محسن آزموده | اعتماد


رابطه علم و دین یکی از مباحث قدیمی و شناخته ­شده میانِ دانشمندان، فیلسوفان و دینداران است. علم و دین دو مجموعه باور با ادعاهای کلان و اساسی موثر در زندگانی بشر هستند که هر یک به شیوه خاص خود مدعی است که راه و شیوه زندگی را مشخص می‌­سازد و برای مسائل انسانی راه‌حل­‌هایی عرضه می‌­دارد. با این­ حال، این دو شیوه باورمندی و فهم، مدام در طول تاریخ با یکدیگر دچار تنش و به چالش کشیده شده‌اند. طی قرون جدید که علم دچار تحولات اساسی شده و بر دامنه و میزان اثرگذاری‌­اش در زندگی انسان افزوده شده، این بحث هم داغ­‌تر شده است که نسبت علم و دین به­‌طور کلی چگونه باید باشد؛ از سویی بسیاری از طرفداران علم یا علم‌گرایان ادعا کرده‌­اند که دیگر نیازی به دین نیست بدین‌­معنا که علم ادعاهای دینی را رد کرده و بی‌اعتباری آنها را عیان ساخته و از سوی دیگر، واکنش‌­های گوناگونی از جانب دینداران پدید آمده است که گاه تا مرز ناچیز انگاشتن علم پیش می‌روند.

جان پوکینگهورن [John Polkinghorne خلاصه کتاب الهیات در متن علم» [Theology in the context of science]

با این­ حال، همواره در میان دو سر طیف کوشش­‌هایی نیز رقم خورده است تا گفت‌وگو، همدلی و همزیستی میان علم و دین ممکن شود. به نظر می‌رسدکه جان پوکینگهورن [John Polkinghorne] در کتاب «الهیات در متن علم» [Theology in the context of science] در پی چنین هدفی است. اهل فلسفه در ایران پیش­تر با کتاب «علم و دین: در جست‌وجوی حقیقت» پوکینگهورن آشنا شده‌­اند که میلاد نوری، پژوهشگر فلسفه، یکی از مترجمان آن کتاب بوده و اینک کتاب «الهیات در متن علم» را به فارسی ترجمه کرده است. به این مناسبت با او گفت‌وگو کردیم:

چنانکه گفته شد، این دومین کتاب از جان پوکینگهورن است که به فارسی منتشر می‌شود؛ کتاب نخست را هم خود شما (به همراه دکتر رسول رسولی‌­پور) ترجمه کرده­‌اید. برای آشنایی خوانندگانِ علاقه­‌مند بفرمایید جان پوکینگهورن کیست و چرا سراغ آثار او رفتید؟

بسیار خوب؛ ضمن قدردانی از حضرتعالی به­ خاطر توجهی که به این کتاب داشته‌­اید؛ در باب جان پوکینگهورن (2021-1930) باید گفت که او یک فیزیکدان و کشیش انگلیسی است که بیشتر ِزندگی­‌اش را صرفِ بحث در باب آشتی علم و دین کرده است. تحصیلات عالی او در هر دو زمینه، سبب می‌شود که او توامان مرجع قابل اعتمادی در هر دو حوزه باشد؛ این را در زندگی حرفه‌­ای او هم می‌توان دید که هم استاد فیزیک ریاضی در کمبریج بوده و هم در مقام یک کشیش، رییس ‌ترینیتی هال بوده و البته نقش بسیاری نیز در تاسیس «انجمنِ دانشمندان منصوبِ کلیسا» و «انجمن بین‌المللی علم و دین» داشته است. اما چرا باید سراغ او رفت؟ به ­نظرم برای ما ایرانی­‌ها که سنت فکری­مان با الهیات آمیخته است، بهترین راه برای نزدیک­ شدن به مدرنیته، همین است که به گفت‌وگوی الهیات و علم گوش بسپاریم. سال‌هاست که ما با مفهومِ «علمِ دینی» دست­ به­ گریبان هستیم و البته این در حالی است که به­ جهت تمدنی هنوز نتوانسته‌­ایم به مرزهای علم جدید برسیم و در فهم ریشه‌های متافیزیکی آن ناکام مانده­‌ایم. یکی از موانعِ این ناکامی، البته الهیات سنتی ماست که به عنوان یک ساختارِ معرفتی دارای افق­‌هایی است که دیده را بر افق­‌های جهان جدید می‌­بندند. چه ­بسا گوش­‌سپردن به گفت‌وگوی الهیات مسیحی و علم جدید بتواند افق­‌هایی پیشِ روی اندیشه فروبسته ما بگشاید تا مگر از انسدادهای تمدنی­‌مان در عرصه فکر و فرهنگ بیرون آییم. شاید با شنیدن صدای علم از زبانِ الهیات­‌دانی مثلِ پوکینگهورن، بیشتر و بهتر بتوانیم از انجماد تاریخی برآمده از متافیزیک سنتی­مان خارج شویم و راهی نو به جانبِ جهان جدید باز کنیم؛ این البته به سود ماست و در نهایت به باروری سنتی فکری خودمان می­‌انجامد.

