همدستی سه دختر ایرانی با سرگرد یاسین برای کشتن سرهنگ خمیس... در یک عکس یادگاری از جبهه، سومین نفر از سمت چپ است و پس از گذشت سالها، عکاس عکس، او را با مادری بیمار، در فقر مییابد... با شهادت گیرندگان، نامههای آنها را برگشت میدهد... شهید عکس تکی ندارد و مرد عکس برادرش را به جای او میزند...
پرویز شیشهگران
مجموعه داستان «سه دختر گلفروش» نوشته «مجید قیصری» در برگیرنده 26 داستان کوتاه و یک داستان بلند؛ در سال 1384 توسط انتشارات سوره مهر و در 267 صفحه منتشر شده است.
از مجموعه 26 داستان کوتاه آن، 15 داستان پیش از این در سه مجموعه «صلح» (در سال 1374 توسط حوزه هنری)، «طعم باروت» (در سال 1377 توسط نشر صریر) و «نفر سوم از سمت چپ» (در سال 1379 توسط نشر کمان) منتشر گردیده و داستان بلند «جنگی بود جنگی نبود» نیز (در سال 1375 توسط نشر صریر) انتشار یافته است. همانطوری که از آثار قیصری پیداست او نویسندگی را بعد از جنگ شروع کرده و از تجربیاتش در طول دفاع مقدس مینویسد. او کم مینویسد، ولی با صبوری و بیشتر هم، از جنگ و پسزمینههای اجتماعی جنگ مینویسد. نگاهی که شاید میتوان گفت که کمتر در داستانهای کوتاه جنگی ما رخ داده است.
داستان کوتاه «بار» روایت مجروحی است که بر بالای کوه مانده است و با کمک یک امدادگر، اسیر مجروح عراقی را به آمبولانس میرساند. در داستان «بوم غلتون» بوم غلتانی، در هنگام مرمت جاده در زمین فرو میرود و گور دستهجمعی شهیدان با پیکرهایی غیرقابل شناسایی نمایان میشود و مادر راوی داستان همچنان به دنبال جنازه دختر ربوده شده خود میگردد.
«صلح» داستان پناه دادن نگهبان ساحلی، در هنگام صلح، به یک سرباز عراقی مجروح و سرانجام بازگرداندن وی به عراق است. در داستان کوتاه «دیدگاه» روایت عزیمت غواصها برای شناسایی منطقه هور و بازنگشتن آنهاست. «نفر سوم از سمت چپ» داستان فردی است که در یک عکس یادگاری از جبهه، سومین نفر از سمت چپ است و پس از گذشت سالها، عکاس عکس، او را با مادری بیمار، در فقر مییابد. «ماندگاری» روایت رزمندهای است که خبر شهادت فردی را در منطقه کرخه که طبق وصیتش در همانجا دفن شده همراه دارد. در «آداب سفر» ترکشی در بدن رزمندهای مانده است، ولی خانواده او (حتی همسرش) تا هنگام بستری شدنش در بیمارستان، از این موضوع بیاطلاع هستند.
در «عطر عربی فردوس» فردی مرزنشین، پس از تجاوز عراق و ویرانی خانههای شهر، تنها است و ... حال به یاد خاطرات است و آبادی شهر. در داستان «گیرنده شناخته نشد» نامهرسانی در جبهه با شهادت گیرندگان، نامههای آنها را برگشت میدهد و داستان کوتاه «نیستان» روایتی است از گروه تفحص شهدا در سهراه نیستان. "پدر ساکت ما» شرح زندگی جانبازی است که ترکشی در بدن دارد و در پایان، به شهادت میرسد.
«ماهی آزاد» روایت رزمندهای است که در جبهه فرمانده بوده و پس از جنگ، او را بازخرید، یا محترمانه از اداره بیرون کردهاند. ولی او به عقاید خود پایبند مانده است. «کُرک جوانی» هجوم دشمن به پایگاه است و حضور بیموقع یک جوان در میدان صبحگاه که نقشه دشمن را خنثی میکند.
«لکلکها» ماجرای یک جنگزده است. «یک اسم عربی» داستان یک رزمنده است و یافتن کولهپشتی امدادش در انبار خانه و کنجکاوی همسرش که بارها از او درباره خاطراتش سؤال کرده است. در داستان «بنویس تا دیر نشده» جوانی در رمادیه اسیر میشود و هنگامی که به او میگویند که میتواند برای خانوادهاش نامهای بنویسد هرچه سعی میکند چیزی بنویسد نمیتواند و ...
در داستان «نقش نعش» رزمندهای در روزهای تعطیل برای دختر چهار سالهاش به جای بازی قایمباشک با پتوی بازمانده از زمان جنگ نقش یک نعش را بازی میکند. در «برف» روایت مهندس و همراهان وی است که در سرمای شدید و زمین پوشیده شده از برف تصمیم میگیرند برای شناسایی منطقه به آنور رود بروند.
در داستان «مواظب باش» راوی داستان شنا کردن بچههای رزمنده توی رود گلآلود و ماهی گرفتن آنها را توسط نارنجک در حالی که مردی دوربین به دست آنها را میپاید روایت میکند. در داستان «سیب کال» مردی برای گرفتن بقایای دو نفر دو گونی آرد میدهد و دو گونی را تحویل میگیرد که داخل آن کلاه مچاله شده، استخوان و کارت شناسایی است. در «چاپ فوری» مردی برای چاپ اعلامیه شهید از پدر پیرش عکسی تکی میخواهد. ولی آن شهید عکس تکی ندارد و مرد عکس برادرش را به جای او میزند.
