نبرد با خود و دیگران | آرمان امروز


این روزها که نود‌وپنجمین سالروز تولد چارلز بوکوفسکی [Charles Bukowski] است، کتاب «از نوشتن» [On writing]، مجموعه‌ نامه‌های این نویسنده پرکار با آثار متعدد از 1933 تا ۱۹۴۵ از سوی نشر دیدآور و با ترجمه مهتاب سیدآبادی منتشر شده است. این کتاب نخستین سری از سه برگزیده آثار بوکوفسکی است که او را بهتر به خوانندگان آثارش می‌شناساند، به‌خصوص که او‌ نویسنده‌ای نبود که خودش را نقد کند.

از نوشتن» [On writing] چارلز بوکوفسکی [Charles Bukowski]

بوکوفسکی در ۱۲ می ۱۹۶۴ در نامه‌ای به همکارش هارولد نورس نوشت: «دیگر نمی‌دانم راجع به چه چیزی صحبت کنم، این بدی حرف‌زدن است، حرف می‌زنید و حرف می‌زنید و در کلمات غوطه می‌خورید، شاید برای همین است که همواره وقتی سکوت می‌کنم احساس بهتری دارم.»

برای شناخت شخصیت‌های شناخته‌شده میان مردم شیوه‌های مختلفی وجود دارد و برای بوکوفسکی با وجود آثار زیادی که از خود به‌جای گذاشته، این کاری هوشمندانه به‌نظر می‌رسد. از زمان مرگ او‌ در ۷۳ سالگی در ۱۹۹۴ همچنان آثار زیادی به چاپ رسیده‌ است، به‌طور مثال مجموعه «زنگ‌ها برای هیچ‌کس به صدا درنمی‌آید» یا مجموعه‌ای از داستان‌های تخیلی منتشرنشده از «چراغ‌های شهر». تصور اینکه بوکوفسکی در نبودش سهم زیادی در انتخاب و چاپ آثارش داشته، بسیار سخت است. به گفته او «نویسندگان ناچارند حضور ویراستار را در کارشان تحمل کنند هرچند که این کار امری نامحدود و ابدی باشد.»

در کتاب «از نوشتن» که ابل دبریتو، زندگی‌نامه‌نویس بوکوفسکی، آن را به همراه نوشتن پس‌گفتاری ویرایش نموده، تلاش شده که ویژگی‌های خاصی که بوکوفسکی به آن شهرت دارد حفظ شود و با انگیزه تجلیل یا تحقیر او تغییری در اصل خصوصیات او چون میخوارگی، اهل دعوا، تنها و پیرمردی که چندان آراسته نبود، ایجاد نشود. بوکوفسکی قهرمان طبقه کارگر و حتی پایین‌تر بود و به‌گونه‌ای زیست که هر شخص انسان‌گریزی جزو طرفداران و علاقمندان به او و آثارش قرار می‌گیرد، البته با توجه به ویژگی‌های او ‌این موضوع منطقی به نظر می‌رسد.

بوکوفسکی در نامه‌‌اش در ۱۹۷۲ به دیوید ایوانیر نوشت: «به نوشتن ادامه می‌دادم نه چون فکر می‌کنم خیلی خوبم، بلکه به این دلیل که حس می‌کنم آن‌ها در کارشان خیلی بد هستند!» این «آن‌ها» شکسپیر را نیز شامل می‌شود. شکسپیر نویسنده متعارفی است که بوکوفسکی در صفحاتی چند از مکاتبه‌هایش به او پرداخته و تحقیرش می‌کند.

بوکوفسکی ظاهرا رعایت اصول و قواعدی را سرزنش می‌کند که خود نیز وقتی در آثار و نوشته‌هایش جست‌وجو می‌کنیم، به سادگی همه این‌ها را نادیده می‌گیرد. از نگاه او هنرمند حقیقی کسی است که در کارش خلوص داشته باشد و هنرش برآمده از درد و دیوانگی درک حقیقت است. ترجیحا محصور در خانه یا هتلی ارزان‌قیمت با زنانی ارزان و شراب ارزا‌ن‌تر‌! با این احوال عجیب نیست که او نسبت به هنرمندان معاصر و جنبش‌هایی که به شهرت می‌‌‌رسیدند، خشم عجیبی دارد و با بیزاری از آرزوها و دل‌نگرانی‌های خود در این باره می‌نویسد.

بوکوفسکی در ۱۹۶۳ در نامه‌ای که به ادوارد ون الستین می‌نویسد گروه شاعران بلک‌مانتین را تعدادی قلیل توصیف می‌کند که با وسایل و شلوارک ورزشی در کوه‌های کارولینای شمالی گرد هم آمده‌اند. در ۱۹۶۷ در نامه‌ای به هارولد نورس در مورد شماره پنجاه مجله ادبی «اورگرین‌ریویو» این‌گونه می‌نویسد: «امروز مجله را گرفتم که شعر کوتاهی از من هم چاپ کرده بود. پشت این صحنه‌سازی‌ افراد مشهور ایستاده‌اند: تنسی ویلیامز، جارن ریچ... اما همه نوشته‌ها بد است به‌جز من و نمایشنامه واقعا خوبی از هیت‌کت ویلیامز (شاعر، نمایشنامه‌نویس، هنرپیشه اهل انگلستان)» در کل بوکوفسکی نسبت به همه شکوه و شکایت داشت، او در جایی می‌نویسد: «دریافتم که در موضع نظاره‌گر تنها می‌خندم و چشمانم را می‌گردانم و گاهی هردو! » و نقدها همچنان ادامه داشت...

«از نوشتن» شامل نوشته‌هایی از بوکوفسکی است که انتقادی و اعتراض‌گونه در مورد برخی نویسندگان نگاشته، بعضی از این نوشته‌ها قرار بوده در نشریه‌ای چاپ شود، ولی درنهایت بوکوفسکی با این بهانه که گمان می‌کرده مطالب او ‌هم رد می‌شود از ارسال آن‌ها خودداری کرده است. در سراسر کتاب «از نوشتن» بوکوفسکی لحظه‌هایی از شوخ‌طبعی و بصیرت او دیده ‌می‌شود و درخشش مردی که با جدیتی ناامیدانه و آگاهی از انجام کاری بیهوده می‌خواهد که او را به‌حال خود بگذارند تا کارش را انجام دهد و ماشین‌تحریرش به تنهایی برای او‌ کافی است. آشفتگی‌های بوکوفسکی در میان این نامه‌ها کمابیش مشخص است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...