از کارهای دنیا سخت‌تر و دشوارتر از مادر بودن نیست.

‌می‌‎خواهیم بیشتر درباره جهان فیلم‌های شما صحبت کنیم. سوالی که اینجا دوست داشتم از شما بپرسم این است که چرا جهان فیلم‌های شما اینقدر دردناک است؟ شخصیت‌ها در موقعیت‌های بسیار رنج‌آوری قرار می‌گیرند. این موضوع البته در اکثر ساخته‌های شما جریان دارد. چرا؟
ببینید، درام در دل بحران شکل می‌گیرد و شرایط گل و بلبل به هیچ درامی ختم نمی‌شود. شما برای جواب این سوال باید وجه مشترک کارهای من را در نظر بگیرید و آن زنان هستند.

‌اتفاقا منظور همان زنان هستند که در قصه‌های شما بسیار رنج می‌کشند.
ببینید، اگر از همان منظر تاریخی به شرایط زنان امروز نگاه کنید، می‌بینید که شرایط دردناکی ا‌ست. فیلم‌های من تلاشی هستند برای نمایش زن‌ها در موضوعات مهم اجتماعی و فرهنگی. مساله‌ای مانند جنگ، سال‌هاست که در کشور ما تمام شده اما از پرسپکتیو مادری که همچنان منتظر فرزندش است، جنگ تمام‌ناشدنی است. یا موضوع افراط‌گرایی دینی فی‌نفسه موضوع دردناکی است اما وقتی از منظر نابودی عشق و خانواده به آن نگاه شود، تلخی بیشتری خواهد داشت. همین‌طور مساله جامعه مصلحت‌گرایی که ترجیح می‌دهد به جای رودررویی با واقعیت آن را انکار کند. وقتی از منظر یک زن قربانی تجاوز روایت شود خیلی دردناک‌تر خواهد بود. درواقع این دردی که اشاره می‌کنید از خود موضوع فیلم و نقطه روایت فیلم که زنان هستند، به وجود می‌آید. وقتی که به تاریخ نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که همیشه چه ستمی بر زنان روا داشته‌اند. اغلب خود زنان هم در پذیرش چنین ستمی نقش داشته‌اند. همواره در طول تاریخ حقوق زنان نادیده گرفته شده و جامعه به عنوان جنس دوم با آنها مواجه شده است. تنها در صدسال اخیر است که بعضی جوامع متوجه شده‌اند که زنان به عنوان نیمی از آمار جمعیت جامعه، حقی دارند.

هنوز هم که هنوز است، باز هم می‌بینیم آن‌طورکه باید به حقوق و خواست آنها توجهی نمی‌شود. این را می‌توان از مقایسه تعداد مدیران و روسای شرکت‌ها و سازمان‌ها یا سیاستمداران حس کرد. همیشه فکر می‌کنم اگر زنان می‌توانستند زمام امور و سیاست را در اغلب موارد به عهده گیرند، جهان می‌توانست بیشتر روی صلح را ببیند. ما در همه امور احتیاج داریم روح زنانه حاکم شود؛ جهان ما احتیاج دارد روح مادرانه‌ای بر آن غلبه کند. این یک نیاز اساسی است. متاسفانه رقابت‌های مردانه و غلبه آنها، باعث شده دست زنان در بسیاری از امور کوتاه باشد و در عین حال به خواسته‌ها و نیازهای آنان کمتر توجه شود. در کشور ما و کشورهای اطراف ما نیز این رویه شدت بیشتری دارد. به نیازهای زنان کم‌توجهی می‌شود و فضای سیاسی به‌شدت مردانه و نوعی لجاجت در امور باعث شده که عملا بعضی خواسته‌های زنان نادیده گرفته شود. باید در نظر بگیریم ما کشوری هستیم که آدم‌ها با نظرات و نگاه و عقاید مختلف در آن زندگی می‌کنند و باید به نگاه و بینش مردم تا جایی که به ضرر انسان دیگری نینجامد، احترام گذاشت و خواسته‌هاشان را محقق کرد.

