به سوی جهانی‌سازی زبانی | اعتماد


کتاب «زبان آلمانی ترسناک» [Translation and philosophy] بر مباحث مربوط به ارتباط متقابل ترجمه و فلسفه تمرکز دارد. پرسش‌هایی از این دست که ترجمه فلسفی چیست؟ تبیین ترجمه در فضای فلسفی چگونه صورت گرفته است؟ و جهانی‌سازی زبانی چه تاثیراتی بر این ارتباط می‌گذارد؟ عامل پیش‌برنده این مباحثات هستند.
لیزا فوران [Lisa Foran] متخصص در فلسفه غرب، به‌ خصوص ارتباط بین هرمنوتیک و پدیدارشناسی و نیز دارای کارشناسی رشته مطالعات ترجمه از دانشگاه دوبلین است. او در اهتمام به پاسخگویی به این پرسش‌ها و کشف وجوه مختلف این ارتباط، مقالاتی را از نویسندگان مختلف، حول این محور گردآوری کرده است. همچنین جلب ‌توجه بیش از پیش به ماهیت بینارشته‌ای مطالعات ترجمه و نیاز به گسترش مرزهای آن در حوزه ترجمه‌های فلسفی و نیز فلسفه ترجمه از دیگر اهداف گردآوری این مقالات بوده است.

زبان آلمانی ترسناک» [Translation and philosophy]  لیزا فوران [Lisa Foran]

ماهیت پرایهام زبان فلسفه، موضوع مقاله اول با عنوان «زبان آلمانی ترسناک» نوشته تئو هاردن است. او در این مقاله می‌کوشد نشان دهد که بسیاری از مسائل بسیار خاص ترجمه متون فلسفی ناشی از همین ایهام است. او این مساله را با ترجمه Geist به Spirit پی می‌گیرد و توجه می‌دهد که استفاده از صفت آن، spiritual، به عنوان معادلی برای geistig به‌ شدت چالش‌برانگیز است.
دومین مقاله با عنوان «ترجمه کردن ایهام هگل» به این پرسش می‌پردازد که ترجمه تا چه حد باعث تغییر در آثار فلاسفه شده است. تاثیر ملاحظات اجتماعی و فرهنگی روی راهکارهای اتخاذ شده در ترجمه متون دارای ایهام مورد تاکید دیوید چارلستون، نویسنده مقاله قرار گرفته است. چارلستون بر این باور است که ترجمه تفسیری شخصی و فلسفی است و هر ترجمه از هگل به هگل جدیدی ختم می‌شود. سومین مقاله با عنوان «خوانش خود در علامت‌های نقل قول: در معبر رشته‌ها» نوشته دفنا اردیناست-ولکان است. او در این نوشتار به نویسندگان مهاجر اشاره می‌کند و آنها را نمونه‌ای می‌داند از اینکه ما همه در حال خود-ترجمه هستیم.

اندرو وایتهد در مقاله چهارم با عنوان «ماه‌های بدون ماه و دختری زیبا: ترجمه‌ ای کیو سوجون» درباره چیستی ترجمه فلسفی بحث می‌کند. او برساخته شدن معنا به وسیله رویکرد مترجم به متن را در ترجمه‌های شعری از این متفکر ذن نشان می‌دهد و نتیجه می‌گیرد که نداشتن رویکردی فلسفی به عقاید ذن ترجمه‌هایی تولید کرده که به خود فلسفه وفادار نیستند.
محدوده ترجمه و عدالت در آثار پل ریکور در مقاله پنجم با عنوان «ترجمه و عدالت در پل ریکور» نوشته آنجلو باتن مورد بحث قرار گرفته است. فاصله بین نوشتار و نویسنده بحث کانونی این مقاله است. ریکور ترجمه را قسمی عمل قضاوت می‌داند. باتن ذکر می‌کند که ترجمه همیشه با دیگری سروکار دارد و از این‌رو نه تنها به دلیل عمل قضاوت مندرج در آن بلکه از اساس به علم اخلاق مربوط است. رویکرد ریکور به ترجمه در مقاله ششم که از آن گردآورنده کتاب است، با عنوان «ترجمه به عنوان راهی به سوی دیگری: دریدا و ریکور» مورد بررسی قرار گرفته است. برای تصریح بحث ارتباط بین زبان و دیگری او از فهم امانوئل لویناس از زبان استفاده کرده است. همچنین ناخالص بودن زبان و لزوم گذشتن متن از مرزهای خود و رفتن به سوی دیگری از منظر دریدا مورد بازبینی قرار گرفته است.

