از کتاب صوتی «ایکیگای» [Ikigai] با صدای نیوشا مدبر از بازیگران تلویزیون و سینما، رونمایی شد.

یوکاری میتسوهاشی [Yukari Mitsuhashi] ایکیگای» [Ikigai]

به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایبنا، گوینده اصلی این کتاب، نیوشا مدبر از بازیگران سینما و تلویزیون است. سماوا برای حمایت از هنرورهای گویندگی با چهار نفر از نوصداها برای این کار در کنار نیوشا مدبر استفاده کرده است. مهران پوراعظمی، علی شیراوند، ابولفضل کردی و نازنین عطایی در این پروژه در کنار سماوا بوده‌اند. این کتاب صوتی در 2 ساعت و 2 دقیقه تولید شده است.

کلمه ژاپنی «ایکیگای» از دو بخش تشکیل شده است: «ایکی» به معنای زندگی و «گای» به معنای ارزش یا بها. پس ایکیگای یعنی ارزش زندگی یا شادی در زندگی. در واقع به همان دلیلی اشاره دارد که صبح‌‎ها به همین سبب از خواب بیدار می‎‌شوید. ترجمه ایکیگای به معنای «هدف زندگی» کاملا اغراق‌‎آمیز است، چون این کلمه هدف برجسته زندگی فرد نیست. کلمه «زندگی» در اینجا بیشتر با زندگی روزمره هم‌‎تراز است. به عبارت دیگر، ایکیگای می‎‌تواند با لذت و نشاطی ارتباط داشته باشد که فرد در زندگی روزانه خود می‌‎یابد و بدون آن، کل زندگی‌اش شاد نخواهد بود…

یوکاری میتسوهاشی [Yukari Mitsuhashi] این توضیحات را در مقدمه کتابش با نام ایکیگای دلخوشی‌های کوچک زندگی نوشته است. کتابی که به شکلی مختصر و مفید، به یکی از مفاهیم جذاب فلسفه ژاپن می‌پردازد. شما با خواندن این کتاب، در کم‌تر از هشتاد صفحه، به‌خوبی با این مفهوم کلیدی آشنا می‌شوید و مهم‌تر از آن، اساسی‌ترین رهنمودهای برآمده از آن را به‌صورت عملی می‌آموزید.

ایکیگای شما چیست؟
این سؤال هیچ پاسخ درست یا غلطی ندارد. فقط با قطعیت می‎‌توان گفت که با نشستن در خانه نمی‎‌توانید ایکیگای خود را پیدا کنید؛ چون ایکیگای همان کاری است که برای رسیدن به شادی، به آن دست می‎‌زنیم.

بخشی از کتاب «ایکیگای، دلخوشی‌های کوچک زندگی»:
«یادتان باشد که ما لحظه به لحظه زندگی می‌‎کنیم. شاید بخواهید روی رویدادهایی تمرکز کنید که ظاهراً به‌طور کلی در زندگی از همه مهم‎‌ترند؛ اما این را بدانید که بدون لحظات کوچک‎تری که ما را به سوی هدف اصلی هدایت می‎‌کنند، هیچ رویداد مهمی اتفاق نمی‎‌افتد. به این شکل هر لحظه را مهم و ارزشمند می‎‌بینید. به قول معروف: «زندگی همان زمانی اتفاق می‎‌افتد که شما مشغول برنامه‎‌ریزی هستید». خیلی خوب است که یک هدف بزرگ‎تر در زندگی داشته باشید ـ چیزی شخصی یا کاری؛ ولی یافتن ایکیگایِ قابل دسترس در زندگی روزمره، مهم است و شما را به جلو می‎‌راند.»

................ هر روز با کتاب ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...