در ادامه پرسش پیشین بفرمایید چرا در بحث علم و دین، کتاب دیگری از پوکینگهورن و نه نویسنده­ای دیگر را به فارسی ترجمه کرده‌­اید و اینکه چرا سراغ این کتاب خاص رفته‌­اید؟

شاید بشود این پرسش را به اقتضای پرسش پیشین پاسخ گفت؛ اگر ما بخواهیم در زمینه تاریخی و فرهنگی خاص خودمان به نظرورزی در باب علم مدرن بپردازیم، باید سراغ اندیشمندانی برویم که افقِ نگاه­شان می‌تواند به ما کمک کند. پوکینگهورن یکی از سه اندیشمند مهمی است که در باب نسبتِ علم و الهیات اندیشیده­‌اند؛ آن­ دو اندیشمند دیگر، یکی آرتور پیکاک (2006-1924) و دیگری یان باربور (٢٠٢٣-١٩١٣) هستند. از اینها، دو کتاب جامع و مهم ترجمه شده است که اگر نگوییم به‌­طور کامل، اما دست­‌کم به‌طور کافی، ما را با اندیشه ایشان آشنا می‌کنند؛ یکی «دین و علم» اثر باربور و دیگری «در جست‌وجوی خدا» اثر پیکاک است. اما در مورد پوکینگهورن، هر چند ترجمه کتاب «علم و دین در جست‌وجو حقیقت» کارگشا بود، اما نمی‌توانست به تنهایی کافی باشد؛ این اثر بسیار مختصر است و فقط به ­شکلی سرفصل‌­وار دیدگاه‌های او را خلاصه می‌کند. در آنجا، او می­‌کوشد چارچوب نوعی متافیزیک الهی را ترسیم کند که در آن، هم علم و هم الهیات می‌توانند به وضعیت خاص خود در پیوند با دیگری آگاهی یابند. اما کتاب «الهیات در متنِ علم»، تصویر این متافیزیک الهی را به شکلی کامل‌تر عرضه می­‌دارد و ما را به جهان فکری پوکینگهورن نزدیک­‌تر می­‌سازد.

«الهیات در متنِ علم» همچنین به ­سبب سبک خاص خودش، مدخل مهمی برای الهیات زمینه‌­ای به­‌طور کلی است. در واقع، تجربیات و چالش‌­های برآمده در یک زمینه خاص، زمینه‌­ساز روش‌های جدید و برانگیزاننده­‌ای برای شکل‌­دادن به اندیشه الهیاتی‌­اند؛ «الهیات در متن علم» می­‌کوشد شیوه‌های نوینی از فکر دینی را در افقِ نگاهِ علمی جست‌وجو کند. پوکینگهورن از شیوه «اندیشه پایین-به-بالا» سود می­‌جوید که در آن، شخص الهیات­‌دان نیز مانند یک دانشمند به وارسی تجربه‌های جزیی می­‌پردازد و از این ­طریق، اشکال گسترده‌­تری از فهم را صورت­‌بندی می‌کند. برای این مقصود، ضروری است که ماهیت راستین جهان مشاهده­ شده چنانکه در علم طبیعی بررسی می‌شود، هم از جهتِ باروری ظاهری و هم از جهت بی‌­حاصلی ظاهری­‌اش مورد توجه قرار بگیرد تا چه­ بسا از این طریق، نوعی متافیزیک فراگیر الهی فراهم ‌آید. این ­همه، کتابِ «الهیات در متن علم» را از دیگر نوشته‌های پوکینگهورن متمایز می‌­سازد که بیشتر با مسائل جزیی و نه با نوعی الهیات فراگیر سروکار داشته‌­اند.

