تندیس بی‌‏پناهی بشر در پیشگاه نیستی | هم‌میهن


«هومو ساکر» [Homo sacer : sovereign power and bare life] کتابی‌است از جورجو آگامبن [Giorgio Agamben]، که ریشه‌ی لغت آن رومی است و به طبقه‌ای در جامعه اطلاق می‌شود که قانون در شدیدترین حالت ممکن بر آنها اعمال می‌شود اما همین قانون تحت هیچ شرایطی از ایشان محافظت نمی‌کند. هوموساکر محصول بقای وضعیت استثنایی ‌است و منطقی که وضعیت استثنایی را مستدل می‌کند جعلی و ساختگی است.

هومو ساکر» [Homo sacer : sovereign power and bare life] جورجو آگامبن [Giorgio Agamben]

آگامبن با نگاه به نظریه‌ی تولد زیست سیاست فوکو، که از قرن هفدهم به بعد حیات را موضوع سیاست می‌داند، مسئله هوموساکر را مطرح می‌کند. اما هوموساکر، به زبان ساده یعنی چه؟ هوموساکر یک ناشهروند است که می‌تواند به‌خودی‌خود مجرم نباشد، و درعین‌حال می‌تواند مجرم هم باشد، و درواقع به خاطر توانایی مجرم بودن شامل مجازات قانون است، اما درعین‌حال اگر مجرم نباشد، شامل حق حیات و حمایت قانون نیست. به‌عبارتی شأن شهروندی برای هوموساکر وجود ندارد، زیرا حیات برهنه او هرلحظه مستعد نیستی است.

به‌این‌ترتیب، هوموساکر نفی نانجیبانه‌ی کرامت انسانی در کسی است که حقیقت و حیاتی برهنه در برابر آماج قانون دارد، کسی که هرلحظه می‌تواند مجرم قلمداد شود، بدون آنکه لزوماً جرمی مرتکب شده باشد. اما چه چیزی وجود خشونت علیه هوموساکر را موجه می‌کند؟ قطعاً قانون به تنهایی، با حذف اخلاق نمی‌تواند دست به سفیدشویی از وجود چنین رخدادی بزند. اینجا به تعبیر آگامبن «وضعیت استثنایی» به هم‌دستی با قانون می‌شتابد. حال وضعیت استثنایی چه معنایی دارد؟ وقتی وضعیت استثنایی تحت یک هراس اجتماعی بر جامعه حاکم باشد، مانند شرایط جنگی، وجود دشمن فرضی، تجزیه، و... قانون به حالت تعلیق درمی‌آید و به عبارتی قانون، فراقانون می‌شود زیرا همه‌چیز در حالتی از تشدید اهمیت است و خواسته‌ی حاکمیت از آنجا که با بقای جامعه ربط داده می‌شود، درواقع همان فراقانون است که خشونت را ضرورت معنا می‌کند. اما آیا این وضعیت استثنایی سرِ به پایان رسیدن دارد؟

پاسخ آگامبن به این پرسش، با صراحت تمام خیر است. زیرا وضعیت استثنایی، لازمه‌ی بقای حکومتی است که بر التزام خشونت تکیه کرده است. بنابراین، همانگونه که آگامبن می‌گوید وضعیت استثنایی به‌طور مدام در حال بازتولید است و درواقع هرگز قرار نیست که به پایان برسد. در این حالت سلطه و تحقیرِ حیات برهنه، نمادی برای تثبیت و ارضای قدرت حاکم می‌شود. همواره و تحت هر شرایطی باید حافظه عمومی شاهد تحقیر و شکنجه‌ی یک شخص بی‌دفاع در برابر فراقانون، باشد. حافظه عمومی باید همواره با فرض این همانی خود با هوموساکر، از هرگونه تخطی، مطالبه و حق‌خواهی اجتناب کند زیرا دیر یا زود سرنوشت هوموساکری در انتظار اوست. این چنین می‌شود که جامعه از هراسِ عدم حمایت قانون از حقوق خود، به امنیت نیستی وانهاده و تسلیم روانیِ قدرت مطلق می‌شود. نکته تأمل‌برانگیز اینجاست که هوموساکر از منظر اجتماعی حتی قربانی نیز محسوب نمی‌شود. گویی حتی حق وجود قائل‌شدن برای این فرد و این طبقه، ناضروری و اشتباه است. شاید از بین بردن هوموساکر در نظر عناصر فراقانون، مثل شلیک کردن به یک سایه، فاقد اهمیت و غیرقابل اثبات است. زیرا خودِ مفهوم قربانی‌شدن چه در ادیان، چه در تاریخ اساطیر و چه در افسانه‌ها رخدادی تأثربرانگیز و حاوی معنایی خاص تلقی می‌شود. دقیقاً به‌همین‌دلیل است که هوموساکر نزد ایشان حتی یک قربانی هم نیست. شاید تنها سایه‌ای طردشده در گستره‌ی ظلمات نیستی باشد، نه کسی که بود و نبود، هستی و مرگش امکانِ داشتن معنا و تاثیرگذاری است.