دریدا در مقاله هفتم مربوط به الاد لاپیدات با عنوان «دلیل ترجمه فلسفه چیست؟» نیز کانون بحث است. علت وجود تنوع زبانی نکته اصلی است که در این نوشتار به آن پرداخته شده است. بابل که همیشه تفسیر از آن اقدامی تنبیهی برای بشر بوده است منبع پرسشی از جانب لاپیدات است مبنی بر اینکه خدای قادر مطلق تا چه حد می‌تواند از پیشرفت بشر به دست خود او ممانعت کند. او به دنبال پاسخ به این پرسش به خطای ترجمه‌ای موجود در عبارت In God’s own image/ انسان «به صورت خدا آفریده شد» اشاره می‌کند. آلنا دِوژکوا در مقاله هشتم با عنوان «لذت در ترجمه: ترجمه فایده‌گرایی میل از انگلیسی به چک» لزوم ترجمه را به دلیل انکشاف معنای فلسفی می‌داند و بر ضرورت فلسفه در عمل ترجمه تاکید می‌کند. ترجمه نشدن این مقاله کلاسیک به زبان چک برانگیزاننده پرسش از مقاومت متن در برابر ترجمه است. ارزیابی تاثیر متن ترجمه شده در زبان مقصد موضوعی است که در این مقاله پی گرفته می‌شود. اصطلاح خویشاوندی زبانی در مقاله نهم با عنوان «نقش زیربنایی ترجمه: مبحثی در باب «خویشاوندی» والتر بنیامین»، نوشته ورونیکا اونیل، مورد بازنگری قرار گرفته است. او بر این باور است که در رویکردهای دوگانه‌گرا به ترجمه قسمی اندیشه امپریالیستی وجود دارد. بیگانه‌سازی و بومی‌سازی راه‌هایی برای تاکید بر تفاوت یا از بین بردن آن هستند و درافتادن در دام دوگانه‌ای در مورد مساله تفاوت با هدف صرفا انتقال معنا صورت می‌گیرد.

زمینه فرهنگی و نقش اجتماعی مترجم موضوع مقاله دهم، «نظام‌مندی و زیست‌جهان مترجم»، نوشته سرگئی تایولنوو است. در این مقاله او این بحث را مطرح می‌کند که کارکرد ترجمه در جامعه باید چگونه باشد، یا به عبارتی اخلاق ترجمه را مورد مطالعه قرار می‌دهد. نظریه کنش ارتباطی هابرماس کانون بحث درباره این موضوع است.
تنوع زبانی یا شمارش تعداد زبان‌هایی که در دنیا به آنها سخن گفته می‌شود، موضوع بحث فیرگوس دنمن در مقاله یازدهم با عنوان «ترجمه، فلسفه و زبان: کدام محاسبه می‌شوند؟» است. او با مطرح کردن دستور جهانی چامسکی بیان می‌کند که میان تعریف چامسکی از یک زبان و تلقی عام از «زبان» خلط شده است.
با وجود اینکه این مقالات دارای هدف واحدی هستند و آن بررسی شبکه ارتباطی بین ترجمه و فلسفه است، اتخاذ روش‌های گوناگون و نقاط عزیمت متفاوت در هر یک از آنها به تقویت این بحث کمک می‌کند. این مجموعه می‌تواند نقاط تلاقی و نیز شکاف‌های موجود در این شبکه را نشان دهد و از این راه فتح بابی برای بحث‌های آتی در این زمینه باشد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...
در کشورهای دموکراتیک دولت‌ها به‌طور معمول از آموزش به عنوان عاملی ثبات‌بخش حمایت می‌کنند، در صورتی که رژیم‌های خودکامه آموزش را همچون تهدیدی برای پایه‌های حکومت خود می‌دانند... نظام‌های اقتدارگرای موجود از اصول دموکراسی برای حفظ موجودیت خود استفاده می‌کنند... آنها نه دموکراسی را برقرار می‌کنند و نه به‌طور منظم به سرکوب آشکار متوسل می‌شوند، بلکه با برگزاری انتخابات دوره‌ای، سعی می‌کنند حداقل ظواهر مشروعیت دموکراتیک را به دست آورند ...