اصولا اهمیت و ضرورت پرداختن به بحث علم و دین از دید شما چیست و چقدر این موضوع را مساله امروز مردم به ویژه در جامعه ما می‌دانید؟

همان­‌طور که عرض کردم، ما هنوز در مواجهه درست با علم مدرن و جهان مدرن دچار انسداد هستیم. نه مسائل خودمان را درک می‌کنیم و نه مسائل غرب را به درستی می­‌فهمیم. یک دلیلِ آن شاید ناتوانیمان از فهم علم مدرن باشد که چه ­بسا از اساس با نگاه الهیاتی ناسازگار نیست و می‌توان آن را چونان منبعی الهام‌­بخش و پویا برای فکر دینی مورد توجه قرار داد. خصیصه علم مدرن، عزلِ نظر از حجیت هر منبعِ از پیش ­معین برای معرفت و مواجهه‌ای بی‌­واسطه با طبیعت بوده است. در حالی که متون مقدسِ مرجع در ادیانِ ابراهیمی، همه­ چیز را با تکیه بر حضور خداوند تبیین می‌کنند؛ پوکینگهورن با روایتِ خاص خودش از هم‌­افزایی و هارمونی علم و دین می­‌کوشد به تفسیر نوینی از باورهای الهیاتی خود در چارچوبِ یک بینش وسیع­‌تر واصل شود که البته در برج عاج نخواهد بود و مدام می‌تواند بازنگری و بازاندیشی شود. مگر به جهت تمدنی، ما ایرانیان اکنون در بن­‌بستِ ناشی از ناسازگاری فهم سنتی­مان با دستاوردهای جهان مدرن از جمله علم طبیعی نیستیم؟ پوکینگهورن می‌تواند به ما بیاموزد که اگر گشودگی به تجربه و تفسیرهای نوین را از علم و جامع­‌نگری را از الهیات بیاموزیم، می‌توانیم راهی نو بگشاییم. این برای ما بیشترین ضرورت را دارد.

شما در مقدمه کوتاهی که بر کتاب نوشته‌اید، به یک نکته کلیدی برای فهم دیدگاه پوکینگهورن اشاره کرده‌­اید و آن اینکه علم عهده­‌دار بررسی «چگونگی» پدیده‌هاست و الهیات به سوال‌­های مربوط به «چرایی» پاسخ می‌دهد. اگر ممکن است اندکی در این باره توضیح دهید.

روزگاری آگوستینوس در اثر خود با عنوان معنای تحت‌اللفظی پیدایش (روایت آفرینش در انجیل) این­گونه نوشت: «اغلب یک غیرمسیحی در باب زمین، آسمان‌ و عناصر سماوی، حرکت و مدار ستارگان و حتی اندازه و موقعیت نسبی آنها، خسوف‌ها و کسوف‌های پیش‌بینی‌پذیر ماه و خورشید، چرخه‌های سال‌ها و فصل‌ها و درباب انواع حیوانات و درخت‌ها و سنگ‌ها چیزهای زیادی می‌داند. او این دانش را با عقل و تجربه‌اش یقینی می‌شمارد. حال باید گفت بسیار نامطلوب و خطرناک است که یک ناباورمند به سخنان یک مسیحی گوش بسپارد که هنگام تفسیر کتاب مقدس در باب این موضوعات به یاوه سخن می‌گوید. ما باید با تمام توان خود مانع از چنین موقعیتی شویم که در آن، مردمان جهل گسترده یک باورمند مسیحی را دریافته و او را به سخره می‌گیرند. ... اگر ایشان آن مسیحی را ببینند که در باب حوزه‌ای که خود ایشان دانش کافی درباره‌اش دارند، وراجی می‌کند و نظریات ساده‌انگارانه‌ای در باب کتاب‌های مقدس بر زبان می‌آورد، دیگر چگونه خواهند توانست به مضمون این کتاب‌ها در باب رستاخیز مردگان، امید به زندگی ابدی و ملکوت آسمانی باور داشته باشند؟ ایشان خواهند پنداشت که اوراق این کتاب‌ها پر از اباطیل و دروغ در باب اموری است که خود ایشان در روشنای عقل و تجربه به‌ درستی درمی‌یابند».