شأن شهروندی برای هوموساکر وجود ندارد. آگامبن در بخش مفهوم شهروندی می‌نویسد: «سرنوشت مردم فقط می‌تواند یک هویت دولتی باشد.» درواقع در وضعیت استثنایی، به مردم این اجازه داده می‌شود که بمیرند، زیرا وانهادگی جامعه به نیستی، درواقع تصدیق مرگ تدریجی جامعه است.می‌گوید:«تقدس زندگی، که امروز مایلیم در برابر قدرت حاکمیت آن را به عنوان یک حق اساسی بشری به تمام معنا ادعا کنیم، برعکس، در منشأ خود، دقیقاً انقیاد زندگی در برابر قدرت مرگ و قرار گرفتن غیرقابل جبران آن را بیان می‌کند.»

جورجو آگامبن، نویسنده و فیلسوف قاره‌ای ایتالیایی‌تبار است که آثار ارزشمندی را در حوزه فلسفه مدرن، قدرت و حیات سیاسی نگاشته است. هوموساکر، بی‌شک یکی از ارجح‌ترین و بحث‌برانگیزترین مفاهیم در حوزه‌ی آثار آگامبن خواهد بود. آگامبن، فیلسوف، نویسنده، شاعر، عکاس و بیش از همه مردی ا‌ست که با سرشت بی‌پناه بشر معاصر به‌خوبی آشناست، آن‌سان که می‌نویسد: چطور کسی می‌تواند ناگهان وسط خیابان بایستد و از خود بپرسد: آیا این سرنوشت من است؟

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...
بابا که رفت هوای سیگارکشیدن توی بالکن داشتم. یواشکی خودم را رساندم و روشن کردم. یکی‌دو تا کام گرفته بودم که صدای مامانجی را شنیدم: «صدف؟» تکان خوردم. جلو در بالکن ایستاده بود. تا آمدم سیگار را بیندازم، گفت: «خاموش نکنْ‌نه، داری؟ یکی به من بده... نویسنده شاید خواسته است داستانی «پسامدرن» بنویسد، اما به یک پریشانی نسبی رسیده است... شهر رشت این وقت روز، شیک و ناهارخورده، کاری جز خواب نداشت ...
فرض کنید یک انسان 500، 600سال پیش به خاطر پتکی که به سرش خورده و بیهوش شده؛ این ایران خانم ماست... منبرها نابود می‌شوند و صدای اذان دیگر شنیده نمی‌شود. این درواقع دید او از مدرنیته است و بخشی از جامعه این دید را دارد... می‌گویند جامعه مدنی در ایران وجود ندارد. پس چطور کورش در سه هزار سال قبل می‌گوید کشورها باید آزادی خودشان را داشته باشند، خودمختار باشند و دین و اعتقادات‌شان سر جایش باشد ...
«خرد»، نگهبانی از تجربه‌هاست. ما به ویران‌سازی تجربه‌ها پرداختیم. هم نهاد مطبوعات را با توقیف و تعطیل آسیب زدیم و هم روزنامه‌نگاران باتجربه و مستعد را از عرصه کار در وطن و یا از وطن راندیم... کشور و ملتی که نتواند علم و فن و هنر تولید کند، ناگزیر در حیاط‌خلوت منتظر می‌ماند تا از کالای مادی و معنوی دیگران استفاده کند... یک روزی چنگیز ایتماتوف در قرقیزستان به من توصیه کرد که «اسب پشت درشکه سیاست نباش. عمرت را در سیاست تلف نکن!‌» ...
هدف اولیه آموزش عمومی هرگز آموزش «مهارت‌ها» نبود... سیستم آموزشی دولت‌های مرکزی تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا توده‌ها را در مدارس ابتدایی زیر کنترل خود قرار دهند، زیرا نگران این بودند که توده‌های «سرکش»، «وحشی» و «از لحاظ اخلاقی معیوب» خطری جدی برای نظم اجتماعی و به‌علاوه برای نخبگان حاکم به شمار روند... اما هدف آنها همان است که همیشه بوده است: اطمینان از اینکه شهروندان از حاکمان خود اطاعت می‌کنند ...