ابلق الناز شاکردوست

‌ممکن است قصه فیلم «ابلق» تحت‌تاثیر حوادث جنبش «می تو» در جهان نوشته شده باشد؟ چون فیلم شما قبل از این اتفاقات ساخته شد. یا شاید بهتر باشد پرسش را این‌گونه مطرح کنیم که چطور شد قصه فیلم «ابلق» را بعد از فیلم سخت و دشوار «شبی که ماه کامل شد» انتخاب کردید؟
فیلم «ابلق» سال ۹۸ ساخته شد. یعنی قبل از فراگیر شدن جنبش «می تو» در ایران؛ ولی به خاطر شرایط کرونا اکرانش عقب افتاد. ببینید، شکل‌گیری جنبشی مثل «می تو» واکنشی بود به شرایط زنان در دنیای امروز. این واکنش می‌توانست به شکل‌های مختلفی خودش را بروز دهد و اولین تلاش زنان برای احقاق حقوق‌شان هم نبوده است؛ اما چون با مختصات و شرایط زندگی امروز همخوانی بیشتری داشت، سریع فراگیر شد؛ اما به این معنی نیست که هر جنبش یا اثری مربوط به زنان را در چارچوب «می تو» قرار بدهیم. از طرف دیگر مهم‌ترین سرمایه یک هنرمند حساسیت زیادش به شرایط اجتماعی است. هنرمند باید بتواند با نشانه‌ها و سیگنال‌هایی که از متن جامعه دریافت می‌کند، اتفاقات را پیش‌بینی کند و اگر روند جنبش‌های حقوق زنان را در نظر بگیریم، می‌بینیم امکان تحقق جنبشی مثل «می تو» در این برهه زمانی خیلی محتمل بوده است.

«ابلق» مثل باقی کارهای من محوریت زنانه دارد. یکی از موضوعاتی که در مورد زن‌ها مطرح است، بحث تعرض و عدم حمایت‌های قانونی و فرهنگی از زن‌های مورد تعرض قرار گرفته است. این معضلی جدید نیست و جنبشی مثل «می تو» فقط این معضل را منسجم و سازماندهی کرد؛ ولی اگر شما روند جنبش‌های زنانه را در نظر بگیرید، می‌بینید ظهورش چندان دور از انتظار نبوده و هما‌ن‌طورکه گفتم، هنرمند کمی زودتر سیگنال‌ه‍ا و نشانه‌ها را دریافت می‌کند. برای من مهم‌ترین وجهی که در فیلم «ابلق» اهمیت داشت و باعث شد آن را بسازم، سکوت زشت یک جامعه محلی در برابر حقیقت بود؛ اینکه مردم محل به خاطر منافع ناچیز خود، می‌خواهند حقیقت انکار شود. زنِ قهرمان فیلم، شجاعت به خرج داده و ماجرا را فاش کرده اما می‌بیند همه مردم، حتی کسی که تصور می‌کرد منصف است، به خاطر مصلحتی نفرت‌انگیز، می‌خواهد او حقیقت را انکار کند. این سکوت جامعه محلی در برابر ظلمی که به زن رفته است، مساله مهم و چالش‌برانگیز فیلم است و برای من مهم بود که مخاطب را به فکر وادارد. در حالی که می‌بینیم زن خودش را انکار می‌کند و می‌رود و به نظر می‌رسد که غائله ختم شده است؛ اما می‌بینیم که موش‌ها وقیح‌تر و پلیدتر از قبل زیر خانه‌های‌شان زندگی می‌کنند و کمین کرده‌اند.

