مرزی بین خیال و واقعیت نیست | شرق


«سینگورینگ» خاطرات علی خدایی است؛ مهم‌ترین بخش خاطرات او، موسیقی، شهرهایی که دوست داشته و طعم‌هایی است که از کودکی برایش یادگار مانده‌اند. این خاطرات که در عالم واقع اتفاق افتاده، اکنون و از پسِ گذر سال‌ها جنبه خیال به خود گرفته‌اند و همین نویسنده را واداشته که مرزی بین خیال و واقعیت قائل نباشد و ما به‌عنوان خواننده ندانیم که بالاخره با داستان طرفیم یا ناداستان. نام ترانه‌ها او را به خانه کودکی‌اش می‌برد که گوشه اتاق میهمان‌خانه روی مبل لم می‌داده و با گوش‌دادن به موسیقی روزگارش سپری می‌شده است. در همان خانه کشف می‌کند، رابطه پدر و مادرش مثل ترانه‌های انتخابی‌شان است؛ با عشقی که معلوم نیست اما هست و عطرش خانه را پر می‌کند.

خلاصه کتاب سینگورینگ» خاطرات علی خدایی

حتی با علاقه مادر‌بزرگش به رامش کشف می‌کند که مادربزرگ اسب کهر و آهوی گم‌شده است. موسیقی از تغییر و تحولات تاریخی و سیاسی هم نشان دارد؛ تا قبل از انقلاب نویسنده رسم داشته در میهمان‌خانه روی مبل لم بدهد و هدفون به گوش، موزیک‌های جدیدی را که به بازار آمده، گوش دهد، اما در سایه تحولات جدید موزیک‌ها تکراری شده، تنها آلبوم‌های قبل از انقلاب را که در بازار بوده، پیدا می‌کند که آنها هم آرام‌آرام محو می‌شوند و موسیقی تبدیل به هاله‌ای از خاطرات می‌شود که حول خانواده، زندگی و روزگار مجردی او می‌چرخند. نویسنده شهرها را از دو منظر کشف می‌کند؛ یک شناخت را با طعم‌ها، پوشش آدم‌ها، جشن‌ها، مغازه‌ها و اینکه چه چیزی در فروشگاه‌ها فروخته می‌شود، به دست می‌آورد، مثلا پنج زن آلامد که توی دهه چهل جمع شده و می‌روند به بازارگردی، قهوه آسیاب‌شده می‌خرند، به متلک‌انداختن راننده‌ها می‌خندند و جایی توی خیابان شاه رضا می‌ایستند و بُرش داغی را توی سرمای یک روز برفی می‌خورند؛ برای نویسنده، تهرانی ساخته که خیابان شاه رضای آن برفی است و بوی کلم می‌دهد.

تهرانِ ساخته‌شده برای او البته فقط محدود به خاطرات کودکی نیست، جنبه دوم شناختش از شهر، سینما و ادبیات است که آجر‌ آجر تهران او را ساخته‌اند: «تهران در ما زندگی می‌کند با یک صحنه از یک فیلم قدیمی با نوایی که ناگهان به گوش می‌رسد و ناگهان خاموش می‌شود، با خواندن سطری از داستان خطی‌های ایستاده سر پیچ شمیران». اصفهانش را با تحقیق کشف می‌کند، اول با تاریخ و جغرافیا بعد با گشتن در آثار مربوط به اصفهان و خواندن قصه‌های اصفهان و نوشتن از اصفهان و بالاخره دنیایی می‌سازد که اصفهان خودش است: «تو این دنیا، اصفهانم رو می‌گم، کسی قرار نیست بره، عمرشون که تموم شد یا میرن بغل چهل‌ستون ساکن میشن یا باغ هشت بهشت. خلاصه چهارباغ من خواب نداره. این گروه که خوابید گروه دیگه چهارباغ‌گردی رو شروع می‌کنه. کسایی نی می‌زنه، ناهید می‌خونه و تاج اصفهانش را می‌خونه، گوش تا گوش همه دوستان نشسته‌ان از ارحام تا زاون تا آقای لنجانی و جمال‌زاده و حقوقی». خدایی در میان‌سالی با سر‌زدن به معدن الیکا که توی کودکی به‌ اقتضای شغل پدرش به آنجا رفته، از زمان حال روایت به گذشته می‌رود؛ دیده‌ها و شنیده‌ها و بوها همه رنگ خیال دارند، اما در روزگار کودکی او در معدنی توی الیکا اتفاق افتاده است و آن‌قدر دور است که شکل واقعی‌اش را از دست داده. مثل خود الیکا که زمانی پر‌رونق بوده اما اکنون با سه سکنه نمی‌شود گفت الیکا، الیکای قبل است. سفر به کیش، برای او، هم گشت و گذار در جزیره است و هم خواندن سفرنامه‌های قرون قبل.

