توازن قصه و تاریخ | شرق


آخرین اثر رضا جولایی که به‌تازگی انتشار یافته، «جاودانگان» نام دارد. این رمان کوتاه را جولایی سال 76 نوشت و نسبت به دیگر آثارش تفاوت‌های ساختاری دارد؛ تفاوت هم در محتوا و هم در سبک و نگارش آن. این نویسنده پیش‌تر با نگارش رمان‌های «سوءقصد به ذات همایونی»، «شکوفه‌های عناب» و «یک پرونده کهنه»، تسلط به تاریخ و توازن‌کردن آن با قصه و شکل روایت را به عنوان سبک خود ارائه کرد.

رضا جولایی خلاصه رمان معرفی جاودانگان

برقراری ارتباط در قالب تاریخ، قصه‌گو بودن شخصیت‌ها و رفتن به نقاط کور تاریخ، از مشخصه‌های قلم رضا جولایی است. در این رمان موقعیت تاریخ به نسبت حجم کتاب به یک برهه آن اشاره دارد؛ اما چیزی که در این رمان بیشتر به چشم می‌آید ژانری‌بودن آن است. اگر تاریخ را در ادبیات به‌مثابه یک ژانر در نظر بگیریم در این اثر با چند ژانر روبه‌رو هستیم که به طور کامل همه جوانب را در برنمی‌گیرد. معما، تریلر و ترس، چاشنی این رمان است اما همه در خدمت وجوه مختلف موضوع تاریخی این اثر هستند.

ورطه جاودانگی
قصه و راوی قصه درباره مأموری است که برای رسیدگی به شکایات افرادی به قصبه‌ای بی‌نام و نشان آمده است. پس از ورود به قصبه متوجه می‌شود خانه‌ها همه خالی از سکنه هستند. یک نفر او را به قصری راهنمایی می‌کند و اذعان می‌کند شاهزاده این قصبه در این قصر زندگی می‌کند. بعد از آشنایی راوی با افراد خانواده -‌پسر، دختر و همسر شاهزاده- متوجه می‌شود شکایت‌ها همه از این شاهزاده بوده است. شاهزاده می‌گوید برای تفریح به این قصبه آمده‌اند و دائم در اینجا ساکن نیستند. موقعیت غریبی برای راوی ایجاد می‌شود. او در نهایت مجبور به ماندن در قصر می‌شود تا شرایط به حالت طبیعی برگردد. شرایطی که برای راوی طبیعی نمی‌شود و مدام او را به پرتگاه دوزخ می‌برد. راوی در وجودش گیر می‌افتد و چیزی نمی‌گذارد او از قصر خارج شود و هر شب افرادی مانند شبح بر او ظاهر می‌شوند. در اتاق‌های این قصر گرگ و بچه‌گرگ وجود دارد. رفتار پیشخدمتان عجیب‌تر می‌شود.

افراد خانواده موقع ناهار و شام چیزی نمی‌خورند و مدام رد باریک خون در بشقاب‌هایشان وجود دارد. روزها سریع و منگ برای راوی می‌گذرد. هر قدر زمان جلوتر می‌رود افراد خانواده و پیشخدمتان عجیب‌تر می‌شوند. مأمور کم‌کم متوجه وسایل و کتاب‌های عجیبی در قصر می‌شود. کتاب‌هایی مربوط به جن‌گیری و جادوگری که مربوط به دوره صفویه است. راوی که این عجیب‌بودن را درک کرده است، مدام به سوراخ‌سنبه‌های قصر سرک می‌کشد و به زیرزمین قصر که می‌رود افراد خانواده را می‌بیند که در تابوتی مرده‌اند و پوسیده‌اند. در دوسوم رمان هر لحظه‌ای که راوی آن را طی می‌کند، آبستن گره‌افکنی است. معماهایی که در جواب آن عاجز است. در نهایت، قصه در یک‌سوم پایانی به گره‌گشایی می‌رسد و اینجاست که توازن روایت با تاریخ برقرار می‌شود. یک حادثه در اواخر دوره صفویه و یک تصمیم که این خانواده را به ورطه جاودانگی پوچ کشانده است، جاودانگی در ازای فروختن روحشان به شیطان. خون‌آشام‌هایی که از تاریخ سر برمی‌آورند و به دنبال رهایی هستند.

بازگشت به تاریخ
رمان «جاودانگان» به‌خوبی مسیر ژانر فانتزی، ترسناک و تریلر را طی می‌کند، اما به طور کامل وابسته یک سبک نمی‌شود. اگر دقیق‌تر بخواهیم رمان را به لحاظ ساختاری بررسی کنیم، نکته‌ای که به چشم می‌آید بهره‌گرفتن نویسنده از عناصر فانتزی و تریلر و ترسناک برای بیان اتفاقات پایان دودمان صفویه است. اینجاست که مسیر رمان وارد خط دیگری می‌شود، بن‌مایه قصه هم بر اساس همین برهه تاریخ (صفویه) نگارش شده است. می‌شود این‌طور نتیجه‌گیری کرد که رمان «جاودانگان»، رمانی تاریخی است همراه با عناصری که درصدد جذاب‌تربودن روایات آن دارد. به‌واقع در دوران صفویه، زندیه و قاجاریه به مسائل جادویی و جادوگری و رمالی توجه ویژه‌ای می‌شده است. یقینا کاری که جولایی دارد در این رمان انجام می‌دهد، فرم‌دادن به کلیت رمانی است که سبب می‌شود مخاطب به دنبال آن نقطه تاریخ برود. کارکرد این رمان این است که به سمت مخاطب برمی‌گردد تا به دنبال نقطه اشاره‌شده در تاریخ برود و درباره‌اش مطالعه کند. رمان‌های دیگر جولایی حداقل در این دسته قرار نمی‌گیرند. برای مثال رمان «یک پرونده کهنه» علی‌رغم اینکه قصه مجزا و کاملاً مفهومی‌ای دارد، اما تا حدودی نیاز هست که وقایع اشاره‌شده را خواننده بخواند، یا اگر هم خواننده با موضوع مذکور آشنایی دارد بدون شک خواندن رمان‌های تاریخی باعث می‌شود که با ذهن نویسنده و این‌گونه روایات بیشتر آشنا شود.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...