بزرگ‌زادگی خوارانگارانه آدم‌ها | اعتماد


خالق «ژان کریستف» [Jean-Christophe] معتقد است اگر قرار باشد انسان همه‌چیز را از دست بدهد، اگر قرار است همه‌چیز را پشت سر خود جا بگذارد و اگر هیچ‌چیز به او تعلق ندارد، پس غنی شدن به چه کار می‌آید؟

ژان کریستف» [Jean-Christophe]

برای آنکه علم و عمل معنایی داشته باشند، لازم است که زندگی معنایی داشته باشد. این دیدگاه شاید برخاسته از نیست‌انگاری و نیهلیسمی است که رومن رولان در نگاه نخست به مخاطب ارایه کند اما اگر ژرف‌نگرانه‌تر به کنه و ذات جمله نگاه کنیم و بیندیشیم، درمی‌یابیم که ابدا این‌گونه نیست. رولان برای زندگی اعتباری ورای آنچه مدنظر جنبندگان و ساکنان این کره خاکی است، قائل است و انسان را به بینشی عمیق‌تر از آنچه هست، می‌خواند. او معنایی دقیق و بدون هر گونه پیشداوری و یک‌جانبه‌نگری و سطحی‌نگری را مدنظر دارد.

رومن‌رولان در رمان «ژان‌کریستف» می‌پرسد انسان بر چه چیز حق دارد؟ او بر این باور است که وقتی انسان در اطراف خود این‌همه بدبختی و مشقت می‌بیند و جرات آن را در خود نمی‌بیند که بخواهد فریاد بزند و واکنشی به آن نشان بدهد و ... این یک دعوت همگانی است به قیام آدمی علیه هر آن چیزی که ادراک و آفرینش را در بر گرفته است. عدالت‌خواهی مدنظر رومن‌رولان البته محدود و منحصر به انقلاب‌های خونین فرانسه قرون هیجدهم و نوزدهم نمی‌شود. انقلابی عظیم‌تر و معنادارتر از آنچه اتفاق افتاده است؛ قیام و خیزش انسان علیه خویش.

رومن‌رولان انسانی را به ما نشان می‌دهد که در پی باور می‌گردد اما چشمانش بسته است:
«باور داشتن با چشمانی که کورش کرده‌اند؟ بروید پی کارتان! خودم را به خری بزنم؟ برای چه؟ که رستگار شوم؟ رستگاری به بهای زبون‌شدنم نمی‌ارزد.»
او از دوستانش می‌خواهد که اشتباهات خودشان را به او بگویند و نه حقیقت همسایه را! چراکه آن اعتراف را لازمه آگاهی و وقوف به کنه ذات حقیقت می‌داند و البته به موازات آن از دوستانش عمل می‌خواهد، چراکه عمل را خون اندیشه می‌داند: «بدا به حال هوس‌بازان که با زندگی بازی می‌کنند. آنان خود بازی خورده‌اند.»

بر عادت و رخوت آزمندانه می‌شورد و فریاد می‌کشد که رذیلت از آنجا آغاز می‌شود که پای عادت به میان می‌آید. عادت از دید رومن‌رولان زنگی است که فولاد روح را می‌خورد.
ازجمله عادات به ارث‌برده انسان در درازنای قرون یکی دینداری به روش پیشینیان است. پس باید راهی دیگر جست، چراکه به چشم دیده در میان هزاران مومن که در یک کلیسا نماز می‌خوانند. چه بسیارند مردم دیندار که بی‌آنکه بدانند به خدایان مختلف باور دارند.

زن در جهان‌بینی رولان جایگاهی ممتاز، سوال‌برانگیز و در عین حال ستودنی دارد. از این منظر زن را ناتوانی می‌داند که کنیز دل است؛ چرا که به گاهِ دوست داشتن در پی فهمیدن چرایی‌اش نیست. به منطق چندان اهمیت نمی‌دهد. زن منطق خود را دارد و اگر در معشوق، چیزهایی هست که دیدنش را دوست نمی‌دارد، نمی‌بیندش و به همین دلیل است که مردها به این فریبکاری از سر برتری و تحقیر لبخند می‌زنند.

همزمان با این اعتراف تلخ و گزنده نگاه زن را نافذتر از نگاه روانشناسان خودپسند می‌داند؛ اینکه هیچ‌چیز از نظرش دور نمی‌ماند؛ حتی کوچک‌ترین موجی که بر چهره معشوق بگذرد. نقشه جغرافیایی این چهره را کوه‌ها و رودهایش را، زن بسیار خوب می‌شناسد و این را مایه غرور و برتری و شکل الهگانی زن می‌داند.

