ما معمولاً منتظر می‌مانیم تا وقتی اتفاقی افتاد به فکر چاره و رفع مشکل برآییم درحالی که تفکر بالادستی می‌گوید که باید پیش از وقوع حادثه آن را علاج کرد و به اصطلاح آب را از سرچشمه گرفت. دن هیث [Dan Heath] نویسنده کتاب «بالادست» [Upstream : the quest to solve problems before they happen] مثالی می‌زند که در واقع نام کتاب را هم از این مثال گرفته است: در «پایین دستِ» رودخانه‌ای می‌بینند که بچه‌ای در حال غرق شدن است و برای نجات او به داخل آب می‌پرند و او را نجات می‌دهند ولی باز هم می‌بینند که بچه دیگری نیز به داخل آب افتاده و او را هم نجات می‌دهند ولی مشکل تمام نمی‌شود و بچه سوم و بعدی را نیز که در حال غرق شد هستند نجات می‌دهند. به اینجا که می‌رسند یک نفر از جمع جدا شده و عزم رفتن می‌کند. به او می‌گویند کجا می‌روی؟ می‌گوید: این طور درست نمی‌شود. من می‌روم تا حساب کسی را برسم که در آن «بالادست» بچه‌ها را به داخل آب می‌اندازد!

خلاصه کتاب بالادست» [Upstream : the quest to solve problems before they happen] دن هیث [Dan Heath]

تفکر بالادستی واکنش منفعلانه نیست بلکه پیشگیرانه است. با این حال همان گونه که ناشر در ابتدای اثر آورده است « ...در عمل شاهدِ موارد فراوانی از بی توجهی به مشکلات بالادستی هستیم، هم در سطح حکمرانی و سیاست گذاری و هم در کسب و کارها یا حتی در کارهای روزمره و فردی.» (ص5) نویسنده می‌گوید که متقاعد کردن تصمیم گیران و دولت مردان برای داشتن تفکر بالادستی و اختصاص هزینه پیشگیرانه برای اتفاقاتی که هنوز نیفتاده است (و یا حتی ممکن است اصلاً اتفاق نیفتد) دشوار است ولی پرداخت هزینه برای اتفاقات فوری و فوتی پس از وقوع حادثه (که منفعلانه، واکنشی و پایین دستی است) به راحتی انجام می‌شود ؛ بیشتر هم به چشم می‌آید و پاداش هم دربردارد. او نام فصل یازده کتاب را اینگونه انتخاب می‌کند:
«چه کسی بابت چیزی که رخ نمی‌دهد پول خواهد داد؟»

نویسنده در این فصل به موضوع تأسّف انگیز و قابل تأمّلی می‌پردازد و می‌گوید « تلاش‌های مربوط به سلامت عمومی در عمل بابت موفقیتشان تنبیه می‌شوند.» [!] و به نقل از یکی از پزشکان با تجربه کشورش (آمریکا) می‌نویسد: « در سلامت عمومی اگر کارتان را درست انجام دهید بودجه اتان را کم می‌کنند، برای اینکه دیگر کسی مریض نمی‌شود.» و در جایی دیگر از سی. تی. اسکن‌های بی شمار و بی مورد و یا اَعمال جراحی یا بستری شدن‌های متعدد نام می‌برد و می‌نویسد که این پزشک دقیقاً به خال زده است و مدل هزینه به ازای خدمات در بهداشت و سلامت بیشتر به نفع کارهای واکنشی و منفعلانه است تا به سود کارهای پیشگیرانه. (ص260) نمونه‌هایی که در این کتاب آمده است یادآورمثال ساده‌ای از دوره کارآموزی برق در زمان نوجوانی نگارنده است؛ آنجا که استادکارِ برق در بستن و کورکردن قسمت‌های لختِ سیم‌های برق تأکید می‌کرد که صرفه جویی در استفاده از نوار چسبِ برق معنا ندارد و برای پوشاندن قسمت عریان سیم‌ها حتی زیاده تر از اندازه نوارچسب به کار ببرید تا مطمئن شوید که در آینده اتفاق ناگوارِ برق گرفتگی یا اخلال و اتصالی از این ناحیه واقع نشود.