خب؛ پس شخص باورمند در مورد چه چیز باید سخن بگوید؟ بهتر است در این باره سخن بگوید که این­ همه موجودات «چرا» پدید آمده‌­­اند.اینکه انسان­‌ها به ­هر شکل و شیوه‌­ای که پدید آمده­‌اند، اینک باید به کدام سو روند و به چه چیز بپردازند. علم طبیعی در باب «چگونگی‌­ها» به­ خوبی و به ­کفایت سخن می‌گوید. میل به مداخله در پژوهش علمی و پاسخ به پرسش از «چگونگی­‌ها»، برای الهیات، دستاوردی جز رسوایی نخواهد داشت. در واقع، پوکینگهورن به توصیه آگوستینوس جامه عمل پوشانده است. او می‌کوشد نگاه دینی به «چرایی» پدیده‌ها داشته باشد بی­‌آنکه مدعی شود که الهیات می‌تواند «چگونگی­‌ها» را تعیین کند. البته به نظر من، این روزها مساله فراتر از این هم رفته است؛ علوم انسانی هم جایگاه تحقیقی خود را دارند و در باب چگونگی­‌های عمل انسانی سخن می‌گویند؛ روانشناسان، جامعه‌شناسان و مردم‌شناسان، رنج‌های بسیاری کشیده‌­اند تا ماهیت آدمی و چگونگی رفتارهای او را تبیین کنند؛ با تکیه بر زورتوزی و زورگویی اصحاب الهیات که خواهان سلطه بر تمام حوزه‌های پژوهش هستند، نمی‌توان این رنج‌­ها را نادیده گرفت.

الهیات در متن علم در گفت‌وگو با میلاد نوری

بسیاری از صاحب­نظران می‌گویند علم و دین در بهترین حالت دو حیطه یا میدان متفاوت دارند و اصولا ربط و نسبتی میانشان نمی‌توان برقرار کرد، هم‌زبان­ علم و دین، هم مسائلی که به آنها پاسخ می‌دهند و روش آنها متفاوت است. پوکینگهورن اما از الهیات در متن علم سخن می‌گوید. منظورش از این ادعا چیست؟

بگذارید پاسخ به این پرسش را با این نکته آغاز کنم که عالم یک کل واحد درهم­‌تنیده است. هم پژوهش علمی و هم اندیشه الهیاتی به این کل درهم‌­تنیده می‌­پردازند. پس ما یک مبنای مشترک داریم به نامِ خودِ عالم که به زندگی شکل می‌دهد و علم از چگونگی‌­های آن می‌­پرسد. اما ما می‌توانیم و باید از چرایی­ این واقعیت نیز بپرسیم. سمت‌­و­سوی زندگی و اینکه ما به کدام جانب در حرکت هستیم، امری نیست که بتوان با پژوهش تجربی و محاسبه ریاضیاتی در باب آن­ نظر داد. این­ مسائل در ذاتِ خود الهیاتی‌­اند و اندیشه به آنها به معرفت دینی می‌انجامد. پس به ­راستی مسائل علمی با مسائل الهیاتی تفاوت دارند؛ اما همچنان هم پژوهش علمی و هم اندیشه الهیاتی به واقعیت به­‌طور کلی مربوط می‌شوند و نمی‌توانند نسبت به یافته‌های همدیگر بی­‌تفاوت باشند. وقتی پوکینگهورن از «الهیات زمینه­‌ای» و از «الهیات در متن علم» سخن می‌گوید، در واقع اندیشه دینی را تشویق می‌کند تا پژوهش علمی را جدی بگیرد.

باور به وحدت معرفت به­‌طور کلی، پوکینگهورن را وامی‌­دارد تا به گفت‌وگویی همدلانه میان علم و دین گوش بسپارد.او این باور رایج را به چالش می­‌کشد که علم و دین در کشاکشی همیشگی و اجتناب­‌ناپذیرند. به باور او، علمِ راستگو، فقط به بررسی مجموعه خاصی از پرسش­‌ها در باب «چگونگی» رویدادها و رویه‌های عالم می­‌پردازد، در حالی که پرسش از «چرایی» را به اندیشه دینی می‌سپارد که با معنا، ارزش و هدف‌­های ممکن موجود در رویدادها و رویه‌های عالم سروکار دارد. هیچ ­یک از علم و دین نمی‌تواند مدعی پاسخ به پرسش­‌های آن دیگری باشد. برای همین است که الهیات باید پژوهش‌های علمی را جدی بگیرد و در متنِ علم به بازخوانی مداوم داشته‌های خود بپردازد. اگر صادقانه در پی فهم جهانِ پیچیده و چندسطحی باشیم که در آن زندگی می‌کنیم، اجتناب نخواهیم کرد از اینکه پژوهش علمی را جدی بگیریم و در متنِ علم به اندیشه الهیاتی بپردازیم.