«یونس بر لب آب» داستان پسری است که لب رود کارون ماهی میفروشد. یونس از پسرکی میخواهد که او را در کباب کردن ماهی کمک کند. اما پسرک میگوید که او این کار را نمیکند؛ زیرا که مادرش گفته است درون شکم هر ماهی چند تا پلاک از همونا که گردن پدرش بوده است، هست. «جنگل بلوط» اینگونه شروع میشود که قاطرها را آورده بودیم که کمک حالمان بشوند، اما شبها باعث آزار و اذیت میشدند و حمله میکردند تا اینکه... در داستان «چیزی که بوده و دیگر نیست» مردی که پای چپش را در جبهه جیفر از دست داده در فکر این است که پایش چه شده است.
داستان «سه دختر گلفروش» که عنوان کتاب نیز از آن گرفته شده است داستان گرفتن شهر محمره و افسر تجسس سروان ثامر شرهان را که شاهد همدستی سه دختر ایرانی با سرگرد یاسین برای کشتن سرهنگ خمیس طالع بوده است را روایت میکند. در «جنگ بس است» نویسندهای که میخواهد از عید و عید دیدنی خلاص شود به سراغ دوستش میرود که او نیست و سرایدار آنها سیدصالح که از اهالی جنوب است او را به اتاقش دعوت میکند و برایش از پسرش در جنگ و خرمشهر میگوید.
در آخر این مجموعه داستان بلند «جنگی بود جنگی نبود» در 86 صفحه آمده است که حسب حال فردی است گریزان از خانواده. به جبهه میرود و صرفاً به روایت محیط پیرامون خود مشغول میشود. روابط زیبای موجود بین رزمندگان دلبستگی آنها به یکدیگر و نماز و راز و نیاز و شوخیهای آنها را به تصویر میکشد.
مستندسازی
در مجموعه داستان «سه دختر گلفروش» قیصری تلاش فراوان داشته است تا اسکلتبندی داستانها را بر پایه مستندسازی استوار سازد، برای همین هم پس زمینههای اجتماعی جنگ، در بستر داستانی در این مجموعه به خوبی طرح شده است. قیصری در این مجموعه داستان توانسته است مبنای کار خود را بر پایه ارزشها، عقاید و باورهای مردمی که به نوعی جنگ را تجربه کردهاند بنا سازد. به طور مثال در داستان «دیدگاه» قیصری بیشتر به روایت مشاهداتش میپردازد و خواننده را از بعضی مسائل که اتفاق افتاده، آگاه میسازد.
اما مشکل اصلی قیصری در این داستان و بعضی دیگر از داستانهای این مجموعه در توصیف صحنههاست که به عمد و یا غیرعمد، گاه به مبهمنویسی روی آورده است. و این به داستانهای کوتاهش لطمه میزند و به قولی از هول هلیم توی دیگ افتادن است. اما از لحاظ شخصیتپردازی در این مجموعه قیصری میداند تا کجا باید روی هرشخصیت داستانیاش تأکید کند. وی جدای از مطرح کردن پسزمینههای اجتماعی جنگ تحمیلی، میخواسته تا افراد خاصی چون دیدهبان، رزمندهای که خبر شهادت رزمندگان را به خانوادههایشان میدهد، همسر یک رزمنده، مأمور تجسس شهدا، پستچی جنگ و ... را در داستان حاضر نماید و مقوله عظیم جنگ را از منظر آنها بررسی و ارزیابی کند.
قیصری دلش نمیخواهد تا با ایجاد جاذبههای داستانی خواننده را پای داستانهایش بنشاند. بلکه قصد دارد نقطه نظرات خود را درباره جنگ تحمیلی به خواننده عرضه نماید. به همین دلیل است که شخصیتهای داستانی او در این مجموعه داستان تحت تأثیر رویدادهای جنگ به دنبال هم پیش میروند. همین مسأله باعث شده است که آدمهای داستانی او در این مجموعه در ذهن خوانندگان باقی بمانند. در داستان بلند «جنگی بود جنگی نبود» قیصری به توصیف شخصیت اصلی داستان و تجربههای به دستآمدهاش میپردازد. چیزی که در سایر داستانهای این مجموعه نیز اینگونه است. هرآدم مجموعه داستانی سه دختر گلفروش که در داستانها شخصیت اصلی میشوند، به توصیف برشی از زندگی در جنگ و یا پس از جنگ میپردازند. در واقع عنوان «جنگی بود جنگی نبود» به کل داستانهای کوتاه این مجموعه مربوط است؛ که جنگی بود و رزمندگانی به دور از هرگونه چشمداشتی جان برکف، با دشمن بعثی در ستیز بودند و مردم در کمال آرامش زندگی میکردند و این همان آرزویی بود که رزمندگان داشتند و حالا جنگی نیست و روایت بعضی از رزمندگان خاطرههایشان، حتی با یک پتو برای دختر چهارسالهشان، حتی درد نهفته در وجودشان برای ترکش و پنهان کردن آن از همسرشان و ...
................ تجربهی زندگی دوباره ...............