در همان حال که با گروهی در حال گشت و گذار توی منطقه باستانی حریره هستند، با خواندن سفرنامه به زمان قبل‌تر جابه‌جا می‌شود و حریره را بیشتر از آنکه با چشم کشف کند، با سفرنامه و با سفری خیالی می‌شناسدش. کشتی یونانی برایش پیوند می‌خورد به کشتی «پیرمرد و دریا». پیرمرد نیست، اما استخوان‌های کشتی منتظر ایستاده است. از جابه‌جاشدن نقشه‌های پشت سر فروشنده دکه‌ای کنار کشتی یونانی و تغییرات هر شب دکه شک می‌کنیم که اصلا تراس و دکه‌ای آنجا وجود داشته باشد و همگی گویا زاییده خیال نویسنده است. غذاها، طعم‌ها و بوهایی که نوستالژی شده‌اند، نویسنده را به دوران خوش و آرامی می‌برد که قبل از اتفاقات تلخ وجود داشته است. به قبل از هجوم خوزستانی‌های جنگ‌زده به اصفهان که با ورودشان توی مخلفات ساندویچ‌ها یک تغییر اساسی روی داده بود و به‌ جای جعفری و پیاز، کلم می‌گذاشتند. کلم با پیاز، کلم با دو، سه پر گوجه‌فرنگی. به قبل از زمین‌گیرشدن مادربزرگش که روزها و هفته‌ها طعم داشتند و جمعه خوشمزه‌ترین قسمت هفته بود؛ هم چای بود، هم قهوه و کره و پنیر، تخم‌مرغ‌های سفت‌شده. به قبل از مرگ آنا زمانی که دوشبره خانواده را دور هم جمع می‌کرده است. دوشبره یک فرق با همه غذاهای خاطرات نویسنده دارد. بعد از گذشت سال‌ها اعضای خانواده هر جای ایران باشند، دور هم که جمع می‌شوند، بساط دوشبره به راه می‌شود. دوشبره با غل‌غل آب قلم همه تاریخ را برای نویسنده به هم وصل می‌کند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

دوران قحطی و خشکسالی در زمان ورود متفقین به ایران... در چنین فضایی، بازگشت به خانه مادری، بازگشتی به ریشه‌های آباواجدادی نیست، مواجهه با ریشه‌ای پوسیده‌ است که زمانی در جایی مانده... حتی کفن استخوان‌های مادر عباسعلی و حسینعلی، در گونی آرد کمپانی انگلیسی گذاشته می‌شود تا دفن شود. آرد که نماد زندگی و بقاست، در اینجا تبدیل به نشان مرگ می‌شود ...
تقبیح رابطه تنانه از جانب تالستوی و تلاش برای پی بردن به انگیره‌های روانی این منع... تالستوی را روی کاناپه روانکاوی می‌نشاند و ذهنیت و عینیت او و آثارش را تحلیل می‌کند... ساده‌ترین توضیح سرراست برای نیاز مازوخیستی تالستوی در تحمل رنج، احساس گناه است، زیرا رنج، درد گناه را تسکین می‌دهد... قهرمانان داستانی او بازتابی از دغدغه‌های شخصی‌اش درباره عشق، خلوص و میل بودند ...
من از یک تجربه در داستان‌نویسی به اینجا رسیدم... هنگامی که یک اثر ادبی به دور از بده‌بستان، حسابگری و چشمداشت مادی معرفی شود، می‌تواند فضای به هم ریخته‌ ادبیات را دلپذیرتر و به ارتقا و ارتفاع داستان‌نویسی کمک کند... وقتی از زبان نسل امروز صحبت می‌کنیم مقصود تنها زبانی که با آن می‌نویسیم یا حرف می‌زنیم، نیست. مجموعه‌ای است از رفتار، کردار، کنش‌ها و واکنش‌ها ...
می‌خواستم این امکان را از خواننده سلب کنم؛ اینکه نتواند نقطه‌ای بیابد و بگوید‌ «اینجا پایانی خوش برای خودم می‌سازم». مقصودم این بود که خواننده، ترس را در تمامی عمق واقعی‌اش تجربه کند... مفهوم «شرف» درحقیقت نام و عنوانی تقلیل‌یافته برای مجموعه‌ای از مسائل بنیادین است که در هم تنیده‌اند؛ مسائلی همچون رابطه‌ فرد و جامعه، تجدد، سیاست و تبعیض جنسیتی. به بیان دیگر، شرف، نقطه‌ تلاقی ده‌ها مسئله‌ ژرف و تأثیرگذار است ...
در شوخی، خود اثر مایه خنده قرار می‌گیرد، اما در بازآفرینی طنز -با احترام به اثر- محتوای آن را با زبان تازه ای، یا حتی با وجوه تازه ای، ارائه می‌دهی... روان شناسی رشد به ما کمک می‌کند بفهمیم کودک در چه سطحی از استدلال است، چه زمانی به تفکر عینی می‌رسد، چه زمانی به تفکر انتزاعی می‌رسد... انسان ایرانی با انسان اروپایی تفاوت دارد. همین طور انسان ایرانیِ امروز تفاوت بارزی با انسان هم عصر «شاهنامه» دارد ...