علم با عدم قطعیت سر و کار دارد، اما دین از اموری قطعی و ضروری سخن به میان می‌آورد، چگونه می‌توان میان این دو گفت‌وگو و تعاملی صورت بگیرد؟

جالب است که خود پوکینگهورن در کتاب «علم و دین در جست‌وجوی حقیقت»، همین مساله را به شکلی متفاوت مطرح کرده است. او می‌­نویسد: «مردم گاهی می‌گویند که علم سودای امور واقع را می‌­پرورد، ولی دین فقط با اعتقادات و اندیشه سروکار دارد. به­ عبارت دیگر، دغدغه علم، حقیقت به عنوان امری متناظر با واقع است؛ در حالی که بهترین چیزی که می‌توان در مورد دین گفت، این است که ممکن است فقط از نگاه یک شخص درست باشد. ... اما دو اشتباه فاحش دراین ادعا نهفته است؛ اشتباه نخست درباره علم است. هیچ واقعیت علمی وجود ندارد که واقعیتِ از پیش ­تفسیر شده نباشد. ... اشتباه دوم درباره دین است. برای دین، سوال از حقیقت مرکزیت دارد، همان‌گونه که برای علم چنین است. اعتقاد دینی می‌تواند شخص را در زندگی هدایت یا او را برای مواجهه با مرگ تقویت و آماده کند، اما اگر این اعتقاد واقعا درست نباشد، نخواهد توانست هیچ­ یک از این تاثیرات را ایجاد کند و از این­‌رو، به چیزی بیش از یک کنش برای کسب آرامش تخیلی نخواهد انجامید.

پس علم و دین، هر دو بخش‌هایی از تلاش گسترده بشر برای فهم درستند و هر دوی اینها، از طریق تحصیل باورهای برانگیزاننده به دنبال حقیقت هستند». این بیان بر نوعی واقع­‌گرایی انتقادی استوار است که حقیقت علمی را نه ­فقط درست، بلکه گشوده به نقد می‌­شمارد و همین موضع را در مورد اندیشه الهیاتی نیز دارد. بنابراین الهیات از نگاه پوکینگهورن، عرصه قطعیتِ بی­‌چون­‌و­چرا نیست، بلکه باید مدام مورد بازنگری و بازاندیشی قرار گیرد. هیچ­ کدام از علم و دین نمی‌توانند مدعی رسیدن به اثبات بی­‌چون­‌وچرا برای نظر ثابتی باشند؛ در عوض، هر یک باید تضمینی ارایه دهد که بهترین تبیین را از عرصه مورد مطالعه خود به دست داده است و در مواجهه با دشواری­‌های موجود در فهم واقعیت، به تلاش خود برای کشف حقیقت ادامه خواهد داد.

وقتی از دین یا الهیات سخن به میان می­‌آید، می‌توان پرسید کدام دین یا کدام الهیات؟ چون در متن زندگی روزمره عملا الهیات­‌های مختلف وجود دارد، مثلا الهیات مسیحی یا الهیات اسلامی و الهیات یهودی و...؛ چنین می­‌نماید که الهیات به معنای عام آن یک امر انتزاعی است. در این­ میان به نظر می‌­رسد که پوکینگهورن نیز بیشتر متوجه این سه دین است. آیا می‌توان دیدگاه‌ها و نتایج او را به سایر ادیان و الهیات­‌های دیگر مثلا الهیات زرتشتی یا الهیات ادیان شرق دور یا ... تعمیم داد؟