نویسنده درمثالی دیگر در همین فصل می‌گوید که بسیاری از هزینه‌هایی که در داخل منازل برای تعمیرات صرف می‌شود به خاطر آن است که نگاهِ حفظ و نگه داری بالادستی وجود ندارد.

فرق تفکر بالادستی و پایین دستی در یک نگاه


موانع تفکر بالادستی
1-کورمشکلی ( من که مشکلی نمی‌بینم یا به نظر می‌رسد که کاری اش نمی‌توان کرد)
2-فقدان مالکیت( مشکل من نیست که بخواهم حلش کنم)
3- تونل زنی ( الان فرصت ندارم به این مشکل رسیدگی کنم)
وقتی افراد با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم می‌کنند، تلاش برای حل مشکلات را به کل رها می‌کنند. دیدشان تونلی می‌شود. دیگر به برنامه ریزی بلند مدت و اولویت بندی‌ها کاری ندارند و فقط به تفکری منفعلانه، واکنشی و کوتاه مدت محدود می‌شوند. (ص 88)

برگزیده عبارتی از کتاب:
□ «مسئله این نیست که مشکلات بزرگ جایی برای مشکلات کوچک باقی نمی‌گذارند.برعکس، مسئله این است که مشکلات کوچک جایی برای پرداختن به مشکلات بزرگ باقی نمی‌گذارند.» (ص 87)
□ «اگر نتوانید مشکلات را سیستماتیک حل کنید، تا ابد در چرخۀ بی پایان واکنش‌های منفعلانه گرفتارتان می‌کند.» (ص 92)
□ «دلیل خانه دار کردن بی خانمان‌ها یا پیشگیری از بیماری یا سیر کردن شکم گرسنگان بازگشت سرمایة مادی نیست، بلکه بازگشت سرمایة اخلاقی است....فعالیت‌های بالادستی را با سؤالاتی نابود نکنیم که هیچ وقت برای فعالیت‌های پایین دستی نمی‌پرسیمشان» ( ص 177)
□«یکی از مخرب ترین ایده‌ها دربارۀ کارهای بالادستی ، که در عمل تبدیل به نقض غرض می‌شود، این است که این نوع کارها باید برایمان پول صرفه جویی کنند.» (ص176)
□«وقتی بتوانیم احتمال بروز مشکل را پیش پیش بسنجیم، فضای بیشتری برای مانور و حل آن خواهیم داشت. برای همین یکی از سؤالات کلیدی دربارۀ تلاش‌های بالادستی این است: چطور می‌توان صدای آژیر هشدار زود هنگام را پیش از وقوع مشکلی که در پی حل آنیم شنید؟» ص(189)
□ «برای اقدام کردن عجول اما برای نتیجه گرفتن صبور باشید.» (ص317)

بالادست

وآخر اینکه
نویسنده کتابِ «بالادست» با آوردن آمار و نمونه‌های متعدد از مشکلاتِ درون جامعه آمریکا ( که مبتلا به سایر جوامع نیز هست) درصدد است تا افقِ گسترده تری را پیش پای مخاطب ترسیم کند و دست او را گرفته و از سطوحِ پایین دست به سوی بالادست رهنمون سازد و نگاهش را از جمع و جور کردن دم دستیِ صرف و فوری و فوتیِ ناگزیر و هزینه کردهایِ گزافِ مادی و معنویِ دقیقه نودی به سوی پیشگیری و پیش بینی و کلان نگریِ پیش از وقوع حادثه توسعه دهد تا هم در زندگی فردی و هم در شیوه‌های مدیریتی تفکرو تغییر تدریجی و نظام مند را تجربه کند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...
در کشورهای دموکراتیک دولت‌ها به‌طور معمول از آموزش به عنوان عاملی ثبات‌بخش حمایت می‌کنند، در صورتی که رژیم‌های خودکامه آموزش را همچون تهدیدی برای پایه‌های حکومت خود می‌دانند... نظام‌های اقتدارگرای موجود از اصول دموکراسی برای حفظ موجودیت خود استفاده می‌کنند... آنها نه دموکراسی را برقرار می‌کنند و نه به‌طور منظم به سرکوب آشکار متوسل می‌شوند، بلکه با برگزاری انتخابات دوره‌ای، سعی می‌کنند حداقل ظواهر مشروعیت دموکراتیک را به دست آورند ...
نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...