به مقوله هنر که می‌رسد عجایبی شگفت‌انگیز را در روان آدمی نشان می‌دهد؛ عجایبی تکان‌دهنده از ماورای هنر که شاید از چشم همگان دور مانده باشد. آن را چیزی جز فراموش‌ گذرای واقعیت نمی‌داند و معتقد است که انسان فقط موقعی باید به سوی هنر برود که دیگر مطلقا قادر نباشد تا آنچه را که احساس می‌کند فقط برای خویش نگه دارد. از همین منظر به کسانی که به کار هنری اشتغال دارند، به چشم اینکه آن را برای تظاهر یا سرگرمی، از سر نیازمندی و شاید اقرار به اشتباه انتخاب کرده‌اند، می‌نگرد. رولان درخصوص کتاب‌ها نگاهی متفاوت‌تر از همگان دارد؛ نگاهی ماورایی و در عین حال واقعی:

«کتاب را هرگز کسی نمی‌خواند، در خلال کتاب‌ها ما خود را می‌خوانیم. خواه برای کشف و خواه برای بررسی خود و آنان که دید عینی‌تری دارند بیشتر دچار پندارند. بزرگ‌ترین کتاب آن است که ضربه جان‌بخش او زندگی‌های دیگری را بیدار کند و آتش خود را که از همه‌گونه درخت مایه می‌گیرد، از یکی به دیگری سرایت دهد و پس از آنکه آتش‌سوزی در گرفت، از جنگلی به جنگل دیگر خیز بردارد.»

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

فعالان مالی مستعد خطاهای خاص و تکرارپذیر هستند. این خطاها ناشی از توهمات ادراکی، اعتماد بیش‌ازحد، تکیه بر قواعد سرانگشتی و نوسان احساسات است. با درک این الگوها، فعالان مالی می‌توانند از آسیب‌پذیری‌های خود و دیگران در سرمایه‌گذاری‌های مالی آگاه‌تر شوند... سرمایه‌گذاران انفرادی اغلب دیدی کوتاه‌مدت دارند و بر سودهای کوتاه‌مدت تمرکز می‌کنند و اهداف بلندمدت مانند بازنشستگی را نادیده می‌گیرند ...
هنر مدرن برای او نه تزئینی یا سرگرم‌کننده، بلکه تلاشی برای بیان حقیقتی تاریخی و مقاومت در برابر ایدئولوژی‌های سرکوبگر بود... وسیقی شوئنبرگ در نگاه او، مقاومت در برابر تجاری‌شدن و یکدست‌شدن فرهنگ است... استراوینسکی بیشتر به سمت آیین‌گرایی و نوعی بازنمایی «کودکانه» یا «بدوی» گرایش دارد که می‌تواند به‌طور ناخواسته هم‌سویی با ساختارهای اقتدارگرایانه پیدا کند ...
باشگاه به رهبری جدید نیاز داشت... این پروژه 15 سال طول کشید و نزدیک به 200 شرکت را پایش کرد... این کتاب می‌خواهد به شما کمک کند فرهنگ برنده خود را خلق کنید... موفقیت مطلقاً ربطی به خوش‌شانسی ندارد، بلکه بیشتر به فرهنگ خوب مرتبط است... معاون عملیاتی ارشد نیروی کار گوگل نوشته: فرهنگ زیربنای تمام کارهایی است که ما در گوگل انجام می‌دهیم ...
طنز مردمی، ابزاری برای مقاومت است. در جهانی که هر لبخند واقعی تهدید به شمار می‌رود، کنایه‌های پچ‌پچه‌وار در صف نانوایی، تمسخر لقب‌ها و شعارها، به شکلی از اعتراض درمی‌آید. این طنز، از جنس خنده‌ و شادی نیست، بلکه از درد زاده شده، از ضرورت بقا در فضایی که حقیقت تاب‌آوردنی نیست. برخلاف شادی مصنوعی دیکتاتورها که نمایش اطاعت است، طنز مردم گفت‌وگویی است در سایه‌ ترس، شکلی از بقا که گرچه قدرت را سرنگون نمی‌کند اما آن را به سخره می‌گیرد. ...
هیتلر ۲۶ساله، در جبهه شمال فرانسه، در یک وقفه کوتاه میان نبرد، به نزدیک‌ترین شهر می‌رود تا کتابی بخرد. او در آن زمان، اوقات فراغتش را چگونه می‌گذراند؟ با خواندن کتابی محبوب از ماکس آزبرن درباره تاریخ معماری برلین... اولین وسیله خانگی‌اش یک قفسه چوبی کتاب بود -که خیلی زود پر شد از رمان‌های جنایی ارزان، تاریخ‌های نظامی، خاطرات، آثار مونتسکیو، روسو و کانت، فیلسوفان یهودستیز، ملی‌گرایان و نظریه‌پردازان توطئه ...