‌فیلم «ابلق» نگاهی جامعه‌شناختی به موضوع تجاوز و تعرض در جامعه ایران دارد و شما در مقام فیلمساز سعی می‌کنید این موضوع را در قالب دراماتیک به مخاطب ارایه دهید. چقدر سعی کردید در روایت فیلم از دید یک خانم، منطقی باشید و به عنوان یک راوی احساسات را کنار بگذارید؟ چون وقتی وارد این وادی می‌شویم منطق یک چیز حکم می‌کند و احساسات چیز دیگر.
فیلمساز هیچ‌وقت نباید به خودش اجازه دهد از چارچوب درام و داستان عدول کند، چون خروج از عرصه درام، سقوط به شعارزدگی‌ است و مخاطب را سرخورده خواهد کرد. نباید به هیچ‌وجه مخاطب را دست‌کم گرفت. به عنوان فیلمنامه‌نویس می‌توانم بگویم مرحله‌ای هست که شما احساس را باید تبدیل به درام کنید. این تبدیل زمانی پیش می‌آید که شما نگاهی عمیق‌تر و دقیق‌تر به سوژه احساس داشته باشید و عناصر دراماتیک پنهان‌شده در آن سوژه را پیدا کنید. بخش زیادی از این تغییر احساس به درام به واسطه پژوه‍ش به دست می‌آید و هرچقدر پژوهش عمیق‌تر و دقیق‌تری داشته باشید، نتیجه این تغییر بهتر خواهد بود. بعد از این تغییر و تبدیل احساس به درام شما با صحنه‌هایی روبرو می‌شوید که هرکدام به شکلی تجلی‌بخش همان احساس هستند و نکته مهم اینکه این احساس را در صحنه‌های بسیاری تکثیر کرده‌اید. پس درواقع فرار از احساس وجود ندارد بلکه راه بیان متفاوتی برای آن احساس در نظر می‌گیرید.

‌پرسشی که با دیدن فیلم ذهن را به خود مشغول می‌کند، این است که چرا حاشیه شهر را برای روایت این معضل انتخاب کردید؟ در حالی که موضوع در طبقات مختلف جامعه هم قابل ردیابی است.
انتخاب چنین لوکیشنی چند دلیل ضروری داشت. اول اینکه داستان فیلم می‌طلبید شخصیت‌ها در کنار هم و در یک همزیستی فشرده حضور داشته باشند. ما در فیلم همزمان چند خط داستانی را می‌بینیم که انتخاب چنین لوکیشنی کمک می‌کرد این خط‌ها در کنار هم و همزمان روایت شوند. دلیل دیگر اینکه قرابت بیشتری بین فضای چنین لوکیشنی با مفاهیم فیلم وجود دارد. در یک محیط آپارتمانی یا لوکیشنی که از تمکن مالی بیشتری برخوردار باشد، شکل دیگری از مفاهیمی مانند خیانت، تجاوز، گرفتاری مالی و اساسا جبر سنت در مسائل ناموسی و طرح مساله غیرت در این فضا و در بین این آدم‌ها اهمیت پیدا می‌کند. کمتر در فضای مدرن آپارتمانی و بین طبقه متوسط یا بالا... را می‌بینید که با داستان «ابلق» همخوانی ندارد. نکته دیگر آنکه به‌رغم محیط محدود لوکیشن، چنین فضایی امکان بیشتری برای خلاقیت‌های زیبایی‎شناسی در اختیار فیلمساز می‌گذارد. مثلا شما در یک صحنه همزمان هم راحله هم جلال و هم شهلا را می‌بینید و از نوع نگاه آنها به همدیگر بخشی از اطلاعات ضروری داستان هم به مخاطب منتقل می‌شود. امکان خلق چنین صحنه‌ای در لوکیشنی دیگر ممکن نیست و نکته مهم دیگر اینکه چنین لوکیشنی همزمان هم بعد واقع‌گرایی فیلم را تقویت می‌کند، هم بعد نمادین و سمبلیک آن را. به‌طور خلاصه بگویم اساسا شکل‌گیری چنین داستانی به‌شدت به چنین لوکیشنی وابسته است و اگر قرار بود لوکیشن دیگری انتخاب شود، مطمئنا باید به تناسب لوکیشن جدید فیلمنامه هم تغییر می‌کرد و شاید بخشی از آن به کل حذف می‌شد.