ببینید خود پوکینگهورن در این مورد سخن گفته است. یکی از تفاوت­‌های اساسی میان علم و دین همین است که علم با سهولت بیشتری می‌تواند یافته‌های خود را به امری همگانی بدل سازد. انسان‌ها در موقعیت‌­های تاریخی و فرهنگی گوناگون به شیوه‌های مختلفی با «چرایی» هستی و زندگی مواجه می‌شوند. پوکینگهورن باور دارد و به ­واقع هم چنین است که این موضوع، یکی از مهم‌ترین مسائلی است که اندیشه دینی به­‌طور کلی با آن دست ­به ­گریبان است. با این­ حال، فکر می‌کنم که کلید حل این مشکل نیز در همان «واقع­‌گرایی انتقادی» و «گشودگی به فهم مداوم» است. اندیشه الهیاتی نه‌­­تنها باید به یافته‌های پژوهش علمی گشوده باشد، بلکه باید به باورهای دینی در سنت­‌های ایمانی دیگر نیز گشوده باشد و بخواهد که به گفت‌وگو با آنها بپردازد. درست می‌گویید، الهیات به­‌طور کلی یک امر انتزاعی است همان­‌طور که علم به عنوان نظریه یک امر انتزاعی است.

ما با دیندارها و دانشمندانی سروکار داریم که می‌توانیم از ایشان بیاموزیم. آنها همه­ جا حضور دارند و ما می‌توانیم آنها را در جای­‌جای زمین بیابیم. البته که اختلاف­‌های دینی ریشه‌ای­ و اجتناب­‌ناپذیرند، اما آیا گشودگی به دیگری ناممکن است؟ به گفته پوکینگهورن: «هنگامی که دیوار دفاعی فرو بریزد، ‌باید باز هم ادیان به نوعی با همدیگر روبه‌­رو شوند و به تجربه‌ها و بینش­‌هایی که هر سنت دینی برآن مبتنی است، اذعان کرده و احترام گذارند». بنابراین درحالی که گفت‌وگو با علم برای تمام دین­‌های مطرح ضرورت دارد، گفت‌وگو میانِ خودِ ادیان که با گشودگی برای فهم رقم می‌خورد نیز امری ناگزیر است و درواقع تنها راه برای جست‌وجوی حقیقت است. این حکم فقط شامل ادیان ابراهیمی نمی‌شود؛ هر دیدن و دیدگاهی که به چرایی عالم نظر دارد، ناچار باید به چگونگی­‌های عالم نیز بپردازد و همین­‌طور بتواند با پیروان ادیان دیگر نیز گفت‌وگو کند.

در پایان اگر ممکن است به اختصار دیدگاه خودتان در این زمینه را نیز بفرمایید و اینکه آیا به پوکینگهورن و نظرات او انتقادی هم دارید؟

نقدِ کسی که از اساس پذیرفته است که فهم او ناتمام است و همچنان باید در پی فهمی فزون‌­تر باشد، اگر هم دشوار باشد دست­‌کم خطرناک نیست. پوکینگهورن هیچ نگرش یکسویه‌ای ندارد و به ارتباط متعادل شیوه‌های پژوهش می­‌اندیشد. ما باید این را از او بیاموزیم، به­‌ویژه که ناترازی‌­های عقلانی بسیاری داریم که ریشه تمام مسائل و ناترازی‌­های اقتصادی، سیاسی و فرهنگی‌­مان هستند. این شیوه برخورد علاج درد ماست. البته تلاش فکری خود پوکینگهورن نیز یک حرکت معرفت‌جویانه است که هم آموزنده و هم نقدپذیر است؛ اما رویکرد گشوده و جست‌وجوگرانه‌­اش همان چیزی است که بنیادهای چنین نقدی را فراهم می‌­آورد. ما ایرانیان نیز ناچاریم به گفت‌وگوی انتقادی با علم مدرن و سنت‌­های فرهنگی و ایمانی دیگر بپردازیم و در گفت‌وگو با آنها، خودمان را از بند باورها و سنت­‌های بی­‌حاصل برهانیم. اندیشه پوکینگهورن از این­ جهت مهم است و البته لزومی ندارد ما با یکایک گفته‌های او در آثارش همدل و همداستان باشیم.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...
بابا که رفت هوای سیگارکشیدن توی بالکن داشتم. یواشکی خودم را رساندم و روشن کردم. یکی‌دو تا کام گرفته بودم که صدای مامانجی را شنیدم: «صدف؟» تکان خوردم. جلو در بالکن ایستاده بود. تا آمدم سیگار را بیندازم، گفت: «خاموش نکنْ‌نه، داری؟ یکی به من بده... نویسنده شاید خواسته است داستانی «پسامدرن» بنویسد، اما به یک پریشانی نسبی رسیده است... شهر رشت این وقت روز، شیک و ناهارخورده، کاری جز خواب نداشت ...