کابوس شبه‌داستایفسکی | آرمان ملی


وی. اس. پریچت، از نویسندگان مجله نقد کتاب نیویورک، «هذیان‌های ذهن یک قربانی» [The Victim] را بهترین رمانی می‌نامد که در این نسل در آمریکا یا انگلیس به تحریر درآمده است. آسا لونتال یک قربانی همیشگی است که میل به دوست‌داشته‌شدن توسط دیگران او را به جلو می‌راند و دائما با خود مردد است. بسیاری از اعمال او برگرفته از نحوه درک‌شدن او از سوی دیگران است و این امر همواره منجر به بروز احساس گناه و روان‌نژندی در او می‌شود. هنگامی که یکی از آشنایان سابق لونتال به سراغ او می‌رود و او را به‌نابودکردن زندگی‌اش متهم می‌کند، لونتال در کابوسی مملو از پارانویا و پشیمانی غرق می‌شود. نیویورک‌تایمز این رمان را نوعی کابوس شبه‌داستایفسکی توصیف کرده است.

هذیان‌های ذهن یک قربانی» [The Victim] سال بلو

سال بلو در خلق شخصیت‌های حقیر مهارت دارد. کربی آلبی یک دائم‌الخمر یهودی‌ستیز و خودشیفته است که دیگران بازیچه او هستند و بدبختی‌های خود را به گردن آنها می‌اندازد. در نظر می‌آید عدم‌محبوبیت آلبی، جذابیت داستان کتاب را کم می‌کند. بزرگ‌ترین عامل جذابیت این کتاب، ابهامی است که در ابتدا میان لونتال و آلبی ایجاد شد. آیا لونتال به‌نوعی در گذشته آلبی نقش دارد؟ آیا درنتیجه نقشی که در گذشته او داشته، در قبال حال و آینده او نیز مسئول است؟ اینها سوالات جالبی هستند که ناخوشایند‌بودن آلبی از جلوه آنها می‌کاهد و یک منطقه خاکستری اخلاقی را به یک وضعیت سیاه و سفید واضح مبدل می‌کند.

در این کتاب، داستان‌های جانبی زیادی نیز وجود دارد (کودکان بیمار، لیست سیاه در محل کار، مماس‌هایی در مورد بازیگری و بازیگران) که باعث می‌شود احساس کنید اتفاقات زیادی درحال رخ‌دادن است. بااینکه در وهله اول از انتشار پارانویا و احساس گناه لونتال در این مثال‌ها استقبال می‌کنید، اما با کاهش عوامل گیج‌کننده در خط داستان خواندن آن می‌توانست بهتر شود.

از نظر سبک‌شناسی، بلو نویسنده‌ای استوار است. توصیفات او بسیار واضح و گاه زیباست. خواندن و پیگیری این کتاب بسیار آسان‌تر از برخی از سایر کتاب‌های اوست.

کتاب «هذیان‌های ذهن یک قربانی» بیانگر داستان آسا لونتال است که هنگامی که همسرش که برای دیدار خویشاوندان خود از شهر خارج می‌شود، به حال خود رها شده است. لونتال کاری انجام نمی‌داد تا اینکه با یکی از آشنایان سابق خود به نام کربی آلبی که در ابتدا او را نمی‌شناسد، برخورد می‌کند. آلبی که فردی بدشانس است، حین نوشیدن الکل به دلیل عدم همدردی لونتال به او مشکوک می‌شود. آلبی با لونتال روبه‌رو می‌شود و او را مسئول بدشانسی‌های خود می‌داند، چراکه او در گذشته یک مصاحبه استخدامی برای لونتال ترتیب داد، اما متوجه شد که لونتال به صورت نسبتا علنی به رئیسش توهین کرده. آلبی مدت کوتاهی پس از این ماجرا اخراج شد و هنوز هم لونتال را مسئول اتفاقات پس از اخراج خود، جداشدن همسرش از او و عدم موفقیتش در پیداکردن شغلی مناسب، می‌داند. او دیگر پولی ندارد و نمی‌تواند زندگی‌اش را به این منوال ادامه دهد.

بنابراین او مانند زالو به لونتال می‌چسبد. لونتال نسبت به آنچه اتفاق افتاده احساس گناه می‌کند یا بهتر است بگوییم احساس می‌کند که دیگران ممکن است به‌خاطر آن ذهنیت بدی درباره او پیدا کنند و اگر او بتواند به آلبی کمک کند نظر آنها درباره او بهتر می‌شود. لوونتال از آنچه که فکر می‌کند کار درستی است انگیزه نمی‌گیرد، بلکه همواره عقیده او در این باره که دیگران درباره او چه فکری می‌کنند او را به اقدام وامی‌دارد. پس از مدتی وقاحت آلبی افزایش پیدا می‌کند، او در هر ساعتی از شبانه‌روز به سراغ لونتال می‌رود و از او درخواست کمک می‌کند و درنهایت برای زندگی به آپارتمان او نقل‌مکان می‌کند. آلبی هرگز از لونتال برای کمک‌هایش قدردانی نمی‌کند و همچنان او را سرزنش می‌کند و می‌گوید که یهودیان علیه او توطئه کرده‌اند. اینکه لونتال چه مدت با آلبی کنار خواهد آمد و آلبی تا کجا پیش خواهد رفت، مواردی هستند که درگیری‌های رمان را شکل می‌دهند.

در این رمان بین آلبی و لونتال چه کسی قربانی است؟ در چه مرحله‌ای از داستان نقش آنها معکوس می‌شود؟ اینها و سوالاتی از این قبیل، چیزهایی است که با خواندن رمان به آن دست پیدا می‌کنید.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...