‌اما نکته مهم‌تر؛ با توجه به اینکه به عنوان یک خانم از محدودیت‌ها و رنج‌هایی که خانم‌ها از این دست مشکلات دارند اطلاع دارید، در مقام مصلح اجتماعی برنیامدید و قضاوتی نکردید. چرا؟ چون بعضی‌ها نظرشان این بود که پایان‌بندی فیلم ضدزن است. نظر شما چیست؟
من فیلمساز هستم؛ نمی‌گویم دغدغه‌ای برای اصلاح جامعه ندارم اما وظیفه اصلی من ساختن فیلم است. اصلاح جامعه وظیفه افراد و نهادهای دیگر است. من در بهترین حالت می‌توانم در فیلمم طرح مساله کنم و یک ناهنجاری اجتماعی را به تصویر بکشم. اینکه راه‌حل این ناهنجاری چیست کار من نیست و این اصلا از حیطه سینمای داستانی خارج است. برای آنکه یک ناهنجاری در جامعه برطرف شود ابتدا باید نسبت به آن خودآگاه بشویم و بتوانیم بیان درستی از آن و علل وقوع آن داشته باشیم. ابزار سینما تا همین‌جا کارکرد دارد و بعد از این پژوهشگران و تصمیم‌گیرندگان باید وارد شوند تا آن ناهنجاری برطرف شود. اما اتهام ضدزن بودن پایان‌بندی فیلم به نظرم کمی بی‌انصافی است.

می‌شد پایان‌های متفاوتی برای فیلم در نظر گرفت و هرکدام می‌توانست معنای متفاوتی به فیلم بدهد اما وقتی هدف فیلم نشان دادن جایگزین مصلحتی نفرت‌انگیز به جای شنیدن حقیقت توسط مردم یک جامعه کوچک به خاطر منافع کوتاه‌مدت و در نهایت ظلم به زنان و سکوت اجباری آنان است، باید همین پایان‌بندی را برایش قرار می‌دادیم. اگر شما کلیت فیلم را در نظر بگیرید، می‌بینید که نه تنها هیچ اثری از ضدزن بودن در آن نیست بلکه تمام تلاش فیلم نشان دادن پایمال شدن حقوق زنان است و انتخاب چنین پایانی برآمده از ضرورتی است که مفهوم فیلم و ‌ساختار روایی آن ایجاد می‌کند. هر مخاطبی براساس تجربه و نگاه خود می‌تواند نظر متفاوتی در مورد فیلم داشته باشد ‌اما نکته مهم این است که کلیت فیلم در نظر گرفته شود و نه صرفا یک بخشی از آن.

‌با اینکه در «ابلق» نسبت به فیلم‌های قبل یک تفاوت اساسی در انتخاب بازیگران - یعنی انتخاب بهرام رادان- لحاظ شده ولی تعدادی از بازیگران هم پیش‌تر با شما همکاری داشته‌اند. از هوتن شکیبا تا الناز شاکردوست، گلاره عباسی و...
طبیعتا کار کردن با بازیگرانی که قبلا تجربه همکاری با آنها را داشته‌ام، ‌برای من راحت‌تر است و کمتر مرا دچار چالش می‌کند. چون هر چه باشد، مراحلی را در کنار هم پشت سر گذاشته‌ایم و زبان همدیگر را بهتر می‌فهمیم. همکاری با بهرام رادان، برای من تجربه خوبی بود. بازیگر باهوشی هستند و در کارشان خیلی راحت و روان عمل کردند و دقیقا آن میزان بازی را که می‌خواستم در مورد کارکتر جلال ایفا کردند؛ بدون اینکه بازی‌شان اغراق‌آمیز باشد.

‌شنیده بودیم که فیلم «ابلق» تا مرز توقیف پیش رفته. گویا بحث موش‌ها مطرح بوده. در این باره تمایل دارید توضیح بدهید؟
همان طورکه در سوال قبل توضیح دادم، در نظر گرفتن یک بخش از فیلم و قضاوت براساس همان یک بخش، نه تنها می‌تواند حرف فیلم را ناقص کند بلکه حتی معنایی مخالف را به ذهن متبادر کند. بحث‌هایی هم که در مورد توقیف فیلم بود، ناشی از همین نگاه جزیی‌نگر بود. هر فیلمی مجموعه‌ای است درهم تنیده از نمادها و نشانه‌ها که به یکدیگر معنا می‌دهند و ممکن است هرکدام جداجدا معنای دیگری داشته باشند. ممکن است برداشتی اشتباه از فیلم برای بعضی به وجود بیاید که کلیت فیلم را در نظر نگرفته‌اند و بر سکانسی از فیلم تکیه کرده‌اند. فیلم «ابلق» در مورد زنی است که مجبور می‌شود حق خود را در برابر یک جامعه مصلحت‌طلب که پنهان کردن حقیقت و شنیدن دروغ را به رودرویی با حقیقت ترجیح می‌دهد، رها کند و در برابر ظلمی که به او رفته سکوت کند. درواقع اصرار به حذف سکانس آخر، مصداقی از همان مصلحت‌طلبی و سکوت‌طلبی است که در فیلم نمایش داده‌ایم. اگر من این سکانس را حذف می‌کردم، درواقع حرف خودم در فیلم «ابلق» را زیر پا می‌گذاشتم و از نظر وجدانی با خودم روبرو بودم. نکته مهم آن است که چنین اتفاق‌هایی مرتب در سینما تکرار می‌شوند. ممکن است همین لحظه فیلمی دیگر درگیر اصلاحاتی نابجا و غیرمنطقی باشد و این ماجرایی است که همواره گریبانگیر سینما بوده و متاسفانه در یکسال اخیر خیلی بیشتر. ریشه چنین اتفاقاتی آن است که افرادی خارج از سینما و بدون داشتن شناخت کافی از سینما برای سینما تصمیم‌گیری می‌کنند و نتیجه این تصمیمات اشتباه فقط و فقط تحمیل هزینه‌های مادی و معنوی به سینما و سینماگران و ایجاد شکاف بیشتر بین هنرمندان و سیاستگذاران است.

‌ارتباط مخاطبان با فیلم چگونه بود؟
طبق آمار و جدول فروش، شکر خدا استقبال مخاطبان خوب بوده و گزارش‌هایی هم که از سالن‌ها می‌آید، نشان می‌دهد که نظر اکثر مخاطبان به فیلم مثبت بوده.

‌و سوال آخر؛ وقتی در مقام یک خانم - و به‌طور مشخص یک خانم محجبه- به ماجراهای اخیر جامعه نگاه می‌کنید، چه نظری درباره این تحول‌خواهی دارید؟ به هر حال این روزها خانم‌هایی که پوشش‌شان کامل هم هست، انتقادهایی در ارتباط با نقض حقوق شهروندی زنان از جمله در زمینه پوشش د ارند. نظر شما در این باره چیست؟
شما را ارجاع می‌دهم به پیام اخلاقی فیلم «ابلق»؛ پیام فیلم این است که باید قبل از آنکه دیر بشود، حرف‌های همدیگر را بشنویم. کاراکتر علی در ابتدای فیلم این قدرت شنیدن را ندارد؛ حتی می‌بینیم که گوشش مشکل دارد اما وقتی فاجعه رخ می‌دهد تازه متوجه حرف‌های همسرش می‌شود. اما دیگر دیر شده است. اگر بخواهیم مشکلات امروز جامعه در مورد زنان را در نظر بگیریم، همین موضوع نشنیدن مهم‌ترین بخش آن است. صداهای اعتراض زیادی در این مورد بلند شده اما متاسفانه گوش شنوایی در این مورد نبوده و نیست. برخورد قهری با این موضوع نه تنها مشکلی را حل نمی‌کند بلکه واکنش تند جامعه را هم در پی خواهد داشت. باید صدای مردم را شنید.

............... تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...
هنگام خواندن، با نویسنده‌ای روبه رو می‌شوید که به آنچه می‌گوید عمل می‌کند و مصداق «عالِمِ عامل» است نه زنبور بی‌عسل... پس از ارائه تعریفی جذاب از نویسنده، به عنوان «کسی که نوشتن برای او آسان است (ص17)»، پنج پایه نویسندگی، به زعم نویسنده کتاب، این گونه تعریف و تشریح می‌شوند: 1. ذوق و استعداد درونی 2. تجربه 3. مطالعات روزآمد و پراکنده 4. دانش و تخصص و 5. مخاطب شناسی. ...